کلمه جو
صفحه اصلی

engender


معنی : ایجاد کردن، ابستن شدن، بوجود امدن، تولید نسل کردن
معانی دیگر : به وجود آوردن، موجب شدن، سبب شدن، (در اصل) بچه پس انداختن، ابستن شدن زن

انگلیسی به فارسی

تولید نسل کردن، آبستن شدن (زن)، ایجاد کردن، به‌وجودآمدن


انگیزه، بوجود امدن، تولید نسل کردن، ابستن شدن، ایجاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: engenders, engendering, engendered
(1) تعریف: to create or give rise to.
مترادف: breed, cause, create, generate, give rise to, procreate, produce, spawn
متضاد: banish
مشابه: beget, conceive, effect, occasion, provoke

- The innovative product engendered many imitations.
[ترجمه ترگمان] محصول مبتکرانه بسیاری از آن ها را تقلید کرده است
[ترجمه گوگل] محصول نوآورانه بسیاری از تقلید را به وجود آورد
- The theory engendered criticism from the scientific community.
[ترجمه ترگمان] این نظریه انتقاد از جامعه علمی را به وجود آورده است
[ترجمه گوگل] این نظریه موجب انتقاد از جامعه علمی شد

(2) تعریف: to produce (offspring).
مترادف: breed, generate, procreate, produce, reproduce, spawn
مشابه: beget, father, hatch, sire

- The king had not yet engendered a son.
[ترجمه ترگمان] پادشاه هنوز پسری پیدا نکرده بود
[ترجمه گوگل] پادشاه هنوز یک پسر نرفته بود

• produce, cause ; beget, bring into being (i.e. children)
if someone or something engenders a particular feeling, atmosphere, or situation, they cause it to occur; a formal word.

مترادف و متضاد

ایجاد کردن (فعل)
make, cause, hatch, produce, beget, create, construct, develop, engender, put out

ابستن شدن (فعل)
engender, conceive

بوجود امدن (فعل)
engender

تولید نسل کردن (فعل)
engender

cause to happen; cause an action


Synonyms: arouse, beget, breed, bring about, bring forth, create, develop, excite, foment, generate, give birth to, give rise to, hatch, incite, induce, instigate, lead to, make, muster, occasion, precipitate, procreate, produce, propagate, provoke, quicken, rouse, spawn, stimulate, stir, work up


Antonyms: destroy, finish, halt, kill, stop


جملات نمونه

Pity engenderes love.

مروت عشق به وجود می‌آورد.


1. It helps engender a sense of common humanity.
[ترجمه ترگمان]این کار به ایجاد حس انسانیت مشترک کمک می کند
[ترجمه گوگل]این کمک می کند تا احساس یک انسان بشری را به ارمغان بیاورد

2. The minister's speech did not engender confidence in his judgment.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی وزیر اعتماد به نفس او را به خطر نمی انداخت
[ترجمه گوگل]سخنرانی وزیر در مورد قضاوت او اعتماد نداشت

3. Hence the capacity of music to engender myth, especially the tragic myth that symbolizes Dionysiac wisdom.
[ترجمه ترگمان]از این رو، ظرفیت موسیقی برای ایجاد افسانه، به خصوص افسانه غم انگیز که نماد عقل Dionysiac است
[ترجمه گوگل]از این رو ظرفیت موسیقی برای ایجاد اسطوره، به خصوص اسطوره غم انگیز است که نماد خرد Dionysiac

4. Reading invites grand conversations and can engender a depth of feeling and thinking.
[ترجمه ترگمان]خواندن، گفتگوهای مهم را دعوت می کند و می تواند عمق احساس و تفکر را ایجاد کند
[ترجمه گوگل]خواندن دعوت نامه های بزرگ و می تواند عمق احساس و تفکر را ایجاد کند

5. The fear this must engender day-in, day-out is more important than the minutiae of psephology.
[ترجمه ترگمان]این ترس و وحشت باید یک روز و روز را به خطر بیاندازد
[ترجمه گوگل]ترس این است که روزی روزگاری به وجود آورد، روزی مهمتر از معانی پسیفولوژی است

6. The presence of minority parties would also engender a diversity of opinions and ethnic backgrounds.
[ترجمه ترگمان]حضور احزاب اقلیت هم چنین تنوعی از نظرات و پیشینه های قومی را بوجود می آورد
[ترجمه گوگل]حضور احزاب اقلیت همچنین تنوع نظرات و قومیت ها را ایجاد می کند

7. It seems Cheltenham's artistic attempt to engender friendship is having exactly the opposite effect, for the time being at least.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد تلاش هنری Cheltenham برای بوجود آمدن دوستی دقیقا اثر معکوس دارد، زیرا زمان حداقل است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که تلاش هنری چلنمام برای ایجاد دوستی، داشتن دقیقا همان اثر متضاد است، برای آن زمان حداقل

8. This new reality helped engender a more sensitive ecclesial approach to the plight of Catholics in broken marriages.
[ترجمه ترگمان]این واقعیت جدید به ایجاد یک رویکرد ecclesial نسبت به گرفتاری کاتولیک ها در ازدواج های درهم شکسته کمک کرد
[ترجمه گوگل]این واقعیت جدید باعث شد که یک رویکرد اکوسیستمی حساس تر به وضعیت کاتولیک ها در ازدواج های شکسته ایجاد شود

9. The MACs are tightly guarded and seem to engender fierce loyalty in their users.
[ترجمه ترگمان]MACs به شدت محافظت می شوند و به نظر می رسد که وفاداری شدیدی را در کاربران ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]MAC ها به شدت محافظت می شوند و به نظر می رسد وفاداری شدیدی در کاربران خود ایجاد می کنند

10. Things that engender poor feng shui include grey carpets off - white walls and strip lighting.
[ترجمه ترگمان]چیزهایی که فنگ شویی ضعیف را بوجود می آورد شامل فرش های خاکستری، دیواره ای سفید و نورپردازی نواری می شود
[ترجمه گوگل]چیزهایی که فنگ شویی ضعیف را به وجود می آورند، فرشهای خاکستری را خاموش می کنند - دیوارهای سفید و نورپردازی نوار

11. It was supposed to engender difficult questions and to keep the conversation at a low temperature.
[ترجمه ترگمان]قرار بود سوال های دشواری بوجود آید و باعث حفظ مکالمه با دمای پایین شود
[ترجمه گوگل]قرار بود سوالات دشوار را به وجود آورد و گفتگو را در دمای پایین ادامه دهد

12. The practices of bankruptcy engender considerable loss in value both in liquidation and reorganization.
[ترجمه ترگمان]اعمال ورشکستگی متحمل از دست رفتن قابل توجهی در ارزش هم در بین بردن و سازماندهی مجدد می شود
[ترجمه گوگل]اقدامات ورشکستگی باعث کاهش قابل ملاحظه ای در ارزش هر دو در انحلال و سازماندهی مجدد می شود

13. She will engender difficult questions and to keep the conversation at a low temperature.
[ترجمه ترگمان]او سوالات سختی را به خطر می اندازد و باعث می شود که مکالمه با دمای پایین ادامه پیدا کند
[ترجمه گوگل]او سوالات دشواری را برانگیخت و گفتگو را در دمای پایین ادامه داد

14. Hydraulic impact which engender between proportional valve and hydraulic cylinder is important noise source.
[ترجمه ترگمان]اثر هیدرولیک که بین دریچه متناسب و سیلندر هیدرولیک ایجاد می شود، منبع نویز مهمی است
[ترجمه گوگل]تأثیر هیدرولیکی که بین دریچه ی متناسب و سیلندر هیدرولیکی ایجاد می شود منبع سر و صدای مهم است

15. To take an unnecessary action that will probably engender adverse effects.
[ترجمه ترگمان]انجام یک اقدام غیر ضروری که احتمالا باعث ایجاد تاثیرات زیان آور خواهد شد
[ترجمه گوگل]برای انجام اقدام غیر ضروری که احتمالا اثرات نامطلوب را ایجاد می کند

پیشنهاد کاربران

ایجاد کردن، باعث شدن

Cause, make, bring about, beget

🌟ناشی از آن

engender = produce
به معنای پدید آوردن، موجب شدن ، بار آوردن ، به وجود آوردن، عمل آوردن

engender trust: جلب کردن اعتماد


کلمات دیگر: