1. Honeysuckle will entwine round the stick as it grows.
[ترجمه ترگمان]پیچ امین الدوله از زمانی که رشد می کند، دور آن می چرخد
[ترجمه گوگل]ماهیچه ای که در آن رشد می کند دور چوب را دربر می گیرد
2. Roses and honeysuckle entwine the little cottage.
[ترجمه ترگمان]گل های رز و پیچ امین الدوله از این کلبه کوچک entwine
[ترجمه گوگل]گل سرخ و سرخ شده در گلدان کوچک
3. Facing each other, the giraffes were managing to entwine their necks in the most astonishing manner.
[ترجمه سهیل س] زرافه ها صورتهایشان را رو به هم قرار می دادند، و گردنهایشان را به نحو شگفت انگیزی مثل پیچک دور هم پیچیده نگه می داشتند
[ترجمه ترگمان]زرافه ها در روبرو شدن با یکدیگر با entwine و most رفتار می کردند
[ترجمه گوگل]زرافه ها در مقابل یکدیگر قرار داشتند و به شیوه ای شگفت انگیز، گردن خود را می کشیدند
4. All these threads, and more, entwine in the lines of longitude.
[ترجمه ترگمان]تمام این نخ ها، و بیشتر، در خطوط عرض جغرافیایی درهم می پیچند
[ترجمه گوگل]تمام این موضوعات و بیشتر، در خطوط طول و عرض جغرافیایی قرار دارند
5. A skilled historian is able to entwine his inventory material with evidence gathered from a variety of other sources.
[ترجمه ترگمان]یک مورخ ماهر قادر به درهم entwine مدارک و مدارک به دست آمده از منابع مختلف دیگر است
[ترجمه گوگل]یک مورخ ماهر می تواند مواد موجودی خود را با شواهد جمع آوری شده از منابع مختلف دیگر وارد کند
6. She knows how to entwine herself in your affections.
[ترجمه سهیل س] او می داند که چگونه مثل پیچک خود را به دور احساسات و عواطف شما بپیچد.
[ترجمه امری] او میداند چگونه خود را در احساسات تو درگیر کند.
[ترجمه ترگمان]او می داند که چگونه خود را در احساسات و عواطف شما جا به جا کند
[ترجمه گوگل]او می داند چگونه خود را با عواطف خود وارد می کند
7. To twist together or entwine into a confusing mass; snarl.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه با هم پیچ بخوریم یا به شکل توده گیج کننده تبدیل شویم
[ترجمه گوگل]برای چرخاندن با هم یا به یک جفت گیج کننده وارد شوید؛ مارمولک
8. The plant will entwine round the stick as it grows.
[ترجمه ترگمان]این گیاه در اطراف چوبی که رشد می کند دور آن می چرخد
[ترجمه گوگل]این گیاه همانطور که رشد می کند در اطراف چوب پیچ خورده است
9. The whose livings to entwine the whose dies.
[ترجمه ترگمان] کسی که باید بهش پول بده که کی بمیره
[ترجمه گوگل]چه کسی زندگی می کند که چه کسی میمیرد
10. The problem of the silk thread sort that entwine surround I!
[ترجمه ترگمان]مشکل نخ های ابریشمی که دور من جمع می شوند!
[ترجمه گوگل]مشکل از موضوع موضوع ابریشم است که پیچیده I!
11. Would entwine itself verdantly still!
[ترجمه ترگمان]آیا باز هم خود را به هم می زنی؟
[ترجمه گوگل]آیا خود را به طور زودگذر ادامه می دهد
12. Roses entwine the little cottage.
[ترجمه سهیل س] گلهای سرخ مانند پیچک به کلبه ی کوچک می پیچیدند
[ترجمه امری] گل های سرخ به کلبه ی کوچک میپیچند.
[ترجمه ترگمان]گل سرخ در یک کلبه کوچک فرو می رود
[ترجمه گوگل]گلهای رز کمربندی کوچک
13. His dazed eyes stare at the eels, which still writhe and entwine.
[ترجمه ترگمان]چشمان مبهوت او به مارماهی خیره می شود که هنوز به خود می پیچید و درهم می پیچید
[ترجمه گوگل]چشم های خیره کننده اش به قارچ ها، که هنوز هم نوازش می کنند، چشم دوخته اند