کلمه جو
صفحه اصلی

entitle


معنی : نامیدن، حق دادن مستحق دانستن، لقب دادن، ملقب ساختن، نام نهادن
معانی دیگر : نام گذاردن، دارای عنوان کردن، عنوان داشتن، نامیدن (مقاله و کتاب و غیره)، ذی حق کردن، حق دادن به، محق کردن، (قانونا) اجازه دادن، مشمول کردن، (با دادن عنوان یا لقب) قدردانی کردن، لقب (اشرافی) دادن

انگلیسی به فارسی

حق دادن، شایسته دانستن، لقب دادن، ملقب ساختن، نام نهادن، نامیدن


حق داشتن، حق دادن مستحق دانستن، لقب دادن، ملقب ساختن، نام نهادن، نامیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: entitles, entitling, entitled
مشتقات: entitlement (n.)
(1) تعریف: to give a right or legal claim to.
مشابه: allow, authorize, enable, license, permit, privilege, qualify

- She is entitled to half of the property, according to the terms of the will.
[ترجمه ترگمان] با توجه به شرایط وصیت نامه او حق دارد نیمی از دارایی را به خود اختصاص دهد
[ترجمه گوگل] او طبق شرایط اراده، به نیمی از اموال حق برخوردار است
- We are entitled to freedom of speech under the Constitution.
[ترجمه ترگمان] ما حق آزادی بیان را تحت قانون اساسی داریم
[ترجمه گوگل] ما تحت عنوان قانون اساسی آزادی بیان داریم
- You are no longer entitled to a refund when it's thirty days after the purchase.
[ترجمه ترگمان] پس از سی روز پس از خرید، دیگر حق بازپرداخت را ندارید
[ترجمه گوگل] پس از سی روز پس از خرید دیگر، شما مجاز به بازپرداخت نخواهید بود
- Your membership in the club does not entitle you to use the golf course for free.
[ترجمه ترگمان] عضویت شما در این باشگاه اجازه نمی دهد که شما از زمین گلف برای آزادی استفاده کنید
[ترجمه گوگل] عضویت شما در باشگاه مجاز به استفاده از زمین گلف به صورت رایگان نیست

(2) تعریف: to give a title to; name.
مترادف: name, title
مشابه: call, christen, dub, term

- She entitled the book after a line from Shakespeare.
[ترجمه ترگمان] او این کتاب را پس از یک سطر از آثار شکسپیر گرفت
[ترجمه گوگل] او پس از یک خط از شکسپیر، این کتاب را به عهده داشت

• give a title to (i.e. a book, painting, etc.); grant a right or claim to something
if something entitles you to have or do something, it gives you the right to have it or do it.

مترادف و متضاد

نامیدن (فعل)
style, call, term, name, nominate, denominate, entitle, rollcall

حق دادن مستحق دانستن (فعل)
entitle

لقب دادن (فعل)
title, surname, entitle, intitule

ملقب ساختن (فعل)
entitle

نام نهادن (فعل)
title, entitle

name, label


Synonyms: baptize, call, characterize, christen, denominate, designate, dub, nickname, style, subtitle, term, title


hold right to


Synonyms: accredit, allow, authorize, be in line for, confer a right, empower, enable, enfranchise, fit for, have coming, let, license, make eligible, permit, qualify for, rate, warrant


جملات نمونه

1. If the warranty is limited, the terms may entitle you to a replacement or refund.
[ترجمه ترگمان]اگر این ضمانت نامه، محدود باشد، شرایط ممکن است شما را به جایگزینی یا استرداد پرداخت کند
[ترجمه گوگل]اگر ضمانت محدود است، شرایط ممکن است شما را به جایگزینی یا بازپرداخت مجازات کند

2. Golden parachutes entitle them to a full year's salary if they get booted out of the company.
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها را با اردنگ از شرکت بیرون کنند، چترهای طلایی آن ها را به یک سال کامل اجاره می دهد
[ترجمه گوگل]پارکینگ طلایی آنها را به حقوق و دستمزد سال تمام می دهد اگر آنها از شرکت خارج می شوند

3. This ticket doesn't entitle you to travel first class.
[ترجمه ترگمان]این بلیت به شما این حق را نمی دهد که به درجه اول سفر کنید
[ترجمه گوگل]این بلیط به شما اجازه سفر به کلاس اول را نمی دهد

4. Your years of service entitle you to a pension.
[ترجمه ترگمان]سال ها خدمت به شما حق بازنشستگی می دهد
[ترجمه گوگل]سالهای کار شما به شما حق بازنشستگی می دهد

5. This ticket does not entitle you to travel first class.
[ترجمه مهدی پرونده] با توجه به این بلیط شما اجازه سفر درجه یک را ندارید.
[ترجمه ترگمان]این بلیت به شما این حق را نمی دهد که به درجه اول سفر کنید
[ترجمه گوگل]این بلیط به شما اجازه سفر به کلاس اول را نمی دهد

6. It was held that this did not entitle the buyers to reject the whole consignment.
[ترجمه ترگمان]ثابت شده بود که این شرایط، خریداران را مجاز نمی داند که کل محموله را رد کنند
[ترجمه گوگل]برگزار شد که این امر خریداران را مجاز به رد کل کالا نمیداند

7. But Commerce Department officials said that did not entitle him to see any classified information, and they maintain he saw none.
[ترجمه ترگمان]اما مقامات اداره بازرگانی گفتند که اجازه نمی دهد که او هیچ گونه اطلاعات طبقه بندی شده را ببیند و آن ها حفظ می کنند که هیچ کدام از آن ها را ندیده است
[ترجمه گوگل]اما مقامات وزارت بازرگانی گفتند که او را مجاز به دیدن اطلاعات طبقه بندی نشده می کند و آنها معتقدند هیچ یک از آنها را مشاهده نکرده است

8. This would entitle the tenant to have a new tenancy at the then prevailing market rent.
[ترجمه ترگمان]این حق مستاجر را مجاز می کند که اجاره جدیدی را در آن زمان اجاره بازار داشته باشد
[ترجمه گوگل]این مستاجر حق دارد که مستاجر جدید در بازار اجاره ای که در آن زمان غالب است، باشد

9. It does not entitle the contractor to additional money.
[ترجمه ترگمان]این قانون، پیمان کار را به پول اضافی مجاز نمی داند
[ترجمه گوگل]این قراردادی را به پول اضافی نمی دهد

10. However, events which entitle the contractor to an extension of time may also entitle the contractor to recover extra costs.
[ترجمه ترگمان]با این حال، رویدادهایی که پیمان کار را به تمدید زمان مجاز می کند، هم چنین ممکن است پیمان کار را به جبران هزینه های اضافی تعیین کند
[ترجمه گوگل]با این حال، حوادثی که قراردادی را به مدت زمان طولانی می دهند، ممکن است قراردادی را مجاز به پرداخت هزینه های اضافی کند

11. Tickets of the Navigation Co. entitle the holder to break the journey at London and Paris.
[ترجمه ترگمان]بلیط های شرکت کشتیرانی، دارنده حق را برای شکستن این سفر در لندن و پاریس تعیین می کند
[ترجمه گوگل]بلیط های ناوبری شرکت به دارنده اجازه می دهد برای شکستن سفر در لندن و پاریس

12. Their qualifications entitle them to a higher salary.
[ترجمه ترگمان]این شرایط آن ها را به حقوق بالاتر تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]مدارک تحصیلی آنها را به حقوق بالاتر می دهد

13. You may entitle this section Relevant Experience, Business Experience, Leadership Experience, etc.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید این بخش را به عنوان تجربیات مرتبط، تجربه کسب وکار، تجربه رهبری، و غیره انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است این بخش را به عنوان بخش مربوط به تجربه، تجربه کسب و کار، تجربه رهبری و غیره واگذار کنید

14. Cheque which entitle the person who have it to is pay.
[ترجمه ترگمان]Cheque که این حق را به کسی می دهد که آن را پرداخت می کند
[ترجمه گوگل]چک کنید که چه کسی حق دارد که آن را پرداخت کند

15. Their age and experience entitle old people to the respect of young people.
[ترجمه ترگمان]سن و تجربه آن ها افراد مسن را به احترام به جوانان مجاز می کند
[ترجمه گوگل]سن و تجربه آنها افراد قدیم را به احترام جوانان واگذار می کند

My article was published in a book entitled Milton and Homer.

مقاله‌ی من در کتابی با عنوان «میلتون و هومر» چاپ شد.


The article was entitled "the Sources of Discord".

عنوان مقاله «سرچشمه‌های ناهم‌سازی» بود.


His age entitles him to a pension.

سن، او را مشمول دریافت حقوق بازنشستگی می‌کند.


He is entitled to cancel the contract any time he wishes.

او حق دارد هر وقت بخواهد قرارداد را فسخ کند.


you are entitled to your opinion

شما مجاز به داشتن نظریات خودتان هستید (در عقاید خود آزادید)


پیشنهاد کاربران

Give sb the right to do sth

( از حقوقی ) برخوردار ساختن
مستحق ساختن

حق داشتن :
!Your parents are entitled to moan
پدرو مادرت حق دارن غر بزنن!

حق داشتن

حق چیزی را داشتن ( مثال: آزادی، احترام، برابری حقّ هر کسی است. )

حق انجام کاری را داشتن؛ حق داشتن
. be able to do something/
. give somebody the right to do something
مثال:
I am entitled to know how my own money is being spent
[من حق دارم بدونم پولام چجوری خرج شدن ( میشن ) !!!]

ذیحق

حق داشتن، اجازه داشتن

حق دادن یا داشتن

ملقب بودن ( فیلم ، سریال، کتاب ، . . . )
His latest book, entitled ' The Forgotten Sex' , is out this week
You might be entitled 'A Rat' if you betray your group


کلمات دیگر: