کلمه جو
صفحه اصلی

enroll


معنی : سرباز کردن، نام نویسی کردن، ثبت نام کردن، عضویت دادن، در فهرست وارد کردن
معانی دیگر : enrol : نامنویسی کردن

انگلیسی به فارسی

( enrol =) نام‌نویسی کردن، ثبت‌نام کردن، عضویت دادن، در فهرست وارد کردن


ثبت نام کنید، ثبت نام کردن، عضویت دادن، در فهرست وارد کردن، سرباز کردن، نام نویسی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enrolls, enrols, enroling, enrolling, enroled, enrolled
(1) تعریف: to enlist or sign up (someone) officially.
مترادف: register, sign up
مشابه: enlist, matriculate, pledge

(2) تعریف: to put on an official list.
مشابه: catalogue, chronicle, enter, list, record, register
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: enroller (n.)
• : تعریف: to sign oneself up officially.
مترادف: register, sign up
مشابه: enlist, enter, join, matriculate

- I enrolled in a night class.
[ترجمه ترگمان] من توی یه کلاس شبانه ثبت نام کردم
[ترجمه گوگل] من در یک کلاس شبانه ثبت نام کردم

• register, sign up, join up, enter one's name on a list

مترادف و متضاد

سرباز کردن (فعل)
maturate, conscript, enlist, enroll

نام نویسی کردن (فعل)
matriculate, enter, enlist, enroll

ثبت نام کردن (فعل)
enroll, enrol

عضویت دادن (فعل)
enroll, enrol

در فهرست وارد کردن (فعل)
list, enroll, enrol

sign up for membership


Synonyms: accept, admit, become student, call up, employ, engage, enlist, enter, join, join up, matriculate, muster, obtain, recruit, register, serve, sign on, subscribe, take course, take on


Antonyms: avoid, dodge, ignore, pass, reject


list, record


Synonyms: affix, bill, book, catalog, chronicle, engross, enlist, enter, file, fill out, index, inscribe, insert, inventorize, mark, matriculate, note, poll, register, schedule, slate


Antonyms: cancel, dismiss, neglect


جملات نمونه

1. Please enroll me in the contest.
[ترجمه سیروس] لطفا من را در مسابقه ثبت نام کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا از من در مسابقه ثبت نام کنید
[ترجمه گوگل]لطفا در مسابقه ثبت نام کنید

2. I should like to enroll all my children in the swimming class.
[ترجمه سیروس] من می خواهم تمام فرزندانم را در کلاس شنا ثبت نام کنم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم همه بچه های خود را در کلاس شنا ثبت نام کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم تمام فرزندانم را در کلاس شنا شناور کنم

3. Californians are rushing to enroll in special aerobics classes.
[ترجمه ترگمان]Californians برای ثبت نام در کلاس های تخصصی ایروبیک شتاب می کنند
[ترجمه گوگل]کالیفرنیا ها با عجله به ثبت نام در کلاس های مخصوص ایروبیک می پردازند

4. You try to enroll early for that class.
[ترجمه ستاره] شما سعی می کنید زودتر برای ان کلاس ثبت نام کنید
[ترجمه ترگمان]شما سعی می کنید زودتر از این کلاس ثبت نام کنید
[ترجمه گوگل]شما سعی می کنید برای آن کلاس ثبت نام کنید

5. We may enroll another two classes of 20 students each.
[ترجمه ترگمان]ما ممکن است هر کدام دو کلاس دیگر از ۲۰ دانشجو را ثبت نام کنیم
[ترجمه گوگل]ما ممکن است دو کلاس دیگر از 20 دانش آموز را ثبت نام کنیم

6. We shall enroll people to train as teachers.
[ترجمه ترگمان]ما باید مردم را ثبت نام کنیم تا به عنوان معلم آموزش ببینند
[ترجمه گوگل]ما مردم را به عنوان معلم آموزش خواهیم داد

7. They enroll him as a member of the club.
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان عضو باشگاه ثبت کردند
[ترجمه گوگل]آنها او را به عنوان عضو باشگاه ثبت نام می کنند

8. I must enroll the children for piano lessons before next week.
[ترجمه ترگمان]باید قبل از هفته بعد، بچه ها را برای درس پیانو ثبت نام کنم
[ترجمه گوگل]من باید قبل از هفته آینده فرزندان را برای درس پیانو ثبت کنم

9. Anyone with a high school diploma can enroll in the course.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که مدرک دیپلم دبیرستان داشته باشد می تواند در این درس ثبت نام کند
[ترجمه گوگل]هر کس دیپلم دبیرستان می تواند در این دوره ثبت نام کند

10. People wishing to enroll in the study should request a referral from their doctors or call the nearest participating hospital.
[ترجمه ترگمان]افرادی که مایل به ثبت نام در این مطالعه هستند باید از پزشکان خود درخواست مراجعه کنند و یا نزدیک ترین بیمارستان شرکت کننده را بنامند
[ترجمه گوگل]افرادی که مایل به ثبت نام در این مطالعه هستند، باید از ارجاع آنها به پزشکان خود یا از نزدیکترین بیمارستان شرکت کننده دعوت کنند

11. Most students who enroll in geology courses do not intend to become geologists.
[ترجمه ترگمان]بیشتر دانشجویانی که در دوره های زمین شناسی ثبت نام می کنند قصد ندارند به زمین شناسان تبدیل شوند
[ترجمه گوگل]بیشتر دانش آموزانی که در دوره های زمین شناسی شرکت می کنند، قصد ندارند به زمین شناسان تبدیل شوند

12. They enroll homemakers in individual or group teaching sessions.
[ترجمه ترگمان]آن ها در جلسات آموزشی انفرادی یا گروهی ثبت نام می کنند
[ترجمه گوگل]آنها خانواده های خانگی را در جلسات آموزشی فردی یا گروهی ثبت می کنند

13. Alternatively, you may decide to enroll in public speaking or other courses to improve yourself.
[ترجمه ترگمان]متناوبا، شما ممکن است تصمیم بگیرید که در سخنرانی عمومی یا دوره های دیگر برای بهبود خودتان ثبت نام کنید
[ترجمه گوگل]به صورت متناوب، شما ممکن است تصمیم به ثبت نام در سخنرانی عمومی و یا دوره های دیگر برای بهبود خود را

14. Ballard counted the number of students qualified to enroll at City in the 1968 graduating classes of two predominantly black high schools.
[ترجمه ترگمان]Ballard تعداد دانشجویان واجد شرایط برای ثبت نام در شهر در کلاس های پس از فارغ التحصیلی دو دبیرستان عمدتا سیاه را شمرد
[ترجمه گوگل]بالارد شمار دانشجویان واجد شرایط برای ثبت نام در شهر را در کلاس های فارغ التحصیلی 1968 دو مدرسه غالبا سیاه دانست

پیشنهاد کاربران

to sign up for a class
ثبت نام کردن

ثبت نام کردن ( بیشتر برای موارد آموزشی )


کلمات دیگر: