کلمه جو
صفحه اصلی

depressive


معنی : غم افزا، افسرده کننده، متعدی، دژمگر
معانی دیگر : افسرده، افسرده روان، حزن انگیز، اندوه آور، (روان پزشکی - وابسته به اندوه ساری) اندوه سارانه، افسرده ساز، افسردگی انگیز

انگلیسی به فارسی

غم‌افزا، افسرده‌کننده، دژمگر


افسردگی، افسرده کننده، متعدی، غم افزا، دژمگر


انگلیسی به انگلیسی

• dispiriting, discouraging, saddening, tending to depress
one suffering from depression
something that is depressive causes you to feel sad and lacking in energy.
a depressive person is someone who often suffers from depression.

مترادف و متضاد

غم افزا (صفت)
gloomy, oppressive, bleak, depressive

افسرده کننده (صفت)
depressive

متعدی (صفت)
transitive, oppressive, depressive

دژمگر (صفت)
depressive

جملات نمونه

1. both her parents were depressive and so she too may . . . .
والدین او هر دو افسرده روان بودند و لذا او هم . . .

2. He's no longer a depressive character.
[ترجمه ترگمان]اون دیگه یه شخصیت افسرده کننده نیست
[ترجمه گوگل]او دیگر شخصیت افسردگی نیست

3. Her mother is a manic depressive.
[ترجمه ترگمان]مادر او افسرده کننده است
[ترجمه گوگل]مادرش افسردگی مانی است

4. While a number of depressive illnesses treated by psychiatrists seem to have no link with environmental stress, many more do.
[ترجمه ترگمان]در حالی که به نظر می رسد که بسیاری از بیماری های افسرده که توسط روان پزشکان درمان می شوند، ارتباطی با استرس محیطی ندارند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که تعدادی از بیماری های افسردگی تحت درمان با روانپزشکان هیچ ارتباطی با استرس زیست محیطی ندارند

5. Anthony Storr shows how these depressive fears were magically transmuted in the literary sphere.
[ترجمه ترگمان]آنتونی Storr نشان می دهد که چگونه این ترس ها به طور جادویی در فضای ادبی گنجانده شده اند
[ترجمه گوگل]آنتونی استور نشان می دهد که چگونه این ترس های افسردگی جادویی در حوزه ادبیات تغییر کرده است

6. Defining rigorously what constitutes a clinically significant depressive illness is problematic, regardless of the age range under consideration.
[ترجمه ترگمان]تعریف شدید آنچه که یک بیماری افسرده افسردگی را تشکیل می دهد مشکل است، صرف نظر از محدوده سنی که در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]صرف نظر از محدوده سنی مورد نظر، دقیقا مشخص است که چه چیزی یک بیماری افسردگی بالینی مهم است

7. Many young people are struggling with a depressive illness that requires medical treatment.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جوانان در حال مبارزه با یک بیماری افسردگی هستند که نیازمند درمان پزشکی است
[ترجمه گوگل]بسیاری از جوانان در معرض بیماری افسردگی هستند که نیاز به درمان پزشکی دارند

8. Many are suffering from severe depressive illnesses, often with persecutory ideas or delusions.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مبتلا به بیماری های افسرده مبتلا به افسردگی روحی، اغلب با ایده های persecutory و یا delusions رنج می برند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماری های شدید افسردگی رنج می برند، اغلب با ایده های آزار و اذیت

9. Indeed, depressive traits are more in evidence than paranoid tendencies.
[ترجمه ترگمان]در واقع، ویژگی های افسردگی بیشتر از گرایش ها پارانویایی است
[ترجمه گوگل]در واقع، ویژگی های افسردگی بیشتر از گزاره های پارانوئیدی است

10. He suffered, like Vincent, from depressive attacks, of a kind now seen as indicating acute anxiety neurosis.
[ترجمه ترگمان]او نیز مانند وینسنت از حمله های افسردگی رنج می برد، از نوعی که در حال حاضر در معرض نگرانی شدید عصبی قرار دارد
[ترجمه گوگل]او مانند وینسنت از حملات افسردگی رنج می برد، نوعی که در حال حاضر به عنوان نشان دهنده ی عوارض اضطراب حاد دیده می شود

11. Depressive illness can result in suicidal thoughts and there may or may not be expression of intent.
[ترجمه ترگمان]بیماری depressive می تواند منجر به خودکشی شود و یا ممکن است بیان نیت نباشد
[ترجمه گوگل]بیماری افسردگی می تواند به افکار خودکشی منجر شود و ممکن است یا نداشته باشد

12. As we've previously reported, depressive symptoms seem to be alleviated by increasing omega-3 fatty acid intake, commonly found in fish.
[ترجمه ترگمان]همانطور که قبلا گزارش شد، به نظر می رسد علائم افسردگی با افزایش مصرف اسیده ای چرب امگا ۳ که معمولا در ماهی یافت می شود، کاهش پیدا می کند
[ترجمه گوگل]همانطور که قبلا گزارش کردیم، نشانه های افسردگی با افزایش میزان مصرف اسید چرب امگا 3، که معمولا در ماهی یافت می شود، کاهش می یابد

13. It can change a depressive, lethargic person into a happy, active one.
[ترجمه ترگمان]می تواند فرد افسرده و بی حال را به یک فرد شاد و فعال تبدیل کند
[ترجمه گوگل]این می تواند شخص افسردگی و بی نظیر را به یک فرد خوشحال و فعال تبدیل کند

14. The shared delusion remained during the major depressive episode and remission of his depression.
[ترجمه ترگمان]این توهم مشترک در طول اپیزود افسردگی اصلی و بهبود افسردگی او باقی ماند
[ترجمه گوگل]توهم مشترک در طول قسمت عمده افسردگی و رهایی افسردگی او باقی ماند

both her parents were depressive and so she too may ....

والدین او هر دو افسرده‌روان بودند؛ بنابراین او هم ...


پیشنهاد کاربران

ناراحت کننده، تو مخی


کلمات دیگر: