کلمه جو
صفحه اصلی

fireball


معنی : نارنجک، سنگ اسمانی بزرگ، گلوله انفجاری، شهاب روشن
معانی دیگر : هر چیزی که همانند گوی یا توده ای از آتش باشد، (نجوم) شهاب، آذر گوی، گوی ابر، شخانه ی درخشان، ابر گوی مانند که بعد از انفجار اتمی پدید می آید، (قدیم) خمپاره، سنگ اسمانی بزرگ، شهاب روشن، نارنجک، گلوله انفجاری

انگلیسی به فارسی

سنگ آسمانی بزرگ، شهاب روشن، (نظامی) نارنجک، گلوله انفجاری


سنگ قبر، سنگ اسمانی بزرگ، گلوله انفجاری، نارنجک، شهاب روشن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any very hot, luminous spherical object, esp. an extremely bright meteor.

(2) تعریف: the white-hot center of a nuclear explosion.

(3) تعریف: (informal) someone who is exceptionally energetic.

(4) تعریف: ball-shaped lightning.

• ball of fire; something resembling a ball of fire (i.e. meteor); flaming center of a nuclear explosion; energetic person
a fireball is a ball of fire, for example one at the centre of a nuclear explosion.
ball of fire; something resembling a ball of fire (i.e. meteor); flaming center of a nuclear explosion; energetic person

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] شهاب، آذر هر شخانه درخشان یا تابان با تابندگی که برابر یا بیشتر از تابندگی روشن ترین و درخشان ترین سیاره هاست. مقایسه شود با: شهاب آذرین.

مترادف و متضاد

نارنجک (اسم)
bomb, grenade, canister, fireball

سنگ اسمانی بزرگ (اسم)
fireball

گلوله انفجاری (اسم)
fireball, shrapnel

شهاب روشن (اسم)
fireball

جملات نمونه

1. An eyewitness account described the plane as a "fireball".
[ترجمه ترگمان]یک گزارش عینی این هواپیما را \"گلوله آتش\" توصیف کرد
[ترجمه گوگل]یک حساب کاربری شاهد عینی هواپیما را به عنوان یک 'توپ سنگ' توصیف کرد

2. Witnesses reported seeing a huge orange fireball as the oil refinery exploded.
[ترجمه ترگمان]شاهدان گزارش دادند که وقتی پالایشگاه نفت منفجر شد، آتش بزرگ نارنجی رنگ آتش گرفت
[ترجمه گوگل]شاهدان شاهد دیدن سنگ گرانبهای نارنجی عظیم هستند، زیرا پالایشگاه نفت منفجر شده است

3. The 37-year-old man turned himself into a human fireball in front of estranged wife Brenda, 3
[ترجمه ترگمان]مرد ۳۷ ساله خود را در مقابل همسرش برندا، ۳، در مقابل همسرش برندا، ۳، تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]مرد 37 ساله خود را به سمت یک هیپنوتیزم انسانی در مقابل همسر بیگانه برندا تبدیل کرد

4. On February 19 a brilliant fireball appeared over Regina, Saskatchewan, heading eastward.
[ترجمه ترگمان]در روز ۱۹ فوریه، یک گلوله آتشین درخشان بر روی رجینا، در ساسکچوان به سمت شرق ظاهر شد
[ترجمه گوگل]در 19 فوریه یک توپ سنگی درخشان بیش از رجینا، ساسکاچوان، به سمت شرق حرکت کرد

5. The fireball destroyed a prefabricated office building before setting a four-storey office block ablaze.
[ترجمه ترگمان]این انفجار در حالی که یک ساختمان چهار طبقه را به آتش کشیده بود، یک ساختمان پیش ساخته در ساختمان پیش ساخته را ویران کرد
[ترجمه گوگل]پیش از نصب یک بلوک اداری چهار طبقه، آتشکده یک ساختمان اداری پیش ساخته را نابود کرد

6. Above them a tremendous white fireball blossomed, like the unfolding of a vast paper flower, but now blindingly bright.
[ترجمه ترگمان]بالای سرشان، یک توپ آتشین بزرگ، مثل دهانه یک گل کاغذی بزرگ، شکوفه کرده بود، اما حالا درخشان و درخشان
[ترجمه گوگل]در بالای آنها یک سنگ قبر سفید فوق العاده شکوفا شد، مانند ظهور یک گل کاغذی وسیع، اما در حال حاضر بهشکلی روشن است

7. We therefore expect the Tunguska fireball to have reached a height above its airburst altitude appropriate to a nuclear surface burst.
[ترجمه ترگمان]بنابراین انتظار داریم که انفجار توپ آتشین Tunguska به ارتفاع بالاتر از ارتفاع airburst برسد که مناسب انفجار سطح هسته ای باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین ما انتظار داریم که هلیکوپتر Tunguska به ارتفاع بالاتر از سطح بالایی هواپیما برسد که به یک سطح انفجاری سطح هسته ای برسد

8. Some of the gases from the explosion and fireball may reach escape velocity.
[ترجمه ترگمان]برخی از گازهای انفجار و انفجار آتش ممکن است به سرعت فرار برسند
[ترجمه گوگل]بعضی از گازهای انفجار و آتش سوزی ممکن است به سرعت فرار برسند

9. The fireball has become an ember.
[ترجمه ترگمان]این گلوله آتشین تبدیل به آتشی شده است
[ترجمه گوگل]سنگنوردی تبدیل به یک زغال سنگ شده است

10. The calculated size of the fireball may be several hundred meters in diameter.
[ترجمه ترگمان]اندازه محاسبه شده این گلوله آتش ممکن است چند صد متر قطر داشته باشد
[ترجمه گوگل]اندازه محاسبه هلیکوپتر ممکن است چند صد متر در قطر باشد

11. The vapour exploded and a huge fireball ripped through the maisonette.
[ترجمه ترگمان]بخار منفجر شد و یک گلوله آتشین بزرگ در the منفجر شد
[ترجمه گوگل]بخار منفجر شد و یک توپ کریسمس بزرگ از زیرزمینی پاره شد

12. The taxi was destroyed in a huge fireball which lit up the night sky and showered red-hot debris for 150 yards.
[ترجمه ترگمان]تاکسی در یک گلوله آتش بزرگ که آسمان شب را روشن کرده بود، نابود شد و برای ۱۵۰ یارد آوار داغ و داغ به پا کرد
[ترجمه گوگل]تاکسی در یک آتش سوزی بزرگ که آسمان شب را روشن کرده بود و باقی مانده های باقیمانده قرمز را برای 150 متری نابود کرد

13. The fireball is visible for about half a minute before the object exits from the atmosphere with its original speed virtually undiminished.
[ترجمه ترگمان]این توپ آتشین تا حدود نیم دقیقه قبل از آنکه شی با سرعت اصلی خود به طور مجازی کامل شود، قابل مشاهده است
[ترجمه گوگل]آتش سوزی حدود نیم دقیقه قابل مشاهده است قبل از اینکه جسم از اتمسفر خارج شود و سرعت اولیه آن تقریبا غیرممکن باشد

14. The fireball passed over the northern horizon and had nearly faded from view when the sky was lit by a tremendous flash.
[ترجمه ترگمان]این گلوله آتشین از بالای افق شمالی عبور کرد و وقتی آسمان با نور خیره کننده ای روشن شد تقریبا از دید محو شد
[ترجمه گوگل]کوه آتشفشانی از افق شمالی عبور کرد و زمانی که آسمان با یک فلاش فوق العاده روشن شد، از بین رفت

15. The fireball that came with the flash lasted for half a second and enveloped the whole stumbling figure.
[ترجمه ترگمان]شعله های آتش که از روشنایی آن می گذشت نیم ثانیه به طول انجامید و پیکر سکندری خوران تمام اندامش را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]آتش سوزی که با فلش همراه بود، نصف ثانیه طول کشید و تمام چهره لگد زدن را پوشانده بود

پیشنهاد کاربران

گوی آتشین

آتش پاره. گلوله ی آتشین. تکه ای آتش که در آسمان در حال جلزوولز است. سرتق


کلمات دیگر: