کلمه جو
صفحه اصلی

endeavor


معنی : تلاش، سعی، جد و جهد، مجاهدت، سعی بلیغ، کوشش، سر و دست شکسن، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن
معانی دیگر : (معمولا با مصدر می آید) کوشیدن، همت کردن، جدوجهد کردن، تقلا کردن، کوشش کردن، تخشیدن (در انگلیس می نویسند: endeavour)

انگلیسی به فارسی

تلاش، کوشش، سعی، جد و جهد، سعی بلیغ، تلاش کردن، کوشیدن


تلاش کن، تلاش، کوشش، سعی، جد و جهد، مجاهدت، سعی بلیغ، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن، سر و دست شکسن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: endeavors, endeavoring, endeavored
• : تعریف: to make an earnest effort; strive.
مترادف: essay, seek, strive, struggle, toil, try
مشابه: attempt, labor, travail, undertake, work

- The settlers endeavored to get their crops planted in time for the growing season.
[ترجمه ترگمان] مهاجران تلاش می کردند تا محصول خود را برای فصل کشت بکارند
[ترجمه گوگل] مهاجران تلاش کردند تا محصولات خود را برای فصل رشد به کاشت درآورند
- He endeavored to find a new a job, but it was difficult with little experience.
[ترجمه Nesa] او تلاش کرد تا کار جدیدی پیدا کند ولی با تجربه ی کم سخت بود
[ترجمه اکبر] او تلاش کرد کار جدید پیدا کند ولی بخاطر کمی تجربه مشکل بود.
[ترجمه ترگمان] او تلاش کرد شغلی جدید پیدا کند، اما تجربه چندانی نداشت
[ترجمه گوگل] او تلاش برای پیدا کردن یک کار جدید، اما با تجربه کمی مشکل بود
اسم ( noun )
• : تعریف: a strenuous or conscientious attempt to accomplish something.
مترادف: attempt, effort, try
مشابه: enterprise, essay, labor, quest, toil, travail, undertaking, venture, work

- Building the bridge was a huge endeavor.
[ترجمه ترگمان] ساختمان پل تلاش بسیار بزرگی بود
[ترجمه گوگل] ساختمان پل یک تلاش بزرگ بود

• village in wisconsin (u.s.a.); space shuttle endeavour, 5th and most complex final operational nasa space shuttle that was built
effort, attempt
attempt, try hard, make an effort to achieve a goal

مترادف و متضاد

Synonyms: address, aim, apply, aspire, assay, bid for, buck, determine, dig, do one’s best, drive at, essay, go for, go for broke, grind, hammer away, hassle, have a crack, have a shot at, have a swing at, hump, hustle, intend, labor, make an effort, make a run at, offer, peg away, plug, pour it on, purpose, push, risk, scratch, seek, strain, strive, struggle, sweat, take on, take pains, try, undertake, venture


Antonyms: be idle, ignore, laze, procrastinate, put off


تلاش (اسم)
scramble, effort, fuss, endeavor, bustle, muss, scrabble

سعی (اسم)
work, labor, purpose, effort, eagerness, endeavor, conation

جد و جهد (اسم)
endeavor, endeavour

مجاهدت (اسم)
industry, endeavor, endeavour, struggle for religion

سعی بلیغ (اسم)
strife, endeavor, endeavour

کوشش (اسم)
labor, scramble, tug, effort, assay, stretch, attempt, trial, try, endeavor, strain, bustle, fist, muss

سر و دست شکسن (فعل)
try, endeavor, beaver, strive, endeavour

تلاش کردن (فعل)
try, endeavor, endeavour

کوشیدن (فعل)
tug, try, endeavor, strive, endeavour

سعی کردن (فعل)
try, endeavor, take care, make effort

attempt to achieve something


Synonyms: aim, all, best shot, crash project, dry run, effort, enterprise, essay, exertion, fling, full blast, full court press, full steam, go, header, labor, lick, old college try, one’s all, one’s level best, push, shot, stab, striving, struggle, toil, travail, trial, try, try-on, undertaking, venture, whack, whirl, work


Antonyms: idleness, laziness


جملات نمونه

1. a money-producing endeavor
فعالیت پول ساز

2. we shall endeavor to insure that freedom shall not perish and that justice shall rule the world
ما خواهیم کوشید (که تضمین کنیم) تا آزادی از میان نرود و عدالت در جهان حکمفرما باشد.

3. his haste ruined the endeavor
عجله ی او کار را خراب کرد.

4. The world can be changed by man's endeavor, and that this endeavor can lead to something new and better . No man can sever the bonds that unite him to his society simply by averting his eyes . He must ever be receptive and sensitive to the new ; and have sufficient courage and skill to novel facts and to deal with them .
[ترجمه A.A] جهان میتواند با سخت کوشی انسان عوض شود و این تلاش به چیزهای جدید و بهتر منجر شود، هیچ کس نمیتواند به سادگی با برگرداندن چشمهایش پیوندها را از هم جدا کند و به محفل خودش پیونددهد. او همیشه باید حساس و پذیرای نو آوری باشد، و شجاعت کافی و مهارت در برابر واقعیتهای مدرن و مقابله با آنها را دارا باشد
[ترجمه ترگمان]جهان می تواند با تلاش بشر تغییر یابد و این تلاش می تواند منجر به چیزی جدید و بهتر شود هیچ مردی نمی تواند پیوندهایی که او را به جامعه خود پیوند می دهد را با نگاه کردن به چشم خود قطع کند او باید همواره پذیرای عواطف جدید باشد و شجاعت و مهارت کافی در برابر حقایق جدید و مقابله با آن ها داشته باشد
[ترجمه گوگل]جهان می تواند توسط تلاش انسان تغییر کند و این تلاش می تواند به چیزی جدید و بهتر منجر شود هیچ کس نمی تواند اوراق قرضه را که او را به جامعه خود وصل می کند، به سادگی با جلوگیری از چشمانش، قطع کند او همیشه باید حساس و حساس به جدید باشد؛ و شجاعت و مهارت کافی برای واقعیت های جدید و برخورد با آنها داشته باشند

5. Thereupon, we knew, our endeavor was valuable.
[ترجمه ترگمان]از آن پس، ما می دانستیم که تلاش ما با ارزش است
[ترجمه گوگل]در نتیجه، ما می دانستیم، تلاش ما ارزشمند بود

6. We will always endeavor to offer you our most favorable rates.
[ترجمه ترگمان]ما همیشه تلاش خواهیم کرد که بهترین نرخ خود را به شما پیشنهاد کنیم
[ترجمه گوگل]ما همیشه تلاش خواهیم کرد تا بهترین نرخ های مطلوب را ارائه دهیم

7. We always endeavor to please our customers.
[ترجمه ترگمان]ما همیشه تلاش می کنیم تا مشتریان خود را راضی کنیم
[ترجمه گوگل]ما همیشه تلاش می کنیم تا مشتریانمان را بپذیریم

8. The speaker said he would endeavor to illustrate.
[ترجمه ترگمان]سخنگو گفت که او تلاش خواهد کرد تا نشان دهد
[ترجمه گوگل]سخنران گفت که تلاش می کند تا نشان دهد

9. The only benefit of the endeavor came when old Benjamin Franklin became a friend of the young priest.
[ترجمه ترگمان]تنها فایده این تلاش وقتی حاصل شد که بنجامین فرانکلین دوست کشیش جوان شد
[ترجمه گوگل]تنها مزیت این تلاش ها زمانی بود که بنجامین فرانکلین قدیمی دوست یک کشیش جوان شد

10. Determining motivation in any human endeavor is a murky matter, but two motives stand out: making money and making law.
[ترجمه ترگمان]تعیین انگیزه در هر تلاش انسانی یک ماده تاریک است، اما دو انگیزه برجسته هستند: ایجاد پول و ایجاد قانون
[ترجمه گوگل]تعیین انگیزه در هر تلاش انسانی ماده تاریک است، اما دو انگیزه برجسته است: پول و قانون گذاری

11. The price tag for such an endeavor: $ 20million.
[ترجمه ترگمان]برچسب قیمت برای چنین تلاش: ۲۰ میلیون دلار
[ترجمه گوگل]برچسب قیمت برای چنین تلاش: 20 میلیون دلار

12. Installing a hard drive is not the hellish endeavor it once was, grizzled hardware veterans tell me.
[ترجمه ترگمان]کهنه کاران سخت افزار خاکستری به من می گویند که نصب یک درایو سخت، این تلاش جهنمی نیست که زمانی بود
[ترجمه گوگل]نصب یک هارد دیسک این تلاش جهنمی است که یک بار آن را ندیده بود، جانبازان سخت افزار بازی grizzled به من می گویند

13. The cost of this endeavor is so enormous that it seems most unlikely to happen.
[ترجمه علیرضا] هزینه این تلاشها آنقدر زیاد است که بعیده به ثمر بنشیند.
[ترجمه ترگمان]هزینه این تلاش بسیار زیاد است که به نظر می رسد بسیار بعید به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]هزینه این تلاش ها بسیار زیاد است، زیرا به نظر می رسد بعید است که این اتفاق بیفتد

14. Another pro bono endeavor involves representing a convicted murderer from Indiana.
[ترجمه ترگمان]یک تلاش دیگر در این زمینه، نشان دادن یک قاتل مجرم از سوی ایندیانا است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از تلاش های حرفه ای بونو، نمایندگی یک قاتل محکوم شده از ایندیانا است

15. Achievement is the death of endeavor and the birth of disgust. Ambrose Bierce
[ترجمه ترگمان]موفقیت، مرگ تلاش و تولد انزجار است امبروس Bierce
[ترجمه گوگل]دستاورد مرگ تلاش و تولد انزجار است Ambrose Bierce

She walked up and down the hall, endeavoring to calm herself.

این طرف و آن طرف سالن راه می‌رفت و می‌کوشید خود را آرام کند.


He was endeavoring both to study and to earn a living.

تلاش می‌کرد هم درس بخواند و هم امرار معاش کند.


a history of scientific endeavors in the last two centuries

تاریخ تلاش‌های علمی در دو سده‌ی اخیر


His endeavors were successful.

کوشش‌های او ثمر‌بخش بود.


پیشنهاد کاربران

An attempt to achieve a goal
رسیدن به هدف/اهداف


Ex :
And we scholars guide them in their endeavors.

و ما عالمان آنها را در ( رسیدن به اهداف ) شان هدایت می کنیم.

a conscientious or concerted effort toward an end
an earnest attempt
purposeful or industrious activity
enterprise

نهایت کوشش

فعالیت کردن - هدف داشتن - تلاش کردن - جرأت کردن - ماجراجویی - مورد استفاده قرار دادن - قصد داشتن - سعی گردن - پیشنهاد دادن - درد و رنج - پذیرفتن - آزمودن - قمار کردن - جنگیدن - کسب و کار -


کلمات دیگر: