کلمه جو
صفحه اصلی

engrossed


معنی : مجذوب، کاملا اشغال شده، انحصار شده
معانی دیگر : انحصارشده، کاملا اشغال شده، مجذوب

انگلیسی به فارسی

انحصارشده، به‌طور کامل اشغال‌شده، مجذوب


جذاب، مجذوب، کاملا اشغال شده، انحصار شده


انگلیسی به انگلیسی

• gripped, absorbed; fascinated
if you are engrossed in something, it holds your attention completely.

صفت ( adjective )
• : تعریف: involved or mentally engaged in something to the point of being unable to focus on anything else.
مشابه: busy, captivated, engaged, involved

- She was so engrossed in her book that she didn't hear the knock on the door.
[ترجمه مهسا] او آنقدر غرق خواندن کتاب بود که صدای در را نشنید
[ترجمه ترگمان] چنان غرق در کتاب بود که صدای تق تق در را نشنید
[ترجمه گوگل] او در کتاب خود غوطه ور بود که نمی توانست ضربه بزرگی به داخل آن بشنود
- He's been utterly engrossed with this project ever since the funding was approved.
[ترجمه ترگمان] از زمانی که بودجه مورد تایید قرار گرفته است، او کاملا مجذوب این پروژه شده است
[ترجمه گوگل] از زمان تأیید بودجه، او کاملا با این پروژه غوطه ور شده است

مترادف و متضاد

مجذوب (صفت)
attracted, engrossed, drawn, possessed, spellbound

کاملا اشغال شده (صفت)
engrossed

انحصار شده (صفت)
engrossed

preoccupied; attentive to


Synonyms: absorbed, all wound up, assiduous, bugged, busy, captivated, caught up, caught up in, consumed, deep, diligent, engaged, enthralled, fascinated, fiend for, gone, gripped, head over heels, heavily into, hooked, hung up, immersed, industrious, intent, into, intrigued, lost, monopolized, occupied, rapt, really into, riveted, sedulous, submerged, taken up with, tied up, turned on, up to here in, wrapped up


Antonyms: bored, disenthralled, disinterested, ignoring, inattentive, oblivious, uncaring, uninterested, unoccupied


جملات نمونه

1. julie is engrossed in the book
جولی غرق در مطالعه ی کتاب است.

2. He is engrossed in his work.
[ترجمه ترگمان]او مشغول کار خود است
[ترجمه گوگل]او در کار خود غوطه ور است

3. She was so engrossed by/in the book that she forgot the cakes in the oven.
[ترجمه ترگمان]چنان غرق در کتاب بود که کیک را در تنور گذاشت
[ترجمه گوگل]او در این کتاب خیلی ناراحت شده بود که کیک را در اجاق فراموش کرده است

4. Engrossed in his book he forgot the time.
[ترجمه ترگمان]engrossed در کتابش آن زمان را فراموش کرد
[ترجمه گوگل]او در کتاب خود جذب شده است و زمان را فراموش کرده است

5. He seemed completely engrossed in his book.
[ترجمه ترگمان]او کاملا غرق در کتاب بود
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسید به طور کامل در کتاب خود غوطه ور بود

6. The scene was stunning, and for a time engrossed all our attention.
[ترجمه ترگمان]صحنه بسیار خیره کننده بود و برای مدتی توجه همه ما را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]صحنه خیره کننده بود، و برای یک زمان همه توجه ما را جذب کرد

7. Newton was so engrossed in his laboratory work that he often forgot to eat.
[ترجمه ترگمان]نیوتن به قدری مجذوب کاره ای آزمایشگاهی خود بود که اغلب فراموش می کرد غذا بخورد
[ترجمه گوگل]نیوتن در کار آزمایشگاهی اش غرق بود که اغلب او را فراموش کرده بود

8. He was engrossed in his job to the detriment of his health.
[ترجمه ترگمان]او در کار خود به ضرر تندرستی خود بود
[ترجمه گوگل]او در کار خود غرق شد تا به او آسیب برساند

9. They were so engrossed in/with what they were doing that they didn't hear me come in.
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی درگیر کارهایی بودند که آن ها داشتند انجام می دادند که صدای من را نمی شنید
[ترجمه گوگل]آنها خیلی جذاب بودند و آنچه را که انجام می دادند، نمی شنیدند

10. Her name was engrossed on the list.
[ترجمه ترگمان] اسمش درگیر لیست بود
[ترجمه گوگل]نام او در لیست لرزید

11. Who's that guy Ally's been engrossed in conversation with all night?
[ترجمه ترگمان]اون یارو \"الی\" کیه که با تمام شب رو مشغول صحبت بوده؟
[ترجمه گوگل]چه کسی آن مرد آللی در تمام شب با هم صحبت کرده است؟

12. The student is engrossed in his book.
[ترجمه ترگمان]دانش آموز مشغول مطالعه کتاب خود است
[ترجمه گوگل]دانش آموز در کتاب خود غوطه ور است

13. Tony didn't notice because he was too engrossed in his work.
[ترجمه ترگمان]تونی متوجه نشده بود که حواسش به کارش است
[ترجمه گوگل]تونی متوجه نشد، زیرا او در کارش خیلی جذاب بود

14. Koons has engrossed himself in a world of commercialism that most modern artists disdain.
[ترجمه ترگمان]Koons خود را در دنیایی از سوداگری (commercialism)سرگرم کرده است که اغلب هنرمندان مدرن آن را تحقیر می کنند
[ترجمه گوگل]کونز خود را در دنیایی از تجارتی غرق کرده است که اکثر هنرمندان مدرن بدبخت می شوند

15. As the business grew, it totally engrossed him.
[ترجمه ترگمان]چون قضیه بزرگ تر شد، کاملا او را به خود مشغول کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که کسب و کار بزرگ شد، آن را کاملا به او غرق شد

پیشنهاد کاربران

درگیر

to be engrossed with sth=غرق در چیزی شدن/مجذوب چیزی شدن ( طوری که دیگر متوجه چیز دیگری نشوی )

مجذوب , غرق ( در چیزی )

# He seemed completely engrossed in the book
# He didn't notice because he was too engrossed in his work
# She was so engrossed in the film that she didn't hear the knock on the door


کلمات دیگر: