کلمه جو
صفحه اصلی

causing


معنی : منتج، موجب، مسبب، موجد

انگلیسی به فارسی

منتج، موجب، مسبب، موجد


باعث می شود، موجب، مسبب، موجد، منتج


انگلیسی به انگلیسی

• bringing about, making happen

مترادف و متضاد

منتج (صفت)
bringing forth, causing

موجب (صفت)
causing

مسبب (صفت)
causing

موجد (صفت)
causing, creating, fathering

جملات نمونه

1. causing sorrow
غم انگیز،موجب حزن

2. cigarette smoking is the main culprit in causing cancer of the lungs
سیگار کشیدن عامل اصلی سرطان ریه است.

3. They were found guilty of causing unnecessary suffering to animals.
[ترجمه ترگمان]آن ها به خاطر ایجاد مزاحمت غیر ضروری برای حیوانات گناهکار شناخته شدند
[ترجمه گوگل]آنها مجرم شناخته شدند و باعث درد و رنج غیر ضروری برای حیوانات شدند

4. He admitted causing a breach of the peace.
[ترجمه ترگمان]اون اعتراف کرد که یه نقض صلح ایجاد شده
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که نقض صلح است

5. The lorry had been parked on the pavement, causing an obstruction.
[ترجمه ترگمان]ماشین باری روی سنگفرش خیابان پارک شده بود و باعث انسداد انسداد شده بود
[ترجمه گوگل]کامیون بر روی پیاده رو پارک شده است، باعث انسداد می شود

6. An earthquake hit the capital, causing panic among the population.
[ترجمه ترگمان]زلزله به پایتخت اصابت کرد و باعث ایجاد رعب و وحشت در بین مردم شد
[ترجمه گوگل]زمین لرزه به پایتخت ضربه زد و موجب وحشت مردم شد

7. It is rare for the responsibility for causing conflict to rest solely on one side.
[ترجمه ترگمان]این امر برای این مسئولیت بسیار نادر است که باعث ایجاد اختلاف تنها در یک طرف شود
[ترجمه گوگل]مسئولیت ایجاد اختلاف به تنهایی از یک طرف نادر است

8. Troops fired on demonstrators near the Royal Palace causing many casualties.
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی به روی تظاهرکنندگان در نزدیکی کاخ سلطنتی شلیک کردند و تلفات بسیاری را متحمل شدند
[ترجمه گوگل]سربازان تظاهرکنندگان در نزدیکی کاخ سلطنتی اخراج شدند و تلفات بسیاری را متحمل شدند

9. They were both found guilty of causing grievous bodily harm.
[ترجمه ترگمان]هر دو مقصر بودند که باعث رنجش و رنجش جسمانی شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها هر دو گناهکار هستند که باعث آسیب بدنی شدید می شوند

10. Logistical problems may be causing the delay.
[ترجمه ترگمان]مشکلات logistical ممکن است موجب تاخیر شوند
[ترجمه گوگل]مشکلات منطقهای ممکن است باعث تاخیر شود

11. The disease mostly affects people over 50, causing paralysis and uncontrollable tremors.
[ترجمه ترگمان]این بیماری عمدتا بر روی افراد بالای ۵۰ سال تاثیر می گذارد و باعث ایجاد رعشه و لرزش غیرقابل کنترل می شود
[ترجمه گوگل]این بیماری بیشتر افراد بالای 50 سال را ایجاد می کند و موجب فلج و لرزش های غیر قابل کنترل می شود

12. He braked suddenly, causing the front wheels to skid.
[ترجمه ترگمان]ناگهان ترمز کرد و باعث شد که چرخ های جلو لیز بخورد
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی توقف کرد و چرخ های جلو را به عقب کشید

13. He was accused of causing death by reckless driving .
[ترجمه ترگمان]او متهم به ایجاد مرگ با رانندگی بی ملاحظه بود
[ترجمه گوگل]او به علت مرگ ناشی از رانندگی بی پروایی متهم شد

14. Bacteria sticks to food debris in the teeth, causing decay.
[ترجمه ترگمان]باکتری ها به debris غذا می خورند و منجر به فساد می شوند
[ترجمه گوگل]باکتری ها به بقایای مواد غذایی در دندان ها منجر می شوند و باعث پوسیدگی می شوند

15. Police can remove a vehicle that is causing an obstruction .
[ترجمه ترگمان]پلیس می تواند یک وسیله نقلیه را از بین ببرد که باعث انسداد می شود
[ترجمه گوگل]پلیس می تواند وسیله نقلیه ای را که باعث انسداد می شود را حذف کند

پیشنهاد کاربران

باعث

اتفاق افتادن

ایجاد کننده
عامل
علت
دلیل

به وجود آوردن


رخ دادن


کلمات دیگر: