کلمه جو
صفحه اصلی

hesitate


معنی : مردد بودن، تامل کردن، درنگ کردن، پابپا کردن، بالکنت گفتن، بی میل بودن
معانی دیگر : تردید کردن، اندیدن، دو دل بودن، این دست و آن دست کردن، مکث کردن، مطمئن نبودن

انگلیسی به فارسی

تامل کردن، مردد بودن، بی میل بودن


تردید، تامل کردن، مردد بودن، بی میل بودن، درنگ کردن، بالکنت گفتن، پابپا کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hesitates, hesitating, hesitated
مشتقات: hesitatingly (adv.)
(1) تعریف: to refrain momentarily from carrying out some action; pause in uncertainty.
مترادف: boggle, falter
مشابه: balk, halt, halt, hang, pause, stall, waver

- He hesitated for a moment before diving into the water.
[ترجمه علی] او قبل از شیرجه زدن در آب لحظه ای مکث کرد
[ترجمه اشکان] او قبل از شرجه زدن در آب مردد بود
[ترجمه ترگمان] لحظه ای درنگ کرد تا به آب شیرجه بزند
[ترجمه گوگل] او قبل از غرق شدن در آب، لحظه ای تردید کرد

(2) تعریف: to be slow or unwilling to act due to doubt or fear; feel reluctant.
مترادف: temporize, vacillate
مشابه: balk, delay, dilly-dally, dither, falter, halt, procrastinate, pussyfoot, scruple, shilly-shally, stall, waver

- Why are you hesitating? Go ahead and call her!
[ترجمه ترگمان] چرا تردید داری؟ ! برو و بهش زنگ بزن
[ترجمه گوگل] چرا ترس دارید؟ برو جلو و تماس بگیرید
- She hesitated to ask the question, fearing her husband's anger.
[ترجمه ترگمان] او مردد بود که از این سوال بپرسد، از خشم شوهرش می ترسید
[ترجمه گوگل] او تردید کرد که از این پرسش بپرهیزد، از ترس خشم شوهرش

• waver, be uncertain, be indecisive; stammer, falter (in speech or movement)
if you hesitate, you pause slightly while you are doing something or just before you do it, usually because you are uncertain, embarrassed, or worried.
if you hesitate to do something, you are unwilling to do it because you are not certain whether it is correct or right.

مترادف و متضاد

مردد بودن (فعل)
be uncertain, be unsure, hesitate, linger, oscillate, vacillate, wobble

تامل کردن (فعل)
hesitate, boggle, reflect

درنگ کردن (فعل)
let, hesitate, linger, demur, tarry, stick around, loiter

پابپا کردن (فعل)
dribble, hesitate

با لکنت گفتن (فعل)
hesitate, falter, stammer, hotter

بی میل بودن (فعل)
irk, hesitate

wait; be uncertain


Synonyms: alternate, balance, balk, be irresolute, be reluctant, be unwilling, blow hot and cold, dally, debate, defer, delay, demur, dillydally, dither, doubt, equivocate, falter, flounder, fluctuate, fumble, hang, hang back, hedge, hem and haw, hold back, hold off, hover, linger, oscillate, pause, ponder, pull back, pussyfoot, scruple, seesaw, shift, shrink, shy away, sit on fence, stammer, stop, straddle, stumble, stutter, swerve, tergiversate, think about, think twice, vacillate, waffle, waver, weigh


Antonyms: attack, carry on, continue, go, go ahead, persevere, resolve


جملات نمونه

1. Nora hesitated to accept the challenge.
نورا مردد بود که دعوت به مبارزه رت بپذیرد

2. When he got to the robbers' vicinity, he hesitated before going on.
وقتی که به نزدیکی سارقین رسید، قبل از جلوتر رفتن تامل کرد

3. The proverb tells us that he who hesitates is lost.
ضرب المثل به ما می گوید هر کسی که شک کند، بازنده است

4. i'd hesitate before accepting that offer
درباره ی قبول آن پیشنهاد مطمئن نیستم.

5. no qualified student should hesitate to register
هیچ دانشجوی واجد شرایط نباید در نام نویسی تردید کند.

6. People should not hesitate to contact the police if they've noticed anyone acting suspiciously.
[ترجمه ترگمان]اگر کسی متوجه این موضوع شده باشد، مردم نباید در تماس با پلیس تردید کنند
[ترجمه گوگل]افراد باید دریابند که اگر کسی متوجه کسی که مشکوک به نظر می رسد، با پلیس تماس بگیرد

7. Please do not hesitate to call us.
[ترجمه ترگمان]لطفا تردید نکنید که به ما زنگ بزنید
[ترجمه گوگل]لطفا دریابید که با ما تماس بگیرید

8. If you hesitate too long, you will miss the opportunity.
[ترجمه ترگمان]اگر بیش از آن تردید کنی، این فرصت را از دست خواهی داد
[ترجمه گوگل]اگر شما بیش از حد طولانی تردید کنید، فرصت را از دست خواهید داد

9. Please do not hesitate to contact us.
[ترجمه ترگمان]لطفا در تماس با ما تردید نکنید
[ترجمه گوگل]لطفا تماس خود را از ما دریغ نکنید

10. The time will hesitate can breathe, will stop for us.
[ترجمه ترگمان]زمان تردید خواهد کرد، برای ما متوقف خواهد شد
[ترجمه گوگل]زمان دشوار می شود نفس بکشد، برای ما متوقف خواهد شد

11. The army did not hesitate; they took the town by storm.
[ترجمه ترگمان]ارتش متزلزل نشد و با طوفان شهر را گرفتند
[ترجمه گوگل]ارتش تردید نکرد؛ آنها شهر را طوفان گرفتند

12. I didn't hesitate for a moment about taking the job.
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه در مورد گرفتن شغل درنگ نکردم
[ترجمه گوگل]من برای لحظه ای دریغ نداشتم که کار را بکنم

13. He seemed to hesitate a second.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای مردد ماند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او دوم را تحمل می کرد

14. She did not hesitate to express the disdain that she felt.
[ترجمه ترگمان]تردید نداشت که آنچه را که احساس می کرد ابراز کند
[ترجمه گوگل]او تردید نکرد که احساسش را نادیده بگیرد

15. I hesitate to describe him as really clever.
[ترجمه ترگمان]من تردید می کنم که او را خیلی باهوش توصیف کنم
[ترجمه گوگل]من تردید دارم که او را به عنوان بسیار هوشمندانه توصیف می کنم

16. She didn't hesitate for a moment but came straight out with her reply.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای درنگ نکرد، اما با جوابش مستقیم بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او برای یک لحظه تردید نکرد اما با پاسخ او به طور مستقیم آمد

17. If you need any help, please don't hesitate to ask.
[ترجمه ترگمان]اگر به کمک احتیاج داشتی، لطفا تامل نکن
[ترجمه گوگل]اگر به کمک نیاز دارید، لطفا تردید نکنید

No qualified student should hesitate to register.

هیچ دانشجوی واجد شرایط نباید در نام‌نویسی تردید کند.


Those who hesitated lost the opportunity.

کسانی که دو دل بودند فرصت را از دست دادند.


she hesitated a moment and then said, "yes"

او لحظه‌ای درنگ کرد و سپس گفت:«آری»


The deer hesitated and then disappeared in the forest.

آهو مکث کرد و سپس در جنگل ناپدید شد.


I'd hesitate before accepting that offer.

درباره‌ی قبول آن پیشنهاد مطمئن نیستم.


hesitating to ask personal questions

بی‌میل نسبت به پرسیدن سؤال‌های شخصی


پیشنهاد کاربران

مردد بودن/دو دول بودن

تردید داشتن / شک داشتن
مردد بودن / دودل بودن
مکث کردن / درنگ کردن

تعلل کردن

موتور خودرو ) دیر یا با تأخیر گاز خوردن، هنگ کردن، ریپ زدن!
Engine hesitation : به وقفه یا مکث در نیروی مداوم موتور موقع سرعت گرفتن یا گاز دادن گفته میشود. این حالت باعث ریپ زدن، بریده بریده حرکت کردن خودرو و جرک زدن آن میشود!

مردد بودن. بی میل بودن

شک کردن


تامل کردن ، صبوری کردن، با لکنت چیزی گفتن

تردید داشتن ( برای جمللت رسمی )
دو دل بودن ( برای صحبت عامیانه )

تردید داشتن ( برای جملات رسمی )
دو دل بودن ( برلی جملات عامیانه )

مکث pause


to pause before saying or doing something because you are nervous or not sure



مکث = تامل = درنگ

سلام، به معنی درنگ کردن یا مردد بودن است.

I usually not hesitate about my decisions =من معمولا در تصمیماتم تردید نمیکنم.

I didnt even hesitate for a moment about this job=من حتی لحظه ای درمورد این کار درنگ نکردم.

دریغ کردن

تغییر حس ( مشابه تلفظ حس hes در ابتدای کلمه ) ، تردید و دو دلی ،

مُرَدد بودن iran shouldn't hesitat to accept the contract of us ایران نباید مُرَدد باشد برای پذیرش قرارداد امریکا

شک داشتن ، تردید داشتن

دُودِلیدَن = to hesitate
دوُدِلاندن = to make s. b hesitant.


کلمات دیگر: