کلمه جو
صفحه اصلی

enfilade


معنی : یک رشتهء اطاق، روبروی هم قرار دادن، درو عرضی کردن
معانی دیگر : (ارتش)، تیراندازی راستایی (تیراندازی از جناح به پهنای صف دشمن که امکان اصابت را بسیار بیشتر می کند)، آرایش راستایی، نظ درو عرضی کردن

انگلیسی به فارسی

یک رشته اطاق، روبه‌روی هم قرار دادن، (نظ) درو عرضی کردن


انفیلاد، یک رشتهء اطاق، روبروی هم قرار دادن، درو عرضی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: gunfire directed along the entire length of a military target, such as a line of soldiers.

(2) تعریف: a line of soldiers or other military target subject to such an attack.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enfilades, enfilading, enfiladed
• : تعریف: to direct gunfire along the entire length of.

• gunfire coming from the side

مترادف و متضاد

یک رشتهء اطاق (اسم)
enfilade

روبروی هم قرار دادن (فعل)
front, enfilade

درو عرضی کردن (فعل)
enfilade


کلمات دیگر: