کلمه جو
صفحه اصلی

vibrant


معنی : لرزان، مرتعش، پرطراوت و چالاک، به تپش در امده، در حال جنبش، تکریری
معانی دیگر : نوان، (رنگ) زنده، درخشان، روشن، پر جنب و جوش، زنده، پرجوش و خروش، پرشور، پویان، سرزنده، رجوع شود به: resonant

انگلیسی به فارسی

مرتعش، لرزان، به تپش در امده، در حال جنبش، تکریری، پرطراوت و چالاک


پر جنب و جوش، مرتعش، لرزان، پرطراوت و چالاک، به تپش در امده، در حال جنبش، تکریری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: vibrantly (adv.), vibrance (n.), vibrancy (n.)
(1) تعریف: full of energy or constant activity as if vibrating or pulsing.
مترادف: vital
متضاد: lifeless, stagnant

- Shipbuilding was a vibrant industry at that time.
[ترجمه ترگمان] Shipbuilding در آن زمان یک صنعت پر جنب و جوش بود
[ترجمه گوگل] کشتی سازی در آن زمان صنعت پر جنب و جوش بود

(2) تعریف: stimulating or vivacious; lively.
متضاد: arid, dull
مشابه: alive, animate

- The playwright was known for his vibrant wit.
[ترجمه ترگمان] نمایش نامه نویس، به خاطر زیرکی پر جنب و جوش او مشهور بود
[ترجمه گوگل] نمایشنامهنویس به خاطر عجیب و غریب پرطرفدارش شناخته شد

(3) تعریف: displaying, characterized by, or caused by rapid motion back and forth; vibrating.

• pulsating with energy, filled with action; lively, stimulating; characterized by rapid movement, vibrating; resonating; bright
something or someone that is vibrant is full of life, energy, and enthusiasm.
vibrant colours are very bright.

مترادف و متضاد

لرزان (صفت)
unstable, shaky, wobbly, unsteady, palsied, vibrant, wonky, quakerish, shivery, trepid, shuddery, tottery, trembly

مرتعش (صفت)
tremulous, tremulant, vibratile, vibrant, quavery, vibrating, shuddering, trembling, shivery, trepid, tottery, trembly

پرطراوت و چالاک (صفت)
vibrant

به تپش درآمده (صفت)
vibrant

در حال جنبش (صفت)
vibrant

تکریری (صفت)
vibrant

alive, colorful


Synonyms: active, animated, dynamic, electrifying, energetic, lively, peppy, responsive, sensitive, sound, sparkling, spirited, vigorous, virile, vital, vivacious, vivid, zesty, zippy


Antonyms: colorless, dull, pale


throbbing


Synonyms: aquiver, consonant, oscillating, palpitating, pulsating, pulsing, quaking, quivering, resonant, resounding, reverberant, ringing, sonorant, sonorous, trembling


Antonyms: quiet


جملات نمونه

1. vibrant quivering telegraph wires
سیم های مرتعش و لرزان تلگراف

2. vibrant streets
خیابان های پر جنب و جوش

3. a vibrant woman
یک زن سرزنده

4. the grass was a vibrant green
چمن رنگ سبز درخشانی داشت.

5. She gave a vibrant performance in the leading role in the school play.
[ترجمه ترگمان]او نقش فعالی در نقش رهبری در بازی مدرسه ایفا کرد
[ترجمه گوگل]او نقش پررنگ در نقش اصلی در بازی مدرسه ایفا کرد

6. Tom felt himself being drawn towards her vibrant personality.
[ترجمه ترگمان]تام احساس می کرد که به سوی شخصیت vibrant کشیده می شود
[ترجمه گوگل]تام حس کرد که به شخصیت پر جنب و جوشش کشیده شده است

7. Hong Kong is a vibrant, fascinating city.
[ترجمه ترگمان]هنگ کنگ یک شهر پر جنب و جوش و پر جنب و جوش است
[ترجمه گوگل]هنگ کنگ یک شهر پر جنب و جوش و جذاب است

8. She was sixteen, young and vibrant.
[ترجمه ترگمان]او شانزده سال داشت، جوان و سرزنده بود
[ترجمه گوگل]او شانزده ساله بود، جوان و پر جنب و جوش

9. He always uses vibrant colours in his paintings.
[ترجمه ترگمان]او همیشه از رنگ های پر جنب و جوش در نقاشی هایش استفاده می کند
[ترجمه گوگل]او همیشه در نقاشی های خود از رنگ های پر جنب و جوش استفاده می کند

10. She looks best in bright, vibrant colours, like red and pink.
[ترجمه ترگمان]او به رنگ های روشن و درخشان، مثل قرمز و صورتی، به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]او به بهترین شکل در رنگ های روشن و پر جنب و جوش مانند قرمز و صورتی به نظر می رسد

11. Orlando itself is vibrant, full of affordable accommodation and great places to eat.
[ترجمه ترگمان]خود ارلاندو پر جنب و جوش، پر از مسکن ارزان قیمت و مکان های عالی برای خوردن است
[ترجمه گوگل]خود اورلاندو پر جنب و جوش، پر از اقامت مقرون به صرفه و مکان های عالی برای خوردن است

12. The room was decorated in vibrant blues and yellows.
[ترجمه ترگمان]اتاق با بلوز آبی و زرد تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]اتاق در بلوز پر جنب و جوش و زرد رنگ تزئین شده بود

13. This extravaganza will feature vibrant sounds from almost every Latin country on the map.
[ترجمه ترگمان]این نمایش پر زرق و برق صداهای مرتعش را از هر کشور لاتین روی نقشه به نمایش می گذارد
[ترجمه گوگل]این فراموشی صدای پر جنب و جوش از تقریبا هر کشور لاتین بر روی نقشه را نشان می دهد

14. She was a vibrant and passionate woman who had revealed the intensity of her love for him up on the moors.
[ترجمه ترگمان]او زنی بود پر جنب و جوش و احساساتی بود که شدت عشق او را در خلنگ زار نشان داده بود
[ترجمه گوگل]او یک زن پر جنب و جوش و پرشور بود که شدت عشقش را برای او در مورورها نشان داد

15. In Akron and elsewhere, vibrant city governments are those that work in partnership with the private sector.
[ترجمه ترگمان]در Akron و جاه ای دیگر، دولت های فعال شهری آن هایی هستند که با مشارکت بخش خصوصی هم کاری می کنند
[ترجمه گوگل]در Akron و جاهای دیگر، دولت های پر جنب و جوش در شهر هستند که با مشارکت بخش خصوصی کار می کنند

16. Yet despite the vibrant colours Modigliani captured something of the wistful yearning of his nature.
[ترجمه ترگمان]با این حال، با وجود آن رنگ های پر جنب و جوش، چیزی از اشتیاق آرزومند طبیعت او را به چنگ آورده بود
[ترجمه گوگل]با این حال، با وجود رنگ های پر جنب و جوش، مودیلیانی چیزی از اشتیاق عجیب طبیعت او را گرفت

17. Beware of common facts. Use only vibrant and surprising information.
[ترجمه ترگمان]از حقایق متداول آگاه باشید تنها از اطلاعات هیجان انگیز و تکان دهنده استفاده کنید
[ترجمه گوگل]مراقب باشید از حقایق رایج فقط از اطلاعات پر جنب و جوش و شگفت انگیز استفاده کنید

vibrant quivering telegraph wires

سیم‌های مرتعش و لرزان تلگراف


a vibrantly colored painting

نقاشی دارای رنگ‌های زنده


The grass was a vibrant green.

چمن رنگ سبز درخشانی داشت.


vibrant streets

خیابان‌های پرجنب‌و‌جوش


a vibrant woman

یک زن سرزنده


پیشنهاد کاربران

سرزنده و پرانرژی بانشاط

lively

پر انرژی و سرزنده

syn:lively:سرزنده و پرانرژی

مواج

پرطراوت ardency حرارت شور و شوق perfervid تابان، با حرارت بسیار غیور ، مشتاق
pulsate پرجنب و جوش بودن قلب ، پر حرارت بودن Hum ، feisty
Hot and Boost Hypopotamous Riding
سواری هیپوپوتاموس داغ و تقویت

ترکیبی از رنگهای روشن یا فسفری

قدرتمند

پویا

سرزنده

پرتحرک

Is Tom vibrant and exciting
آیا تام پر جنب و جوش وهیجان برانگیز هست ؟ 😍
مسعود جهانی شاهین بنان - دلتنگی

energetic, exciting, and full of enthusiasm


کلمات دیگر: