1. do not ever entertain such a thought!
هرگز چنین فکری را در سر نپروران !
2. an artist should not only entertain but also elevate his audience
هنرمند باید تماشاگران را نه تنها سرگرم کند بلکه (افکار آنان را نیز) تهذیب کند.
3. radio should enlighten the listener as well as entertain him
رادیو باید علاوه بر سرگرم کردن شنونده وی را ارشاد هم بکند.
4. the press has three duties: to inform, to influence, and to entertain
رسانه ها سه وظیفه دارند: مطلع کردن،تحت تاثیر قرار دادن و سرگرم کردن
5. A teacher should entertain as well as teach.
[ترجمه ترگمان]یک معلم باید همان طور که تدریس می کند، سرگرم کننده باشد
[ترجمه گوگل]معلم باید سرگرم و همچنین آموزش دهد
6. Should the function of children's television be to entertain or to enlighten?
[ترجمه ترگمان]آیا باید وظیفه تلویزیون کودکان را سرگرم کرده یا آن را روشن کند؟
[ترجمه گوگل]آیا عملکرد تلویزیون کودکان باید سرگرم کننده یا روشن باشد؟
7. They entertain on a large scale .
[ترجمه ترگمان]آن ها در مقیاسی بزرگ سرگرم می شوند
[ترجمه گوگل]آنها در مقیاس بزرگ سرگرم می شوند
8. Entertain wild hope, but is not an existence of fantasy.
[ترجمه ترگمان]امید واهی است، اما وجود تخیل نیست
[ترجمه گوگل]به امید زنده گی، اما فانتزی وجود ندارد
9. We hired a magician to entertain the children.
[ترجمه ترگمان]ما یه شعبده باز رو استخدام کردیم تا بچه ها رو سرگرم کنه
[ترجمه گوگل]ما یک جادوگر برای سرگرمی کودکان استخدام کردیم
10. He used to entertain people with his feats of strength.
[ترجمه ترگمان]عادت داشت کسانی را سرگرم کند که قدرت خود را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]او با استفاده از توانایی های خود مردم را سرگرم کرد
11. Most children's television programmes aim to educate and entertain at the same time.
[ترجمه ترگمان]هدف اکثر برنامه های تلویزیونی کودکان آموزش و پذیرایی همزمان است
[ترجمه گوگل]اکثر برنامه های تلویزیونی کودکان هدف آموزش و سرگرمی در همان زمان است
12. I feel how foolish I am to entertain doubts.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم چقدر احمقم که شک دارم
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم که من احمقانه شک و تردید دارم
13. He can entertain audiences without resorting to smut.
[ترجمه ترگمان]می تواند بدون توسل به سکس، شنوندگان را سرگرم کند
[ترجمه گوگل]او می تواند تماشاگران را بدون توسل به تفریح سرگرم کند
14. She had to entertain some boring local bigwigs.
[ترجمه ترگمان]اون مجبور شد یه سری از bigwigs های محلی رو سرگرم کنه
[ترجمه گوگل]او مجبور شد تا برخی از بزرگان محلی خسته کننده را سرگرم کند
15. The General refused to entertain the possibility of defeat.
[ترجمه ترگمان]ژنرال از پذیرفتن احتمال شکست امتناع ورزید
[ترجمه گوگل]ژنرال امتناع از امکان شکست دادن را رد کرد
16. I don't entertain very often.
[ترجمه ترگمان]من زیاد سرگرم نمی کنم
[ترجمه گوگل]من اغلب سرگرم نیستم