کلمه جو
صفحه اصلی

enlist


معنی : سرباز کردن، کمک طلب کردن از، نام نویسی کردن، برای سربازی گرفتن، در فهرست نوشتن
معانی دیگر : (برای خدمت نظام) نام نویسی کردن، ثبت نام کردن، به خدمت نظام رفتن یا درآوردن، (کمک یا حمایت و غیره ی دیگران را) جلب کردن، بهره گرفتن از، (با: in) شرکت جستن در

انگلیسی به فارسی

برای سربازی گرفتن، نام‌نویسی کردن، کمک طلب کردن از، در فهرست نوشتن


درخواست، کمک طلب کردن از، نام نویسی کردن، برای سربازی گرفتن، در فهرست نوشتن، سرباز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: enlists, enlisting, enlisted
• : تعریف: to volunteer or sign up to serve, as in the military or in some cause.
مترادف: enroll, sign up, volunteer
مشابه: join, register
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: enlister (n.)
• : تعریف: to secure the services of, as in the military or some cause.
مترادف: conscript, draft, enroll, induct, recruit, sign up
مشابه: engage, impress, line, marshal, press, shanghai

• draft into military service; voluntarily join the military; voluntarily join a cause
if someone enlists or is enlisted, they join the armed forces.
if you enlist someone or enlist their help or support, you persuade them to help you.
see also enlisted.

مترادف و متضاد

سرباز کردن (فعل)
maturate, conscript, enlist, enroll

کمک طلب کردن از (فعل)
enlist

نام نویسی کردن (فعل)
matriculate, enter, enlist, enroll

برای سربازی گرفتن (فعل)
enlist

در فهرست نوشتن (فعل)
table, enlist

sign up for responsibility


Synonyms: admit, appoint, assign, attract, call to arms, call up, conscribe, conscript, draft, embody, employ, engage, enroll, enter, enter into, gather, get, hire, hitch, incorporate, induct, initiate, inscribe, interest, join, join up, levy, list, mobilize, muster, oblige, obtain, place, press into service, procure, record, recruit, register, reserve, secure, serve, sign on, take on, volunteer


Antonyms: avoid, dodge, shun


جملات نمونه

1. i wish to enlist you in a good cause
می خواهم شما را به امر خیری دعوت کنم.

2. he is going to enlist in the navy
او در نیروی دریایی خدمت نظام خود را انجام خواهد داد.

3. He decided to enlist in the Marines.
[ترجمه ترگمان]اون تصمیم گرفت که عضو نیروی دریایی بشه
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا در تفنگداران دریایی استخدام شود

4. They hoped to enlist the help of the public in solving the crime.
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوار بودند که در حل این جرم از مردم کمک بگیرند
[ترجمه گوگل]آنها امیدوار بودند که به کمک مردم در حل جرم کمک کنند

5. We've got to enlist some people to help prepare the food.
[ترجمه ترگمان]ما باید از بعضی از مردم برای آماده کردن غذا استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید برخی از مردم را برای کمک به آماده شدن غذا دعوت کنیم

6. We are hoping to enlist the cooperation of women's groups.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که مشارکت گروه های زنان را جلب کنیم
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که همکاری گروه های زنان را جذب کنیم

7. Can I enlist your help in raising the money?
[ترجمه ترگمان]میتونم کمکتون کنم تا پول رو بلند کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم کمک شما را در جمع آوری پول کمک کنم؟

8. Some older men did enlist in the home guards and could be seen drilling each morning and evening.
[ترجمه ترگمان]بعضی از افراد مسن در گارد سلطنتی نام نویسی کردند و هر روز صبح و شب حفاری را می دیدند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردان مسن تر در محافظان خانه مورد استفاده قرار گرفتند و هر صبح و عصر می توانند حفاری را ببینند

9. He also visited Alfonso and tried to enlist his support.
[ترجمه ترگمان]او همچنین از آلفونسو دیدار کرد و کوشید که از او پشتیبانی کند
[ترجمه گوگل]او همچنین از آلفونسو دیدن کرد و تلاش کرد تا از حمایت او حمایت کند

10. Only 31 percent of sailors re- enlist after their first enlistment period.
[ترجمه ترگمان]تنها ۳۱ درصد از ملوانان پس از اولین دوره نام نویسی خود ثبت نام می کنند
[ترجمه گوگل]تنها 31 درصد از ملوانان پس از اولین دوره ثبت نام خود، مجددا ازدواج می کنند

11. He's trying to enlist my sympathy by pretending he's in the grip of some third thing.
[ترجمه ترگمان]او سعی می کند از همدردی من با وانمود کردن به چیزی که در چنگ یک سوم است، خدمت کند
[ترجمه گوگل]او سعی می کند همدردی خود را با تظاهر به او در دست گرفتن برخی از چیزهای سوم به دست بیاورد

12. You may also need to enlist the help of a friend.
[ترجمه ترگمان]همچنین ممکن است لازم باشد از کمک یک دوست استفاده کنید
[ترجمه گوگل]شما همچنین ممکن است نیاز به کمک از یک دوست است

13. Richards tried to enlist my support, but I had no desire to get involved.
[ترجمه ترگمان]Richards سعی کرد از حمایت من استفاده کنه، اما من هیچ علاقه ای نداشتم که دخالت کنم
[ترجمه گوگل]ریچاردز تلاش کرد تا حمایت من را به دست بیاورد اما من تمایل به دخالت نداشتم

14. She undertook an assignment to enlist Tsarist support for the Boulangists and then travelled to Ireland.
[ترجمه ترگمان]او یک ماموریت برای جلب حمایت تزار از the به عهده گرفت و سپس به ایرلند سفر کرد
[ترجمه گوگل]او وظیفه ای برای تسلط تزاران برای بوالانژیست ها را به عهده گرفت و سپس به ایرلند سفر کرد

15. One council, Lancashire, has been trying to enlist the Ministry of Agriculture's help in controlling their hogweed.
[ترجمه ترگمان]یک شورا، Lancashire، در تلاش است تا وزارت کشاورزی را به کنترل hogweed جلب کند
[ترجمه گوگل]یک شورای محلی، لانکاشیایر، تلاش کرده است تا کمک وزارت کشاورزی را در کنترل وفادار خود به کار گیرد

He is going to enlist in the navy.

او در نیروی دریایی خدمت نظام خود را انجام خواهد داد.


when are you going to enlist?

کی به خدمت (نظام) خواهی رفت؟


He enlisted the help of several experts.

او کمک چندین کارشناس را جلب کرد.


I wish to enlist you in a good cause.

می‌خواهم شما را به امر خیری دعوت کنم.


I enlisted my sister Pari to help me clean the house.

به خواهرم پری قبولاندم که مرا در تمیز کردن خانه یاری دهد.


They enlisted in the argument raging between science and theology.

آنان در مباحثی که با شور و هیجان درباره‌ی علوم و الهیات جریان داشت، شرکت کردند.


پیشنهاد کاربران

کمک گرفتن، استفاده کردن

مدد جستن، یاری جستن، بهره بردن

کمک طلب کردن از

They have at last decided to enlist the help of experts

در فهرست نوشتن، فهرست کردن

1. نام نویسی کردن ( برای شرکت در سربازی، جنگ، و نیروهای سه گانه )
At the outbreak of war, he was enlisted in the army

2. روی ( کمک یا خدمت ) کسی حساب کردن
He has enlisted the help of a sports psychologist for the team.


کلمات دیگر: