کلمه جو
صفحه اصلی

denouement


معنی : پایان نمایش، نتیجه عمل، نتیجه نمایش
معانی دیگر : نتیجه نمایش، پایان نمایش، نتیجه عمل

انگلیسی به فارسی

نتیجه نمایش، پایان نمایش، نتیجه عمل


معافیت، پایان نمایش، نتیجه عمل، نتیجه نمایش


انگلیسی به انگلیسی

• final result, outcome, conclusion (in a novel, play, film, etc.)
a denouement is the explanation of something that has previously been unclear or that has been kept secret, especially at the end of a book or a play.

مترادف و متضاد

پایان نمایش (اسم)
denouement

نتیجه عمل (اسم)
denouement

نتیجه نمایش (اسم)
denouement

the end result


Synonyms: climax, close, completion, conclusion, culmination, end, final curtain, finale, last act, resolution, windup


جملات نمونه

1. in the denouement the girl commits suicide
در پایان داستان دختر خودکشی می کند.

2. The plot takes us to Paris for the denouement of the story.
[ترجمه ترگمان]این توطئه برای پایان داستان ما را به پاریس می برد
[ترجمه گوگل]این طرح ما را به پاریس می برد تا از داستان خارج شود

3. In a surprising denouement, she becomes a nun.
[ترجمه ترگمان]در پایان حیرت آوری، او یک راهبه می شود
[ترجمه گوگل]در یک تعطیلات شگفت انگیز، او یک راهبه می شود

4. Compare the impact of the following feeble denouement with that of Oedipus who really was incestuous!
[ترجمه ترگمان]تاثیر زمان کم نور زیر را با آن دوران ادیپ مقایسه کنید که واقعا مجاز بود!
[ترجمه گوگل]مقایسه نفوذ ضعیف زیر با عدپی که واقعا لثه بود مقایسه کنید!

5. In that story there is no denouement, just the relish in the fray itself.
[ترجمه ترگمان]در این داستان پایان ماجرا، فقط لذت نبرد است
[ترجمه گوگل]در این داستان هیچ تفکری وجود ندارد، فقط لذت بردن در خود فریبنده است

6. No such satisfactory denouement came the way of the beleaguered train catering business.
[ترجمه ترگمان]این نتیجه چندان رضایت بخش نبود که از راه ورود به ایستگاه راه آهن محاصره شده با خبر شد
[ترجمه گوگل]چنین رفاهی رضایتبخش راه کسب و کار پذیرش پذیرائی قطار نیست

7. As the Geneva negotiations approached a denouement, he finally realized that his own status hung dangerously in the balance.
[ترجمه ترگمان]با نزدیک شدن مذاکرات ژنو، او سرانجام متوجه شد که وضعیت خودش به طور خطرناکی در تعادل قرار دارد
[ترجمه گوگل]همانطور که ​​مذاکرات ژنو در صدد برچیدن است، سرانجام متوجه شد که وضعیت خود را به طور متعادل در تعادل نشان میدهد

8. Some months later, came the denouement.
[ترجمه ترگمان]چند ماه بعد نوبت به پایان رسید
[ترجمه گوگل]چند ماه بعد، تقصیر آمد

9. The dramatic denouement required us to go through tiring stops at each city designed to be so boringly matter-of-fact that the media would stop tracking our movements.
[ترجمه ترگمان]نمایش دراماتیک به ما نیاز داشت تا از طریق توقف خسته کننده در هر شهر که به گونه ای طراحی شده بود که این مساله مهم باشد - - به این حقیقت که رسانه ها پی گیری حرکات ما را متوقف خواهند کرد
[ترجمه گوگل]انهدام دراماتیک ما را از رفتن به طریق توقف های مبهم در هر شهر طراحی کرد که به طرز حیرت انگیزی مهم است که رسانه ها از پیگیری جنبش های ما جلوگیری کنند

10. The book's sentimental denouement is pure Hollywood.
[ترجمه ترگمان]نتیجه احساساتی کتاب هالیوود خالص است
[ترجمه گوگل]این تفکر احساساتی این کتاب هالیوود است

11. Such an irregular denouement piques heated discussions among critics and readers as well.
[ترجمه ترگمان]این بحث نامنظم و نامنظم بحث های داغ بین منتقدان و خوانندگان را به خوبی نشان می دهد
[ترجمه گوگل]چنین انحرافی نامنظم موجب بحث در میان منتقدان و خوانندگان نیز می شود

12. Thus the Premiership's most enduring fairytale has reached a dark denouement worthy of the brothers Grimm.
[ترجمه ترگمان]از این رو، most ترین داستان Premiership ها به نتیجه ای تیره و با ارزش برادران گریم رسیده است
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب پدیده ی پایداری نخست وزیری به یک تفرقه ی تاریک ارزش برادران گریمم رسیده است

13. Jacinta is once again feeling rejected and persecuted when an unexpected turn in events brings about a happy denouement.
[ترجمه ترگمان]Jacinta بار دیگر احساس رد و آزار می بیند و زمانی که یک تغییر غیرمنتظره در رویدادها منجر به پایان شادی می شود، مورد آزار و اذیت قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]Jacinta یک بار دیگر احساس رد و آزار و شکنجه را هنگامی که یک چرخش غیرمنتظره در حوادث به ارمغان می آورد یک تقدیر خوشحال است

14. There was the opening trauma, the suspects, the who-done-it, and even a form of denouement.
[ترجمه ترگمان]یک ضربه روحی باز، مظنونان، چه کسی - چه کسی - و حتی شکلی از پایان ماجرا وجود داشت
[ترجمه گوگل]درگیری های باز، مظنونین، کارفرمایان و حتی یک نوع انحراف وجود داشت

15. But the words masked the meaning and reality from the crowds of fallen men and angels who were awaiting the final denouement.
[ترجمه ترگمان]اما این کلمات مفهوم و واقعیت را از جمعیت افراد کشته شده و فرشتگان که منتظر پایان بازی بودند، می پوشاند
[ترجمه گوگل]اما این کلمات، معنی و واقعیت را از جمعیت مردگان و فرشتگان افتاده که منتظر رسیدن نهایی بودند، پنهان کردند

پیشنهاد کاربران

فرجام، عاقبت

آخر داستان

راه حل نهایی

denouement ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: گره گشایی
تعریف: پایان یافتن کشمکش های نمایش و حل شدن گره آغازین


کلمات دیگر: