کلمه جو
صفحه اصلی

encrust


معنی : روکش کردن، بشکل پوسته در اوردن، با پوسته یا قشری پوشاندن
معانی دیگر : (با رویه ای مثل پوست نان پوشاندن) پوسته دار (یا پوستک دار) کردن، رویه بستن، دلمه بستن، پوشش دار کردن، پوشاندن، مرصع کردن، با جواهر پوشاندن

انگلیسی به فارسی

روکش کردن، با پوسته یا قشری پوشاندن، به‌ شکل پوسته درآوردن


جاذبه، روکش کردن، بشکل پوسته در اوردن، با پوسته یا قشری پوشاندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: encrusts, encrusting, encrusted
مشتقات: encrustant (adj.), encrustant (n.)
• : تعریف: to cover with, or as though with, a crust.

• cover with a crust; coat, cover

مترادف و متضاد

روکش کردن (فعل)
face, coat, plate, recap, encase, encrust, retread, revest

بشکل پوسته در اوردن (فعل)
encrust

با پوسته یا قشری پوشاندن (فعل)
encrust

جملات نمونه

1. to encrust a golden cup with gems
لیوان زرین را با جواهر آراستن

2. to encrust a wall with marble
دیوار را با مرمر پوشاندن

3. The windows were encrusted with dirt.
[ترجمه ترگمان]پنجره ها با خاک پوشیده شده بودند
[ترجمه گوگل]پنجره ها با خاک پوشانده شدند

4. She arrived home with her knees encrusted with mud.
[ترجمه ترگمان]با زانوهایش از گل و لای به خانه آمد
[ترجمه گوگل]او با زانوهایش در گلدان وارد خانه شد

5. The emperor was clad in a rich robe encrusted with jewels.
[ترجمه ترگمان]امپراطور لباس پوشیده از جواهرات را پوشیده بود
[ترجمه گوگل]امپراتور در لباس غنی پوشیدنی با جواهرات پوشید

6. They scraped off the barnacles that always encrusted on the ship's hull.
[ترجمه ترگمان]They را که همیشه در تنه کشتی دیده می شدند از زمین می کندند
[ترجمه گوگل]آنها باراناکل هایی را که همیشه روی بدنه کشتی قرار دارند، از بین می برد

7. Encrusted with statues, pillars, and reliefs, it looks like a huge wedding cake in stone.
[ترجمه ترگمان]با مجسمه ها، ستون ها و نقوش برجسته، شبیه یک کیک عروسی بزرگ در سنگ به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]با مجسمه ها، ستون ها و امدادگران روبرو می شویم، به نظر می رسد یک کیک بزرگ عروسی در سنگ است

8. The hull of the ship had become encrusted with ice.
[ترجمه ترگمان]تنه کشتی از یخ پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]بدنه کشتی با یخ بسته شد

9. An encrusted gash scarred his forehead, and one side of his face was swollen with dying yellow bruises.
[ترجمه ترگمان]زخم بزرگی روی پیشانی او زخم شده بود و یک طرف صورتش از کبودی های زرد رنگ متورم شده بود
[ترجمه گوگل]یک قاشق چسبیده پیشانی خود را زخمی کرد، و یک طرف چهره او با کبودی زرد در حال سوزش بود

10. In the beginning, Eugenia wears vividly colored gowns encrusted with flowers and fruit.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا، Eugenia لباس های رنگی به روشنی با گل ها و میوه ها دارد
[ترجمه گوگل]در ابتدا، یوجنیا لباس های رنگارنگ با پوشش گل و میوه پوشید

11. Nautical To encrust ( a ship's hull ) with foreign matter, such as barnacles.
[ترجمه ترگمان]Nautical برای encrust (بدنه کشتی)با مواد خارجی مثل barnacles
[ترجمه گوگل]دریایی برای پوشاندن (پوسته کشتی) با ماده خارجی مانند برناکل

12. The manuscript is bound in gold and silver and encrusted with jewels.
[ترجمه ترگمان]این دست نوشته به طلا و نقره و با جواهر مزین شده است
[ترجمه گوگل]این دستنوشته در طلا و نقره و با جواهرات پوشانده شده است

13. He was in a blue uniform coat that was thickly encrusted with gold loops and edged with black astrakhan fur.
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار آبی رنگی پوشیده بود که با رگه های طلایی پوشیده شده بود و با پوست astrakhan حاشیه دوزی شده بود
[ترجمه گوگل]او در یک کت یکنواخت آبی بود که با حلقه های طلای پوشیده شده بود و لبه آن با خز سیاه و سفید است

14. He knows that most of his bottles will become encrusted with algae and settle to the sea floor.
[ترجمه ترگمان]او می داند که بیشتر bottles با جلبک دریایی پوشانده شده و روی کف دریا ساکن خواهند شد
[ترجمه گوگل]او می داند که بیشتر بطری هایش با جلبک ها بسته می شود و به کف دریا می رود

Yesterday's sunshine and last night's freeze encrusted the snow with ice.

آفتاب دیروز و یخبندان دیشب برف‌ها را با لایه‌ای از یخ پوشانید.


to encrust a wall with marble

دیوار را با مرمر پوشاندن


to encrust a golden cup with gems

لیوان زرین را با جواهر آراستن



کلمات دیگر: