1. We seem to have developed this incommunicable gap that no matter how hard I try to reach out to him, he's just non-responsive or I end up bursting into tears.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این شکاف incommunicable را توسعه داده ایم که مهم نیست چقدر سخت تلاش کنم تا به او دسترسی پیدا کنم، او فقط non است و یا من به گریه می افتم
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که ما این شکاف غیرمستقیم را توسعه داده ایم که مهم نیست که چقدر سعی می کنم به او رسیدگی کنم، او فقط پاسخگو نیست یا من در نهایت به اشک می ریزم
2. In this manner Van Til discusses all the incommunicable attributes of God: aseity, immutability, infinity, and unity.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، ون یل همه صفات incommunicable را درباره خداوند به بحث می گذارد: aseity، immutability، ابدیت و وحدت
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، وان تیل همه ویژگیهای غیرمستقیم خدا را شرح می دهد: آسمانی، بی قراری، بی نهایت و وحدت
3. I distrust the incommunicable; it is the source of all violence.
[ترجمه ترگمان]من به انتقال دادنی ندارم؛ منشا همه خشونت است
[ترجمه گوگل]من بی ادب بودن را بی اعتمادی میکنم؛ این منبع خشونت است
4. He can extend one scene of missing and incommunicable, by folding the voice and the rencontre of life.
[ترجمه ترگمان]او می تواند یک صحنه از دست رفته و incommunicable را با تا کردن صدا و تجدید حیات بخشیدن به زندگی گسترش دهد
[ترجمه گوگل]او می تواند یک صحنه از دست رفته و غیرقابل انعطاف را از طریق ضخیم شدن صدای خواننده و نوازنده زندگی گسترش دهد
5. Young people often complain that their parents are incommunicable.
[ترجمه ترگمان]جوانان اغلب شکایت دارند که parents به دیگران انتقال نمی دهند
[ترجمه گوگل]جوانان اغلب شکایت می کنند که والدینشان بی ارتباط هستند
6. I explain myself badly, and it is not a sensation I could expect anyone save Laura to understand, but of such incommunicable quirks is the private mind made up.
[ترجمه ترگمان]به خودم بد توضیح می دهم، و این احساسی نیست که بتوانم انتظار داشته باشم کسی جز لو را برای درک این موضوع از خود نشان بدهد، اما این موضوع غیرقابل incommunicable ذهن خصوصی است
[ترجمه گوگل]من خودم را به شدت توضیح می دهم و این حس نیست که می توانم انتظار داشته باشم که هر کس بخواهد لورا را درک کند، اما از این پیش فرض های غیر قابل انطباق، ذهنیت خصوصی ساخته شده است
7. Viewed from this perspective, translation shouldn't set its goal merely as an exchange of messages, but should aim, instead, for the incommunicable dimensions of language.
[ترجمه ترگمان]با نگاه از این دیدگاه، ترجمه نباید هدف خود را صرفا به عنوان تبادل پیام ها ایجاد کند، بلکه باید به جای آن، برای ابعاد incommunicable زبان هدف قرار گیرد
[ترجمه گوگل]از این منظر مشاهده شده است که ترجمه نباید هدف خود را صرفا به عنوان مبادله پیام ها تعیین کند، بلکه باید به جای ابزاری برای ابعاد غیرمستقیم زبان باشد
8. But the combined beauty of the sound, the form and the meaning of the Chinese reduplicated word is to some extent incommunicable in English.
[ترجمه ترگمان]اما زیبایی ترکیبی این صدا، شکل و معنای کلمه reduplicated چینی تا اندازه ای به زبان انگلیسی انتقال می یابد
[ترجمه گوگل]اما زیبایی ترکیبی صدا، شکل و معنی کلمه چینی تکرار شده، تا حدی به زبان انگلیسی غیرمذهبی است
9. The attributes of God. What is God ( Shorter Catechism ). Incommunicable attributes. Communicable attributes.
[ترجمه ترگمان]صفات خدا خدا چیست (Catechism کوتاه تر) ویژگی های incommunicable ویژگی های Communicable
[ترجمه گوگل]صفات خداوند خدا (قرن بیست و یکم) چیست؟ ویژگی های انسانی ویژگی های آزار دهنده
10. Recently some Buddhist inquired about politics and religion, and that person's view seemed to regard the two spheres as incommunicable.
[ترجمه ترگمان]به تازگی برخی از بودایی در مورد سیاست و مذهب سوال کردند، و این دیدگاه شخصی به نظر می رسید که این دو حوزه را به عنوان incommunicable تلقی می کند
[ترجمه گوگل]به تازگی بعضی از بودایی ها در مورد سیاست و دین تحقیق کردند و دیدگاه این فرد به نظر می رسید که این دو حوزه به عنوان غیر قابل انطباق است