کلمه جو
صفحه اصلی

incongruity


معنی : نا سازگاری، عدم تجانس
معانی دیگر : ناهمخوانی، منافات، ناهمجوری، عدم تناسب، ناهمسازی، عدم توافق، تناقض

انگلیسی به فارسی

عدم تجانس، ناسازگاری


ناسازگاری، عدم تجانس، نا سازگاری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: incongruities
(1) تعریف: the condition of being inappropriate or inconsistent.

- She was struck by the incongruity between his kindly manner and his cruel remarks.
[ترجمه ترگمان] از این برخورد با رفتار مهرآمیز و سخنان بیرحمانه او یکه خورده بود
[ترجمه گوگل] او از ناسازگاری بین شیوه ی مهربانانه اش و سخنان بی رحمانه او برخوردار بود

(2) تعریف: an instance of such inappropriateness or inconsistency.

• inconsistency; lack of harmony; unsuitability, quality of being inappropriate
the incongruity of something is the strangeness of it, usually because it does not fit in with the rest of the event or the situation; a formal word.

مترادف و متضاد

discrepancy


Synonyms: inappropriateness, mismatch, difference, inconsistency


نا سازگاری (اسم)
antipathy, aversion, conflict, inconvenience, discord, contrariness, disagreement, incompatibility, repugnance, incongruity, inconsistency, incoherence, inconsistence, variance, incongruence, contrariety, insalubrity, intransigence

عدم تجانس (اسم)
incongruity, discontinuity, dissimilarity, heterogeneity

جملات نمونه

the apparent incongruity of a fast person who is also very fat

ناهم‌خوانی ظاهری فردی که فرز و در عین حال بسیار چاق است


the incongruity of his behavior and his words

تناقض رفتار او با گفته‌هایش


1. the incongruity of his behavior and his words
تناقض رفتار او با گفته هایش

2. the apparent incongruity of a fast person who is also very fat
ناهمخوانی ظاهری فردی که فرز و در عین حال بسیار چاق است

3. The incongruity of her situation struck Gina with unpleasant force.
[ترجمه ترگمان]The موقعیت او نا را با نیروی ناخوشایند به جی نا آشنا کرد
[ترجمه گوگل]ناسازگاری از وضعیت او، جینا را با نیروی ناخوشایند روبرو کرد

4. She smiled at the incongruity of the question.
[ترجمه ترگمان]به the این سوال لبخند زد
[ترجمه گوگل]او به ناسازگاری سوال لبخند زد

5. She was struck by the incongruity of the situation.
[ترجمه ترگمان]از the این وضع به حیرت افتاده بود
[ترجمه گوگل]او از ناسازگاری وضعیت رنج می برد

6. An incongruity between expectations and results can also open up possibilities for innovation.
[ترجمه ترگمان]یک ناهماهنگی بین انتظارات و نتایج می تواند فرصت هایی برای نوآوری باز کند
[ترجمه گوگل]ناسازگاری بین انتظارات و نتایج نیز می تواند فرصت های نوآوری را باز کند

7. One was the incongruity between de Gaulle's ambitions and the needs of a nation on the breadline.
[ترجمه ترگمان]یکی از عواملی بود که بین جاه طلبی های دو گل و نیازهای یک ملت در the وجود داشت
[ترجمه گوگل]یکی ناسازگاری بین جاه طلبی های دیوید و نیازهای یک ملت در خط فقر بود

8. It produces incongruity of style where the thoughts and diction differ from the poet's own.
[ترجمه ترگمان]آن incongruity سبک تولید می کند که در آن افکار و نحوه بیان از خود شاعر متفاوت است
[ترجمه گوگل]این ناسازگاری سبک را به وجود می آورد که در آن افکار و افکار متفاوت از خود شاعر است

9. Another source is incongruity between economic realities.
[ترجمه ترگمان]یک منبع دیگر بین واقعیت های اقتصادی ناهماهنگی دارد
[ترجمه گوگل]منبع دیگر ناسازگاری بین واقعیت های اقتصادی است

10. Another incongruity was that between de Gaulle's ambition and the resources at his disposal.
[ترجمه ترگمان]این ناهماهنگی دیگر بین جاه طلبی وی و منابع در اختیار او بود
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی دیگری بین جاه طلبی های دگل و منابع موجود بود

11. Could this be on account of the incongruity between their neurons and mine?
[ترجمه ترگمان]آیا این می تواند به علت ناهماهنگی میان نورون ها و mine باشد؟
[ترجمه گوگل]آیا ممکن است این امر به دلیل ناسازگاری بین نورون ها و مین ها باشد؟

12. The incongruity of the word'spirit " in his mouth struck him so sharply.
[ترجمه ترگمان]The کلمه روح در دهانش به شدت به او برخورد کرد
[ترجمه گوگل]ناسازگاری word'spirit در دهان او به شدت به او ضربه زد

13. Secondly, incongruity is defined as possess the characteristic of highly interpretability and enjoyability.
[ترجمه ترگمان]دوم، ناهماهنگی به گونه ای تعریف می شود که دارای ویژگی of بسیار interpretability و enjoyability است
[ترجمه گوگل]دوم، ناسازگاری تعریف می شود که دارای مشخصه بسیار تفسیری و لذت بخش است

پیشنهاد کاربران

عدم تناسب یا ناسازگاری

تناقص

ناهمسان


کلمات دیگر: