کلمه جو
صفحه اصلی

endear


معنی : گران کردن، عزیز داشتن
معانی دیگر : عزیز کردن، محبوب کردن، تحبیب کردن، دوست داشتنی کردن

انگلیسی به فارسی

گران کردن، عزیز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: endears, endearing, endeared
• : تعریف: to cause to be loved or cherished.
متضاد: alienate
مشابه: captivate, charm, ingratiate, win

- His selflessness endeared him to us.
[ترجمه ترگمان] از خودگذشتگی اون، اون رو به ما نشون می داد
[ترجمه گوگل] عزت نفس او را به ما تحمیل کرد

• make esteemed or beloved; charm, captivate
if someone's behaviour endears them to you, it makes you fond of them; a formal word.

مترادف و متضاد

attract attention


گران کردن (فعل)
dear, endear

عزیز داشتن (فعل)
prize, embosom, esteem, endear, hold dear

Synonyms: attach, bind, captivate, charm, cherish, engage, prize, treasure, value, win


Antonyms: disenchant, repulse


جملات نمونه

1. to endear oneself by acts of generosity
با کارهای سخاوت آمیز خود را محبوب القلوب کردن

2. mansureh tried to endear herself to her mother-in-law
منصوره کوشید خود را پیش مادرشوهرش عزیز کند.

3. He managed to endear himself to my entire family.
[ترجمه ترگمان]اون خودش رو برای کل خانواده م بزرگ کرد
[ترجمه گوگل]او توانست خودش را به تمام خانوادهاش تحمل کند

4. The government's record on employment did not endear them to the voters.
[ترجمه ترگمان]سابقه کار دولت آن ها را برای رای دهندگان گرامی نداشته است
[ترجمه گوگل]رکورد دولت در زمینه اشتغال، آنها را به رای دهندگان تحمیل نکرد

5. Their policies on taxation didn't endear them to voters.
[ترجمه ترگمان]سیاست های آن ها بر روی مالیات آن ها را به رای دهندگان endear
[ترجمه گوگل]سیاست های آنها در مورد مالیات آنها را به رای دهندگان تحمیل نمی کند

6. The emperor saw an opportunity to endear himself to the Athenians.
[ترجمه ترگمان]امپراتور از این فرصت استفاده کرد تا خود را به پایتخت برساند
[ترجمه گوگل]امپراتور شاهد فرصتی بود تا خود را به آتنها تحمل کند

7. His intervention will endear him to Maggie, Lucy believes.
[ترجمه ترگمان]intervention او را برای مگی عزیز خواهد کرد، لوسی باور می کند
[ترجمه گوگل]لوسی معتقد است که مداخله او او را به مگی تبدیل خواهد کرد

8. Caulfield failed to endear himself to his screen mother, Stephanie Beacham, in the early stages of filming the series.
[ترجمه ترگمان]کاولفیلد نتوانست خودش را با مادرش، استفانی beacham، در مراحل اولیه فیلم برداری از مجموعه بازی کند
[ترجمه گوگل]کولفیلد در مراحل اولیه فیلمبرداری این سریال توانست خود را به صفحه نمایش مادرش Stephanie Beacham تحسین کند

9. His comments will certainly endear him to his hon. Friends.
[ترجمه ترگمان]اظهارنظرهای او مطمئنا او را به عزیزم نشان خواهد داد دوست
[ترجمه گوگل]نظرات او مطمئنا به او احترام می گذارد دوستان

10. There were few things more calculated to endear a prince to his subjects than a display of stern retribution on unjust officials.
[ترجمه ترگمان]بیش از یک نمایش مجازات سخت بر مقامات ناعادلانه، بیش از نشان دادن یک شاهزاده به رعایایش بسیار اندک بود
[ترجمه گوگل]چند چیز بیشتر محاسبه شد تا یک شاهزاده را به اشخاص خود تحمل کند، نه یک نمایش مجازات ستم بر مقامات ناعادلانه

11. Not a message endear him to the visiting Americans.
[ترجمه ترگمان]حتی یک پیام، او را به آمریکایی ها که در حال بازدید از کشور بود، رساند
[ترجمه گوگل]پیامی برای آمریکایی ها نیست

12. This habit did little to endear him to authorities.
[ترجمه ترگمان]این عادت نسبت به اولیای امور ناچیز بود
[ترجمه گوگل]این عادت کمی برای او به مقامات تحمل کرد

13. One of the easiest ways to endear yourself to someone is to make them laugh.
[ترجمه ترگمان]یکی از آسان ترین راه ها برای اینکه خود را به کسی نشان دهید این است که آن ها را به خنده بیاندازد
[ترجمه گوگل]یکی از ساده ترین راه هایی که خودتان را به کسی تحمیل می کند این است که آنها را خنده کنید

14. Timetabling has also helped endear professors to the changes.
[ترجمه ترگمان]Timetabling همچنین به عزیز سازی استادان در برابر تغییرات کمک کرده است
[ترجمه گوگل]Timingabling نیز به استادان کمک کرده است تا تغییرات

to endear oneself by acts of generosity

با کارهای سخاوت‌آمیز خود را عزیز کردن


Mansureh tried to endear herself to her mother-in-law.

منصوره کوشید خود را پیش مادرشوهرش عزیز کند.


پیشنهاد کاربران

در دل جا کردن

فعل:
cause to be loved or liked. دلیل یا سبب دوست داشتن یا دوست داشته شدن.
"Flora's spirit and character endeared her to everyone who met her""روح و شخصیت فلورا او را برای هر کس که ملاقاتش کرد، دوستداشتنی میکرد"


کلمات دیگر: