کلمه جو
صفحه اصلی

godparent


معنی : پدر یا مادر تعمیدی، والدین تعمیدی
معانی دیگر : ولد روحانی، پدر یا مادر تعمیدی (رجوع شود به: godchild)، پدریامادرتعمیدى، نام گذاربچه

انگلیسی به فارسی

پدر یا مادر تعمیدی، والدین تعمیدی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an adult who promises at baptism to assume partial responsibility for a child, esp. to oversee his or her religious education.

• one who sponsors a child at his baptism and promises to oversee his religious education (generally a family friend)
someone's godparent is a man or woman who agrees to take responsibility for their religious upbringing.

مترادف و متضاد

پدر یا مادر تعمیدی (اسم)
godparent

والدین تعمیدی (اسم)
godparent

جملات نمونه

1. His godparents were to be her sister Sarah, young Jonna and Bob Lamb.
[ترجمه ترگمان]خانواده او خواهر او سارا، Jonna جوان و باب لم بودند
[ترجمه گوگل]خادمان او خواهر خواهرش خواهر سارا، جوان جوانا و باب لامب بود

2. We hopeful godparents are getting seriously impatient.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که godparents به طور جدی ناشکیبا شده باشند
[ترجمه گوگل]کاپیتان امیدوار کننده به طور جدی بی صبرانه می رویم

3. Godparents agree to educate their godchild in the practice of the Christian faith.
[ترجمه ترگمان]Godparents بر این عقیده اند که در عمل ایمان مسیحی به godchild خود آموزش دهند
[ترجمه گوگل]خدایان متعهد به آموزش خدایان خود در عمل ایمان مسیحی هستند

4. Meanwhile, another person, a grandparent or godparent perhaps, will get invaluable alone time with the baby.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، یک فرد دیگر به نام پدربزرگ و مادر بزرگ شاید با کودک تنها باشد
[ترجمه گوگل]در ضمن، فرد دیگری، پدربزرگ و مادربزرگ یا شاید پدربزرگ و مادربزرگ، تنها زمانی با کودک به ارزشی خواهند پرداخت

5. We suggest that it enables the parents to pay a compliment to close friends by inviting them to be godparents.
[ترجمه ترگمان]ما پیشنهاد می کنیم که به والدین این امکان را می دهد که با دعوت کردن از آن ها، به دوستان نزدیک خود تبریک بگویند
[ترجمه گوگل]ما پیشنهاد می کنیم که پدر و مادری را مجبور به پرداختن یک تعریف برای نزدیک کردن دوستان با دعوت کردن آنها به روحانیون کنند

6. Would it, Celia debated with herself, be wrong now to ask her to become a godparent?
[ترجمه ترگمان]سل یا باخود گفت: آیا ممکن است حالا اشتباه کرده باشد که از او بخواهد قیم بشود؟
[ترجمه گوگل]آیا این، سلیا با خودش بحث کرد، اکنون اشتباه کرده باشد تا از او بخواهد که یک روحانی شود؟

7. Compadrazgo relations are set up through the ritual sponsorship of the church system of appointing godparents for children.
[ترجمه ترگمان]روابط Compadrazgo از طریق حمایت از نظام کلیسایی برای انتصاب godparents برای کودکان برپا شده است
[ترجمه گوگل]روابط کامپادراژو از طریق حمایت از کلیسا از انتصاب روحانیون برای کودکان آغاز می شود

8. Next best to family-and sometimes better-are friends who are willing to be godparents.
[ترجمه ترگمان]پس از آن برای خانواده بهتر است - و برخی اوقات بهتر است - دوستانی هستند که مایل به godparents هستند
[ترجمه گوگل]پس بهتر است به خانواده و گاهی اوقات بهتر - دوستانی که مایل به همدستان هستند

9. He explained that the purpose of Confirmation was to confirm the promises made by our godparents at our baptism.
[ترجمه ترگمان]او توضیح داد که هدف تایید، تایید وعده هایی است که توسط godparents در غسل تعمید ما گرفته شده است
[ترجمه گوگل]او توضیح داد که هدف تأیید تأیید وعده های کافران ما در غسل تعمید است

10. She was aware that, because of their circumscribed and antisocial existence, the question of godparents would probably pose yet another problem.
[ترجمه ترگمان]او می دانست که به دلیل وجود circumscribed و ضداجتماعی آن ها، مساله of احتمالا یک مشکل دیگر خواهد بود
[ترجمه گوگل]او آگاه بود که به دلیل موجودیت محدود و غیر انسانی خود، مسئله ی خدایان احتمالا یکی دیگر از مشکلات را مطرح می کند

پیشنهاد کاربران

والدین تعمیدی ( در مسیحیت ) ؛ کسانی که غسل تعمید برای کودک گذاشته اند.


کلمات دیگر: