کلمه جو
صفحه اصلی

unfathomable


معنی : ژرف، غیرقابل عمق سنجی
معانی دیگر : ژرف، غیرقابل عمق سنجی

انگلیسی به فارسی

ژرف، غیرقابل عمق سنجی


نامفهوم، ژرف، غیرقابل عمق سنجی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not able to be imagined or comprehended.
متضاد: comprehensible, fathomable
مشابه: deep, impenetrable, incomprehensible, inexplicable

- The amount of destruction caused by the hurricane was unfathomable.
[ترجمه ترگمان] میزان تخریب ناشی از طوفان غیرقابل درک بود
[ترجمه گوگل] میزان تخریب ناشی از طوفان ناشناخته بود
- Higher mathematics was unfathomable to him.
[ترجمه ترگمان] ریاضیات عالی برای او بیکران بود
[ترجمه گوگل] ریاضیات عالی برای او غیر قابل درک بود

(2) تعریف: immeasurable.
متضاد: measurable

- unfathomable differences between the two cultures
[ترجمه ترگمان] تفاوت های عمیق میان دو فرهنگ
[ترجمه گوگل] تفاوت های نامطلوب بین دو فرهنگ

• not fathomable
if something is unfathomable, it is so strange or complicated that it cannot be understood or explained; a formal word.

مترادف و متضاد

ژرف (صفت)
hard, difficult, abysmal, deep, profound, unfathomable, important, significant, long

غیرقابل عمق سنجی (صفت)
unfathomable

bottomless


Synonyms: abysmal, boundless, deep, eternal, immeasurable, infinite, soundless, unending, unmeasured, unplumbed


Antonyms: comprehensible, explainable, explicable, fathomable


hard to believe; difficult to understand


Synonyms: abstruse, baffling, clear as mud, deep, enigmatic, esoteric, heavy, impenetrable, incognizable, incomprehensible, indecipherable, inexplicable, obscure, profound, too deep, uncomprehensible, ungraspable, unintelligible, unknowable


Antonyms: believable, comprehensible, fathomable


جملات نمونه

1. For some unfathomable reason, there are no stairs where there should be.
[ترجمه ترگمان]به دلایلی نامعلوم وجود ندارد که در آن جا وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]برای بعضی از دلایل نامعلوم، هیچ پله ای وجود ندارد که در آن وجود داشته باشد

2. How odd life was, how unfathomable, how profoundly unjust.
[ترجمه ترگمان]چه زندگی عجیبی بود، چه غیرقابل ادراک است، چقدر بی انصاف است
[ترجمه گوگل]چگونه زندگی عجیب و غریب بود، چقدر غیر قابل درک بود، عمیقا ناعادلانه بود

3. For some unfathomable reason they built the toilet next to the kitchen.
[ترجمه ترگمان]به دلیل نامعلومی این توالت را کنار آشپزخانه ساختند
[ترجمه گوگل]برای بعضی از دلایل نامعلوم، توالت را در کنار آشپزخانه ساختند

4. Blue eyes met black, the unfathomable deep waters of which hid countless secrets.
[ترجمه ترگمان]چشمان آبی، سیاه و ژرف که رازهای بی شمار را از آن پنهان می داشت، تلاقی کرد
[ترجمه گوگل]چشمان آبی سیاه شده بود، آب های عمیق نامطلوب که اسرار بی شماری را مخفی می کردند

5. They are a rigorous mystery, governed by unfathomable equations.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک راز جدی هستند که توسط معادلات غیرقابل درک اداره می شوند
[ترجمه گوگل]آنها یک رمز و راز دقیق هستند که تحت معادلات نامرئی قرار دارند

6. They are unfathomable only to those who believe pax moderna to be the sole rational arrangement.
[ترجمه ترگمان]آن ها تنها به کسانی که معتقدند pax moderna تنها راه حل منطقی هستند، غیرقابل درک هستند
[ترجمه گوگل]آنها تنها به کسانی که معتقدند که moderna pax به عنوان تنها آرمانی منطقی معتبر نیستند، قابل فهم نیستند

7. The persistence of the image is as unfathomable as the alleged attributes of the people of the Celestial Empire themselves.
[ترجمه ترگمان]پایداری تصویر به اندازه خصوصیات منتسب به خود امپراتوری آسمانی، غیرقابل درک است
[ترجمه گوگل]پایداری تصویر به عنوان ویژگی های ادعایی مردم امپراطوری آسمانی غیر قابل تشخیص است

8. Little that is unfathomable or startling passes through the mind of a Minister preparing legislation.
[ترجمه ترگمان]در ذهن یک وزیر که قانون را آماده می کند، چیزی درک نشدنی یا شگفت انگیز است
[ترجمه گوگل]کمی که ناگهان یا شگفت انگیز است از طریق ذهن وزیر تهیه قوانین عبور می کند

9. His glance at her was unfathomable.
[ترجمه ترگمان]نگاهش غیرقابل ادراک بود
[ترجمه گوگل]نگاه او به او ناشناخته بود

10. The fluctuating stock price is the most unfathomable but also the most attractive element in the stock market.
[ترجمه ترگمان]قیمت سهام متغیر، most ترین عنصر در بازار سهام است
[ترجمه گوگل]قیمت سهام نوسان، ناآگاه ترین، بلکه جذاب ترین عنصر در بازار سهام است

11. His such doing becomes an unfathomable enigma in the cultural history of China.
[ترجمه ترگمان]این کار به یک معمای پیچیده در تاریخ فرهنگی چین تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]چنین کاری باعث می شود تا تاریخ فرهنگی چین تغییراتی بی نظیر شود

12. Who does great things, unfathomable, And wondrous works without number.
[ترجمه ترگمان]چه کسی کاره ای بزرگ، unfathomable و کاره ای شگفت انگیزی را بدون شماره انجام می دهد
[ترجمه گوگل]چه کسی کارهای بزرگی انجام می دهد، نامعلوم است و عجیب و غریب بدون تعداد کار می کند

13. His feeling was confused and drifting, but deep unfathomable.
[ترجمه ترگمان]احساس او آشفته و بی هدف بود، اما عمیق و غیرقابل درک
[ترجمه گوگل]احساس او اشتباه گرفته شد و روان شد، اما عمیق و نامطمئن بود

پیشنهاد کاربران

کشف نشدنی

سنجش ناپذیر، غیرقابل فهم، مبهم، دور از دسترس

با توجه به معنای انگلیسی : غیرقابل درک

( موضوعی/چیزی ) توی کَت کسی نرفتن


کلمات دیگر: