کلمه جو
صفحه اصلی

incommunicative


معنی : سربتو، کم حرف، کم سخن، بی معاشرت و بی امیزش
معانی دیگر : کم گوی، ناگویا، نارسانگر، تودار، محتاط

انگلیسی به فارسی

کم حرف، کم سخن، بی معاشرت و بی آمیزش


غیرمستقیم، سربتو، کم حرف، کم سخن، بی معاشرت و بی امیزش


انگلیسی به انگلیسی

• not communicative, inexpressive, undemonstrative

مترادف و متضاد

سربتو (صفت)
sly, incommunicative

کم حرف (صفت)
spare, reserved, laconic, tight-lipped, tight-mouthed, incommunicative, taciturn, uncommunicative

کم سخن (صفت)
incommunicative, taciturn

بی معاشرت و بی امیزش (صفت)
incommunicative


کلمات دیگر: