معنی : بلعیدن، حریصانه خوردن
معانی دیگر : پرخوری کردن، دل از عزا درآوردن
engorge
معنی : بلعیدن، حریصانه خوردن
معانی دیگر : پرخوری کردن، دل از عزا درآوردن
انگلیسی به فارسی
حریصانه خوردن، بلعیدن
مرتب کردن بر اساس، بلعیدن، حریصانه خوردن
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: engorges, engorging, engorged
مشتقات: engorgement (n.)
حالات: engorges, engorging, engorged
مشتقات: engorgement (n.)
• (1) تعریف: to eat greedily.
• مشابه: gobble
• مشابه: gobble
• (2) تعریف: to fill or overfill.
• (3) تعریف: of an organ or body tissue, to fill with blood.
• swallow greedily, devour, gulp down; eat to excess, stuff with food
مترادف و متضاد
بلعیدن (فعل)
guzzle, gorge, pouch, swizzle, devour, swallow, engorge, ingurgitate
حریصانه خوردن (فعل)
gut, guzzle, gull, devour, engorge, gobble, lap, wolf
جملات نمونه
1. The testes also are engorged and swell.
[ترجمه ترگمان]عوارض آن engorged و متورم است
[ترجمه گوگل]تست نیز تحریک شده و متورم شده است
[ترجمه گوگل]تست نیز تحریک شده و متورم شده است
2. Her bowel will engorge quite often, I'm afraid.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه روده هاش خیلی زود باز می شه
[ترجمه گوگل]روده او اغلب جذب می شود، من می ترسم
[ترجمه گوگل]روده او اغلب جذب می شود، من می ترسم
3. The diaphragm and other organs engorge with blood, making him look 'pregnant.
[ترجمه ترگمان]دیافراگم و دیگر اندام ها به خون تبدیل می شوند و باعث می شوند که او باردار به نظر برسد
[ترجمه گوگل]دیافراگم و سایر اندامها خون را جذب می کنند و او را باردار می کند
[ترجمه گوگل]دیافراگم و سایر اندامها خون را جذب می کنند و او را باردار می کند
4. Look to Zhong Xiang, still be engorge really one Jing.
[ترجمه ترگمان]به \"Zhong ژیانگ یو\" نگاه کنید، هنوز هم واقعا یک جینگ است
[ترجمه گوگل]به Zhong Xiang نگاه کنید، هنوز هم می توانید angorge واقعا یک جینگ
[ترجمه گوگل]به Zhong Xiang نگاه کنید، هنوز هم می توانید angorge واقعا یک جینگ
5. That first night was terrible, especially as I'd become engorged and full of milk.
[ترجمه ترگمان]آن شب اول وحشتناک بود، به خصوص وقتی که پر از شیر و پر از شیر بودم
[ترجمه گوگل]این اولین شب بود وحشتناک بود، به خصوص چون من تبدیل به پر از شیر شدم
[ترجمه گوگل]این اولین شب بود وحشتناک بود، به خصوص چون من تبدیل به پر از شیر شدم
6. Pressure is applied with the thumb to restrict blood flow returning from the distal limb, causing the vein to engorge with blood.
[ترجمه ترگمان]فشار برای محدود کردن جریان خون از عضو دوربرد به کار می رود و باعث می شود که سیاه رگ با خون engorge شود
[ترجمه گوگل]فشار با استفاده از انگشت شست به منظور محدود کردن جریان خون بازگشت از اندام دیستال، باعث رگ زخم با خون
[ترجمه گوگل]فشار با استفاده از انگشت شست به منظور محدود کردن جریان خون بازگشت از اندام دیستال، باعث رگ زخم با خون
7. That weekend, we are god-given leisure, the person of two good appetite in spirits ground prepares engorge.
[ترجمه ترگمان]در آخر هفته، ما اوقات فراغت خاطر خدا هستیم، فرد دو اشتهای خوب در زمینه ارواح آماده می شود engorge را آماده کند
[ترجمه گوگل]این آخر هفته، ما از اوقات فراغت خداحافظی می کنیم، فردی از دو اشتیاق خوب در زمینۀ ارواح، ارواح را تهیه می کند
[ترجمه گوگل]این آخر هفته، ما از اوقات فراغت خداحافظی می کنیم، فردی از دو اشتیاق خوب در زمینۀ ارواح، ارواح را تهیه می کند
8. While one attunement is all you need, two succeeding attunements are recommended to fully engorge the energy systems with life giving chi.
[ترجمه ترگمان]در حالی که یک هماهنگی تمام چیزی است که شما نیاز دارید، دو جانشین موفق به طور کامل سیستم های انرژی را با دادن چی به \"چی\" کامل می کنند
[ترجمه گوگل]در حالیکه یک تطبیق همه ی نیازهای شماست، دو سیستم مدیریت پیشرفته توصیه می شود تا سیستم های انرژی را به طور کامل با زندگی دادن چی تحریک کنید
[ترجمه گوگل]در حالیکه یک تطبیق همه ی نیازهای شماست، دو سیستم مدیریت پیشرفته توصیه می شود تا سیستم های انرژی را به طور کامل با زندگی دادن چی تحریک کنید
کلمات دیگر: