کلمه جو
صفحه اصلی

enormous


معنی : بزرگ، عظیم، عظیم الجثه، هنگفت، یکدنیا
معانی دیگر : (از حد معمول بزرگ تر یا بیشتر یا رفیع تر) کلان، فوق العاده، نهمار، (قدیمی) شنیع، قبیح، بسیار (بد)

انگلیسی به فارسی

عظیم، بزرگ، هنگفت، عظیم الجثه، یکدنیا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: enormously (adv.), enormousness (n.)
• : تعریف: extremely large in size, quantity, or extent; huge; immense.
مترادف: Brobdingnagian, colossal, gargantuan, gigantic, huge, immense, mammoth, prodigious, titanic, tremendous, vast
متضاد: diminutive, tiny
مشابه: elephantine, extensive, giant, great, humongous, jumbo, massive, monstrous, mountainous, numerous, stupendous

- The blue whale is an enormous animal that can be over one hundred feet in length.
[ترجمه امین جهانگرد] نهنگ آبی حیوان عظیم اجثه ای است که طولش میتواند بالای صد فوت باشد
[ترجمه 🌠MM93🌠] نهنگ آبی حیوان غول پیکری است که طولش می تواند بیش از یکصد فوت باشد.
[ترجمه امین] نهنگ ابی یک حیوان بسیار بزرگ است که طولش میتواند بیش از صد فوت باشد.
[ترجمه ترگمان] وال آبی یک حیوان بسیار بزرگ است که می تواند بیش از صد پا طول بکشد
[ترجمه گوگل] نهنگ آبی یک حیوان عظیم است که می تواند بیش از یک صد فوت در طول داشته باشد
- There is an enormous number of stars in our galaxy.
[ترجمه Hossein] تعداد بسیاری ستاره در کهکشان ما وجود دارد
[ترجمه ترگمان] تعداد زیادی ستاره در کهکشان ما وجود دارد
[ترجمه گوگل] تعداد زیادی ستاره در کهکشان ما وجود دارد
- This issue was of enormous importance at the turn of the century.
[ترجمه ترگمان] این مساله در ابتدای قرن اهمیت زیادی داشت
[ترجمه گوگل] این مسئله در دوران قرن بیستم اهمیت فراوانی داشت

• very large, immense, huge
enormous means extremely large in size, amount, or degree.

مترادف و متضاد

Antonyms: insignificant, little, minute, small, tiny


بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping

عظیم (صفت)
great, grand, vast, immense, arrogant, proud, massive, enormous, tremendous, magnificent, glorious, terrific, walloping, whopping

عظیم الجثه (صفت)
immense, enormous, tremendous, huge, colossal, gargantuan, of enormous size, full-bodied

هنگفت (صفت)
large, great, enormous

یک دنیا (صفت)
enormous, huge

very large


Synonyms: astronomic, barn door, blimp, colossal, excessive, gargantuan, gigantic, gross, huge, humongous, immense, jumbo, mammoth, massive, monstrous, mountainous, prodigious, stupendous, super-colossal, titanic, tremendous, vast, whopping


جملات نمونه

an enormous crime against humanity.

جنایتی شنیع بر ضد بشریت.


the enormous size of the Pacific Ocean.

اندازه‌ی عظیم اقیانوس آرام.


he has an enormous nose.

او دماغ خیلی گنده‌ای دارد.


enormous costs

هزینه‌های هنگفت


1. The enormous crab moved across the ocean floor in search of food.
خرچنگ عظیم لجثه ای در جستجوی غذا، ته اقیانوس از این سو به آن سو حرکت می کرد

2. Public hangings once drew enormous crowds.
اعدام های عمومی زمانی جمعیت بسیار زیادی را به سوی خود جلب می کرد

3. The gallant knight drew his sword and killed the enormous dragon.
شوالیه ی دلاور شمشیرش را بیرون کشید و اژدهای عظیم الجثه را کشت

4. enormous costs
هزینه های هنگفت

5. an enormous crime against humanity
جنایتی شنیع بر ضد بشریت

6. the enormous size of the pacific ocean
اندازه ی عظیم اقیانوس آرام

7. he has an enormous musical vocabulary
در موسیقی ید طولایی دارد.

8. he has an enormous nose
او دماغ خیلی گنده ای دارد.

9. the limbs of an enormous oak
شاخه های یک درخت بلوط بزرگ

10. He had enormous charm and a great sense of humour.
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی بسیار خوبی داشت و حس شوخ طبعی فراوان داشت
[ترجمه گوگل]او جذابیت بزرگی داشت و احساس خوبی از طنز داشت

11. I was born with an enormous need for affection, and a terrible need to give it.
[ترجمه ترگمان]من برای ابراز محبت به دنیا آمده ام و احتیاج مبرمی به آن دارم
[ترجمه گوگل]من با یک نیاز عظیم برای محبت متولد شدم و نیاز وحشتناکی به آن دادم

12. The loss of his high-paying job caused enormous domestic upheaval.
[ترجمه ترگمان]از دست دادن شغل پردرآمد او باعث تحول عظیم داخلی شد
[ترجمه گوگل]از دست دادن شغل با درآمد بالا، موجب بروز بحران داخلی شدید شد

13. Germany produced enormous quantities of coal, iron and steel.
[ترجمه ترگمان]آلمان مقادیر زیادی زغال سنگ، آهن و فولاد تولید می کرد
[ترجمه گوگل]آلمان مقدار زیادی از ذغال سنگ، آهن و فولاد تولید کرد

14. That man has such an enormous ego - I've never known anyone so full of themselves!
[ترجمه ترگمان]این مرد چنان نفس عمیقی دارد که هرگز کسی را این قدر پر از خود ندیده بودم!
[ترجمه گوگل]این مرد چنین انحصاری عظیم دارد - من هرگز کسی را ندیده ام که پر از خود باشد!

15. The expenses came to an enormous sum.
[ترجمه ترگمان]هزینه ها به مبلغ هنگفتی رسید
[ترجمه گوگل]هزینه ها به مبلغ زیادی رسید

16. Acting has brought me enormous enjoyment .
[ترجمه ترگمان]هنرپیشگی، باعث خوشحالی من شد
[ترجمه گوگل]عمل به من لذت عظیمی را به ارمغان آورده است

17. Liszt's piano music presents an enormous technical challenge.
[ترجمه ترگمان]موسیقی پیانو فرانس لیست یک چالش تکنیکی عظیم است
[ترجمه گوگل]موسیقی پیانوی Lisz یک چالش فنی عظیم است

18. We had enormous difficulty in getting hold of the right equipment.
[ترجمه ترگمان]برای گرفتن تجهیزات مناسب مشکل بزرگی داشتیم
[ترجمه گوگل]ما در دست گرفتن تجهیزات مناسب، دشوار بودیم

19. They cut enormous blocks of stone out of the hillside.
[ترجمه ترگمان]ان ها سنگ های عظیمی از سنگ را از دامنه کوه جدا کردند
[ترجمه گوگل]آنها بلوک های سنگین زیادی را از دامنه تپه برداشتند

20. I can't believe that that enormous meal wasn't enough to satisfy your hunger.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم باور کنم که اون غذای مفصل برای راضی کردن hunger کافی نبود
[ترجمه گوگل]من نمی توانم باور کنم که غذای عظیم برای رفع گرسنگی کافی نبود

21. By some freak of fate, she won an enormous sum of money.
[ترجمه ترگمان]با این همه بدبختی، او پول کلانی می برد
[ترجمه گوگل]توسط برخی از فریب سرنوشت، او به دست آورد مقدار زیادی از پول

22. They were used to imbibing enormous quantities of alcohol.
[ترجمه ترگمان]آن ها عادت داشتند مقدار زیادی الکل جذب کنند
[ترجمه گوگل]آنها برای جذب مقدار زیادی الکل مورد استفاده قرار گرفتند

پیشنهاد کاربران

Very very big

خیلی بزرگ

Extremely large

means very large or great

عظیم
huge

Very big

غول پیکر

بی نهایت

Enormous means very large or great
عظیم و الجثه یا بسیار بزرگ

بزرگ - خیلی بزرگ - عظیم
زیاد - فراوان

Immense

Enormous means very large or great

قوی هیکل. . . درشت. . . عظیم الجثه. . . very large

Massive, Extremely large
عظیم، بیش از حد بزرگ

its very big large

My friend has a enormous dog in her house
Enormous:بزرگ ٖ قوی ٖ و . . .
و اینکه در بعضی جاها به معنی غول پیکر است ولی در بیشتر جمله ها به معنی بزرگ استفاده میشود

بزرگ تر از معمول

enormous data
( در کامپیوتر ) ابرداده

در کتاب کانون enormous means very large and great - - چون صفته میشه بزرگ.

archaic : abnormal, inordinate ( ibid )

غول آسا

بزرگ عظیم هنگفت

Means very very big
عظیم، خیلی خیلی بزرگ

Adjective

means very large or great
خیلی بزرگ، عظیم الجثه

Enormous means very large or great
کانون زبان ایران
شعبه ی بوکان

enormous ( adj ) = gigantic ( adj )
به معناهای:عظیم، غول پیکر، بسیار بزرگ

An enormous bunch of flowers. به معنی بسیار بزرگ

زیاد
عظیم

بسیار بزرگ


کلمات دیگر: