کلمه جو
صفحه اصلی

delirious


معنی : هذیانی
معانی دیگر : دچار هذیان، فلادگوی، هیجان زده، شوریده، پرت گو

انگلیسی به فارسی

(پزشکی) هذیانی، دچار هذیان، فلادگوی، پرت‌گو


هیجان‌زده، شوریده


خجالت آور، هذیانی


انگلیسی به انگلیسی

• suffering from delirium; overly excited
someone who is delirious is unable to think or speak in a rational way, usually because they have a fever.
delirious also means extremely excited and happy.

مترادف و متضاد

هذیانی (صفت)
delirious, fey

mentally imbalanced


Synonyms: aberrant, bewildered, confused, crazed, crazy, demented, deranged, deviant, deviate, disarranged, disordered, distracted, disturbed, flipped, flipped out, hallucinatory, incoherent, insane, irrational, lightheaded, lunatic, mad, maniac, maniacal, manic, off one’s head, out of one’s head, out of one’s skull, rambling, raving, unhinged, unreasonable, unsettled, wandering


Antonyms: balanced, collected, normal, sane


excited; very happy


Synonyms: beside oneself, carried away, corybantic, crazy, delighted, drunk, ecstatic, enthused, frantic, frenetic, frenzied, furious, hysterical, intoxicated, mad, overwrought, rabid, rapturous, thrilled, transported, wild


Antonyms: unexcited, unhappy


جملات نمونه

1. delirious with joy
هیجان زده از خوشی

2. the patient's fever went up and she became delirious
تب بیمار بالا رفت و دچار هذیان شد.

3. He suffered an attack of malaria and was delirious.
[ترجمه ترگمان]او دچار حمله مالاریا شد و در حال هذیان بود
[ترجمه گوگل]او از حمله مالاریا رنج می برد و خجالت زده بود

4. He's so delirious he doesn't know where he is.
[ترجمه ترگمان]او در حال هذیان است و نمی داند کجاست
[ترجمه گوگل]او بسیار مضحک است و نمی داند کجاست

5. I was delirious and blacked out several times.
[ترجمه ترگمان]من در حال هذیان بودم و چندین بار بی هوش بودم
[ترجمه گوگل]چندین بار خجالت زده شدم و سیاه و سفید شدم

6. He was delirious, murmuring about his childhood.
[ترجمه ترگمان]او در حال هذیان بود و در مورد کود کیش چیزی زمزمه می کرد
[ترجمه گوگل]او خجالتی بود، زمزمه های دوران کودکی اش

7. The children were delirious as they opened the parcels.
[ترجمه ترگمان]وقتی بسته ها را باز کردند، بچه ها در حال هذیان بودند
[ترجمه گوگل]بچه ها وقتی بسته ها را باز کردند، بی رحمانه بودند

8. She's delirious, but has lucid intervals.
[ترجمه ترگمان]او در حال هذیان است، اما در فواصلی سر و صدا می کند
[ترجمه گوگل]او خجالتی است، اما فاصله ای روشن دارد

9. He was delirious, murmuring about that matter.
[ترجمه ترگمان]او در حال هذیان بود و در این مورد چیزی زمزمه می کرد
[ترجمه گوگل]او خجالت زده بود، زمزمه در مورد آن موضوع

10. She had a high temperature and was delirious.
[ترجمه ترگمان]تب شدیدی داشت و هذیان می گفت
[ترجمه گوگل]او درجه حرارت بالا داشت و خجالتی بود

11. The crowds were delirious with joy.
[ترجمه ترگمان]جمعیت از شادی در حال هذیان بود
[ترجمه گوگل]مردم با شادی مضحک بودند

12. And the delirious thrill of release as that bottle detonated against the wall had been terrifying in its power.
[ترجمه ترگمان]و هیجان هذیان، همان طور که آن بطری در مقابل دیوار منفجر شد، از قدرت آن وحشت داشت
[ترجمه گوگل]و هیجان هیجان انگیز آزادی به عنوان آن بطری بر روی دیوار منفجر شد در قدرت خود را وحشتناک بود

13. One patient was delirious with a high fever.
[ترجمه ترگمان]یک بیمار تب شدیدی داشت
[ترجمه گوگل]یک بیمار مبتلا به تب بالا بود

14. The crowd howled, delirious.
[ترجمه ترگمان]جمعیت در حال هذیان زوزه می کشیدند
[ترجمه گوگل]جمعیت گول زده، گمراه کننده

15. It may be a delirious hope, but you force yourself to rest your arms on your chest, crossed and pulsing.
[ترجمه ترگمان]شاید یک امید هذیانی باشد، اما تو خودت را مجبور می کنی که روی سینه ات دست و پا بزنی و از هم بروی
[ترجمه گوگل]این ممکن است یک امید وحشیانه باشد، اما شما خود را مجبور میکنید که سلاح خود را روی سینه خود ببندید و از آن عبور کنید

the patient's fever went up and she became delirious.

تب بیمار بالا رفت و دچار هذیان شد.


delirious with joy

هیجان‌زده از خوشی


He's so delirious he doesn't know where he is.

او بسیار دچار هذیان شده است و نمی‌داند کجاست.


پیشنهاد کاربران

هیجان انگیز، جالب توجه، شگفت آور، حیرت انگیز، معرکه، محشر

پرشور

شگفتی ساز، ش، خارق العاده که البته عربی میباشدومیتوان گفت غیرمنتظره ، باشکوه وفرآفرین

شوریدگی

از فرط خوشحالی دیوانه شدن

1 - affected with or characteristic of delirium
2 - wild with excitement, enthusiasm, etc
She was delirious with joy at the news او با شنیدن خبر غرق در شادی شد
Mile High Stadium was delirious ورزشکاهِ های مایل غرق در شور و هیجان شد


کلمات دیگر: