کلمه جو
صفحه اصلی

envision


معنی : رویایی بودن، دررو یا دیدن
معانی دیگر : پیش بینی کردن، انگاشتن، در نظر گرفتن، تصور کردن، تجسم کردن، دیس بین کردن، خیال بافی کردن

انگلیسی به فارسی

خیال‌بافی کردن، رؤیایی بودن، در رؤیا دیدن


تجسم، رویایی بودن، دررو یا دیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: envisions, envisioning, envisioned
• : تعریف: to picture or visualize in the mind; imagine.
مشابه: conceive, dream, fancy, image, imagine, picture

- It was a much larger office than he had envisioned.
[ترجمه کیانا] این دفتر بزرگتر از چیزی بود که پیش بینی کرده بود
[ترجمه ترگمان] آن دفتر خیلی بزرگ تر از آن بود که تصور می کرد
[ترجمه گوگل] این دفتر بسیار بزرگتر از پیش بینی بود
- She envisioned a brighter future for her children in Canada.
[ترجمه ترگمان] او آینده ای روشن برای فرزندانش در کانادا پیش بینی کرد
[ترجمه گوگل] او آینده ای روشن برای فرزندانش در کانادا پیش بینی کرد
- The rebels envisioned that others would join them in large numbers.
[ترجمه ترگمان] شورشیان پیش بینی کرده بودند که دیگران به تعداد زیادی به آن ها ملحق خواهند شد
[ترجمه گوگل] شورشیان تصور می کردند که دیگران به تعداد زیادی پیوستند

• imagine to oneself, picture, visualize
if you envision something, you envisage it; used in american english.

مترادف و متضاد

conceive


رویایی بودن (فعل)
envision

در رویا دیدن (فعل)
envision

Synonyms: anticipate, behold, conceive, conceptualize, contemplate, envisage, envision, externalize, fancy, feature, foresee, grasp, image, imagine, look upon, materialize, objectify, predict, realize, regard, see, survey, think up, view, vision, visualize


picture in one’s mind


Synonyms: anticipate, behold, conceive, conceptualize, contemplate, externalize, fancy, feature, foresee, form mental picture of, grasp, have a picture of, image, imagine, look upon, materialize, objectify, predict, realize, regard, see, survey, think up, view, view in mind’s eye, vision, visualize


جملات نمونه

1. In the future we envision a federation of companies.
[ترجمه ترگمان]در آینده ما یک فدراسیون از شرکت ها را پیش بینی می کنیم
[ترجمه گوگل]در آینده ما یک فدراسیون شرکت ها را پیش بینی می کنیم

2. They envision an equal society, free of poverty and disease.
[ترجمه ترگمان]آن ها جامعه برابر، عاری از فقر و بیماری را پیش بینی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها یک جامعه برابر و بدون فقر و بیماری را پیش بینی می کنند

3. They didn't envision any problems with the new building.
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ مشکلی با ساختمان جدید نداشتند
[ترجمه گوگل]آنها هیچ مشکلی با ساختمان جدید ندارند

4. What they envision is nothing short of a new corporate structure, in which accounting and other functions are outsourced.
[ترجمه ترگمان]آنچه که آن ها تصور می کنند چیزی کوتاه از یک ساختار سازمانی جدید نیست، که در آن حسابداری و وظایف دیگر برون سپاری می شوند
[ترجمه گوگل]آنچه که آنها تصور می کنند چیزی جز ساختار جدید شرکتی نیستند، که در آن حسابداری و سایر توابع خارجی برون سپاری می شوند

5. What would you envision? Chances are a gray, nondescript blur of motion.
[ترجمه ترگمان]چی فکر می کنی؟ احتمال داره یه حرکت نامشخص و معمولی داشته باشه
[ترجمه گوگل]چه پیش بینی می کنید؟ شانس یک حرکت تیره خاکستری است

6. Several other analysts of international politics thankfully envision more constructive possibilities.
[ترجمه ترگمان]با تشکر بسیاری از تحلیلگران سیاسی بین المللی گزینه های سازنده بیشتری را پیش بینی کرده اند
[ترجمه گوگل]چندین تحلیلگر دیگر از سیاست های بین المللی به لطف توانایی های سازنده ای را پیش بینی می کنند

7. You envision a California beach bum.
[ترجمه ترگمان]شما تصور می کنید که ساحل کالیفرنیا بی سر و صدا است
[ترجمه گوگل]شما یک بطری ساحلی در کالیفرنیا را پیش بینی می کنید

8. Puype said he could envision going straight from the Florida Derby to the Kentucky Derby.
[ترجمه ترگمان]Puype گفت که او می تواند پیش بینی کند که مستقیما از ایالت \"دربی\" فلوریدا به شهر داربی عبور کند
[ترجمه گوگل]پویایک می گوید که می تواند به طور مستقیم از دربی فلوریدا به کنفدراسیون کنتاکی وارد شود

9. He could still envision Grover, the morning mist, the taxi door slamming.
[ترجمه ترگمان]هنوز می توانست Grover، مه صبحگاهی، در بسته شدن در تاکسی را ببیند
[ترجمه گوگل]او هنوز می توانست گورور را پیش بینی کند، غبار صبحگاهی، درهم و برهم زدن تاکسی

10. I envision myself doing something on Thanksgiving Day with a soup kitchen.
[ترجمه ترگمان]من خودم یه کاری می کنم که تو روز شکرگزاری با یه آشپزخونه سوپ درست کنم
[ترجمه گوگل]من خودم را تصور می کنم که در روز شکرگذاری با آشپزخانه سوپ کار می کند

11. You can envision graphic sound charging around like square pixels on a vintage Atari video game.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید صدای گرافیکی را مانند پیکسل های مربع بر روی یک بازی ویدیویی قدیمی Atari تصور کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید صدای گرافیکی را شبیه به مانند مربع پیکسل در یک بازی ویدئویی Atari پرنعمت تصور کنید

12. It was still possible then to envision successors to this outpouring of his heart and soul and craft.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان امکان داشت که جانشینان خود را به این طغیان قلب و جان و هنر خویش پیش بینی کند
[ترجمه گوگل]پس از آن ممکن بود جانشینان به این ریختن قلب و روح و هنر خود را تصور کنید

13. Under the system they envision, employers would have to provide health insurance.
[ترجمه ترگمان]تحت سیستمی که آن ها پیش بینی می کنند، کارفرمایان باید بیمه سلامت را تامین کنند
[ترجمه گوگل]بر اساس نظام پیش بینی شده، کارفرمایان مجبور به ارائه بیمه درمانی هستند

14. Ability to envision and apply appropriate materials and graphics to footwear.
[ترجمه ترگمان]توانایی پیش بینی و استفاده از متریال و گرافیک مناسب برای کفش
[ترجمه گوگل]قابلیت تصور و استفاده از مواد و گرافیک مناسب برای کفش

She envisioned a career in teaching.

او شغل معلمی را در نظر گرفت.


He came to an end his school master had envisioned.

عاقبت او همان‌طور شد که معلمش پیش‌بینی کرده بود.


پیشنهاد کاربران

احتمال دادن ( آینده ) .
هر آن چیزی که در آینده قرار است رخ دهد.

تجسم کردن

مدنظر داشتن


تصور کردن

به شمار آورن

تصور کردن , تجسم کردن

# It was a much larger house than he had envisioned
# She envisioned a brighter future for her children in Canada
# They envision an equal society, free of poverty and disease

در سر پروراندن


کلمات دیگر: