کلمه جو
صفحه اصلی

unhitch


معنی : ازاد کردن، باز کردن، شل کردن
معانی دیگر : (به ویژه اسب) از مالبند رها کردن

انگلیسی به فارسی

وحشی، باز کردن، شل کردن، ازاد کردن


شل کردن، باز کردن، آزاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unhitches, unhitching, unhitched
• : تعریف: to free from a hitch; release; unfasten.
متضاد: hitch
مشابه: detach

• unfasten; free from a hitch; release; divorce

مترادف و متضاد

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

باز کردن (فعل)
undo, open, unfold, disclose, pick, solve, untie, unfix, unscrew, unpack, unwind, unwrap, disengage, disentangle, splay, unbend, unroll, unbolt, unclasp, unclose, unfasten, unhinge, unhitch, unknit, untwist

شل کردن (فعل)
slack, unbrace, unscrew, loosen, relax, jellify, unbend, unbind, unhitch, unhook, unloose, unstring

جملات نمونه

1. And when you stood hesitating before you unhitched the bow line, rush built to flood.
[ترجمه ترگمان]و وقتی که قبل از باز کردن طناب، مردد به شی، هجوم به سیل ایجاد شد
[ترجمه گوگل]و هنگامی که شما قبل از اینکه خط کمان را به هم پیوند دادید، تردید ایستادید، عجله برای سیل ایجاد شد

2. Slowly, each of their minds unhitched from its moorings in the body and spun.
[ترجمه ترگمان]هر یک به آرامی، هر یک از ذهنشان از محل پهلو گرفتنش باز می شود
[ترجمه گوگل]به آرامی، هر یک از ذهن خود را از هم پاشیدگی خود در بدن و چرخش

3. And suddenly the hinges started to unhitch. Just then, the witch to satisfy an itch went flying on her broom stick, thumbing for a hitch.
[ترجمه ترگمان]و ناگهان لولا started رو باز کرد درست در همان زمان، جادوگری که به خارش افتاده بود، روی جارویش به پرواز در آمد و ورق زد
[ترجمه گوگل]و ناگهان لولا شروع به رها کردن کرد درست بعد از آن، جادوگر برای خستگی مفرط، روی چوب جارویش پرواز کرد، و به دنبال آن بود

4. to unhitch a trailer.
[ترجمه ترگمان]که یه تریلر رو باز کنه
[ترجمه گوگل]برای باز کردن یک تریلر

5. It was no goddam accident, no goddam mechanical failure, some one deliberately unhitched that car.
[ترجمه ترگمان]این تصادف مهم نبود، و این اشتباه مکانیکی نبود، کسی عمدا سوار آن اتومبیل شده بود
[ترجمه گوگل]این حادثه نبود، هیچ آسیب مکانیکی بود، بعضی از آنها به طور عمدی این خودرو را نابود کردند

6. When business was slow; the butcher allowed his girls and Amelia to unhitch the two horses from the traces and ride.
[ترجمه ترگمان]وقتی کار کند شد، قصاب به دخترهایش اجازه داد دو اسب را باز کنند و سوار اسب شوند
[ترجمه گوگل]وقتی کسب و کار آهسته بود؛ قصیر دختران خود و آملیا را مجبور کرد تا دو اسب را از ردیابی و سوار کردن بیرون بکشد

7. The trailer was wonderful on the smoother roads near Beijing, and it was a big advantage to be able to unhitch the car and use it separately, leaving the horses tied safely to the trailer.
[ترجمه ترگمان]این تریلر در جاده های هموارتر در نزدیکی پکن عالی بود، و این یک مزیت بزرگ بود که می توانست اتومبیل را روشن کند و به طور جداگانه از آن استفاده کند و اسب ها را به سلامت به یدک کش leaving
[ترجمه گوگل]تریلر در جاده های نرم و صاف در نزدیکی پکن فوق العاده بود و مزیت بزرگی بود که می توانست از ماشین جدا شود و جدا از آن استفاده کند و اسب ها را با خیال راحت به تریلر وصل کرد

8. Men require three square feet and 15 seconds to pee, and women need 15 square feet and have more to unhitch and pantyhose to deal with and then they need to hang out and talk about feelings.
[ترجمه ترگمان]مردان به سه فوت مربع و ۱۵ ثانیه برای ادرار نیاز دارند و زنان به ۱۵ فوت مربع نیاز دارند و بیشتر به unhitch و pantyhose نیاز دارند تا با آن ها سر و کار داشته باشند و سپس باید در مورد احساسات صحبت کنند
[ترجمه گوگل]مردان نیاز به شستن سه فوت مربع و 15 ثانیه دارند، و زنان نیاز به 15 فوت مربع دارند و بیشتر برای بازپس گیری و جوراب شلواری برای مقابله با آنها نیاز دارند و پس از آن باید آویزان شوند و درباره احساسات صحبت کنند


کلمات دیگر: