کلمه جو
صفحه اصلی

endue


معنی : بخشیدن، دادن، اراستن، پوشاندن، وادار کردن، پوشیدن، بخشیدن به
معانی دیگر : (با: with) ارزانی داشتن به، اعطا کردن به، بخشیدن به با with پوشانیدن

انگلیسی به فارسی

وادار کردن، بخشیدن به (با with ) پوشانیدن


پایان دادن، بخشیدن، بخشیدن به، پوشیدن، وادار کردن، پوشاندن، اراستن، دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: endues, enduing, endued
• : تعریف: to endow with some quality or characteristic.
مشابه: endow

• furnish with some quality or ability; take on, assume; put on clothing, dress

مترادف و متضاد

بخشیدن (فعل)
give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

دادن (فعل)
concede, give, hand, admit, impute, afford, mete, grant, render, pay, come through, endue, indue

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

وادار کردن (فعل)
enforce, have, move, influence, compel, oblige, persuade, induce, impel, endue, instigate

پوشیدن (فعل)
hide, cover, put on, overlay, don, wear, endue, enshroud, indue

بخشیدن به (فعل)
endue

جملات نمونه

1. to endue an object with life
در چیزی جان دمیدن

2. Children seem to be endued with endless vitality.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که کودکان دارای هوش سرشار از حیات هستند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که کودکان با قابلیت بی حد و حصر روبرو هستند

3. Hamlet endued the character of a madman.
[ترجمه ترگمان]هملت، شخصیت یک مرد دیوانه است
[ترجمه گوگل]هملت شخصیت یک دیوانه را تحمل کرد

4. He prayed to God night and day to endue him with the spirit of holiness.
[ترجمه ترگمان]شب و روز به درگاه خدا دعا کرد تا با روح تقدس او را فریب دهد
[ترجمه گوگل]او شب و روز به خدا دعا کرد تا روح مقدس را تحمل کند

5. Endued with evenness of mind, one casts off in this very life both good deeds and evil deeds.
[ترجمه ترگمان]در این زندگی، هر دو در این زندگی، کاره ای خیر و کاره ای بد را انجام می دهند
[ترجمه گوگل]با یکنواختی ذهن به پایان رسیده است، در این زندگی بسیار، اعمال خوب و اعمال شرارتان را خدشه دار می کند

6. We should reflect the Humanism and endue with more meanings, but it's impossible to deny the importance of Humanism . In the face of susta. . .
[ترجمه ترگمان]ما باید انسان گرایی و endue را با معانی بیشتری منعکس کنیم، اما انکار اهمیت انسان گرایی ممکن نیست در چهره susta
[ترجمه گوگل]ما باید انسانی را انعکاس دهیم و معانی بیشتری داشته باشیم، اما اهمیت انسانی را انکار نمی کنیم در مقابل سوسا

7. The society endues us the mission and the clients endue us the responsibility!
[ترجمه ترگمان]جامعه به ما ماموریت می دهد و مشتری ها مسئولیت ما را بر عهده ما می گذارند!
[ترجمه گوگل]جامعه به ما این مأموریت را تحمیل می کند و مشتریان مسئولیت ما را تحمل می کنند!

8. What weapons to select, what armour to endue.
[ترجمه ترگمان]چه سلاح برای انتخاب، چه زره و چه زره
[ترجمه گوگل]چه سلاح هایی برای انتخاب، چه زره برای پایان دادن به

9. The simple cutting endue with an obvious style and unique rhythm of our "Live yoyo" brand.
[ترجمه ترگمان]میان بر زدن ساده با یک سبک آشکار و ریتم ویژه برند \"yoyo زنده\" ما
[ترجمه گوگل]برش ساده با یک سبک آشکار و ریتم منحصر به فرد مارک Live yoyo ما پایان می یابد

10. Endue him with blessings, and send him your peace.
[ترجمه ترگمان]او را دعای خیر کن و به او آرامش عطا کن
[ترجمه گوگل]او را با نعمتها تحویل دهید و صلح خود را به او بدهید

11. Furniture has been endue with definite culture meaning by decorative design of furniture.
[ترجمه ترگمان]اثاثیه با استفاده از طراحی تزیینی مبلمان به معنی فرهنگ مشخصی هستند
[ترجمه گوگل]مبلمان با استفاده از طراحی دکوراسیون مبلمان با معنای فرهنگ خاص پایان یافته است

12. He prayed to God to endue him with wisdom.
[ترجمه ترگمان]به درگاه پروردگار دعا می کرد که او را با خرد و خرد endue
[ترجمه گوگل]او به خدا دعا کرد تا عقلش را به او تحمیل کند

13. We should reflect the Humanism and endue with more meanings, but it's impossible to deny the importance of Humanism . In the face of sustainable developmen. . .
[ترجمه ترگمان]ما باید انسان گرایی و endue را با معانی بیشتری منعکس کنیم، اما انکار اهمیت انسان گرایی ممکن نیست در مواجهه با ثبات پایدار
[ترجمه گوگل]ما باید انسانی را انعکاس دهیم و معانی بیشتری داشته باشیم، اما اهمیت انسانی را انکار نمی کنیم در مقابل توسعه پایدار

14. The understanding of material may endue with rich imagination. add the person consciousness and emotion of the author and create fine production.
[ترجمه ترگمان]درک مطالب ممکن است با تخیل غنی از هم جدا شود به فرد آگاهی و احساس نویسنده را اضافه کرده و تولید مناسبی به دست آورد
[ترجمه گوگل]درک مواد ممکن است با تخیل غنی به پایان برسد آگاهی و احساس شخص نویسنده را اضافه کنید و تولید خوبی داشته باشید

15. The results of the experiments indicate that carbolated styrene-butadiene latex system can endue the pretreatment with adhesive performance at the same time reduce the cost of pretreatment greatly.
[ترجمه ترگمان]نتایج آزمایش ها نشان می دهد که سیستم لاتکس SBR - بوتادی ان می تواند پیش تیمار با عملکرد چسب در همان زمان هزینه درمان را تا حد زیادی کاهش دهد
[ترجمه گوگل]نتایج آزمایشات نشان می دهد که سیستم لاتکس استایرن و بوتادین کاربرولد می تواند قبل از کار با عملکرد چسبندگی را به پایان برساند و در عین حال هزینه های پیش درمان را نیز کاهش می دهد

to endue an object with life

در چیزی جان دمیدن


The court endued him with full citizenship rights.

دادگاه حقوق کامل شهروندی را به او اعطا کرد.


پیشنهاد کاربران

ارزانی داشتن به


کلمات دیگر: