کلمه جو
صفحه اصلی

unceremonious


معنی : بی نزاکت، بی تعارف، بی تشریفات
معانی دیگر : غیر رسمی، خودمانی، بی تکلف، ساده، بی رودربایستی

انگلیسی به فارسی

ساده، بی تشریفات، بی تعارف، بی نزاکت


بی وقفه، بی تعارف، بی نزاکت، بی تشریفات


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unceremoniously (adv.), unceremoniousness (n.)
(1) تعریف: without normal courtesy or consideration; abrupt or rude.
مشابه: offhand, rude

(2) تعریف: without ceremony or formality; informal.
متضاد: ceremonious
مشابه: informal, offhand

• without ceremony; informal; discourteous; abrupt
an unceremonious action is one that takes place suddenly and unexpectedly, and is often considered to be unfair or rude.
you can use unceremonious to describe actions or people that are pleasant in a simple and informal way, without making a fuss.

مترادف و متضاد

بی نزاکت (صفت)
boorish, tactless, indelicate, indecorous, unceremonious, discourteous

بی تعارف (صفت)
unceremonious, uncomplimentary

بی تشریفات (صفت)
unceremonious

جملات نمونه

1. He was bundled out of the room with unceremonious haste.
[ترجمه ترگمان]با عجله از اتاق خارج شد
[ترجمه گوگل]او از اتاق بیرون زد و با عجله بی وقفه

2. The dinner was a relaxed, unceremonious occasion.
[ترجمه ترگمان]مهمانی شام آرام و بدون تشریفات بود
[ترجمه گوگل]شام یک مناسبت آرام و بی وقفه بود

3. made an unceremonious presentation.
[ترجمه ترگمان]یک معرفی غیر رسمی انجام داد
[ترجمه گوگل]یک سخنرانی بی وقفه انجام داد

4. She finished the meal with unceremonious haste.
[ترجمه ترگمان]با عجله غذا را تمام کرد
[ترجمه گوگل]او غذا را با عجله بی وقفه به پایان رساند

5. There was an unceremonious directness, a searching, decided steadfastness in his gaze now.
[ترجمه ترگمان]حالا نوعی حالت تدافعی بدون تشریفات بود، حالتی searching و مصمم در نگاهش مشاهده می شد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر یک نظم بی قید و شرط، یک جستجو وجود دارد، استقامت تصمیم گرفته شده در نگاه او

6. Met a rather unceremonious end at the bottom of a smoke stack.
[ترجمه ترگمان]در ته یک توده دود، یک پایان غیر رسمی پیدا کردم
[ترجمه گوگل]یک پایان غیرقابل تحمل در پایین پشته دود ملاقات کرد

7. Her nipples, the color of watered wine, were erect with their unceremonious exposure to air.
[ترجمه ترگمان]نوک سینه هایش، رنگ شراب آبیاری، با تشریفات بدون تشریفات، در معرض هوا قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]نوک سینه هایش، رنگ شراب آبجو، به طور مستقیم با قرار گرفتن در معرض هوای بی وقفه خود بودند

8. The remains, placed in a light coffin, were lowered into the earth in a quite unceremonious fashion as if carrion were being hustled out of sight.
[ترجمه ترگمان]بقایای جسد که در تابوت روشن گذاشته شده بودند به شکلی غیر رسمی به زمین فرود آمدند که گویی از دیدرس دور شده بودند
[ترجمه گوگل]باقی مانده، در یک تابوت نور قرار داده شده بود، به یک مد به طور کاملا بی قید و شرط به زمین افتاده بود، به عنوان اگر carrion را از چشم غرق شد

9. Their work changed the way war was perceived, for it showed in uncompromising detail the horrors of death in war and the unceremonious expediencies of battlefield last rites.
[ترجمه ترگمان]کار آن ها شیوه جنگ را تغییر داد، زیرا به تفصیل واقعه مرگ و وحشت مرگ در جنگ و آداب و رسوم صحنه نبرد را به تفصیل شرح داد
[ترجمه گوگل]کار آنها راه را برای درک جنگ تغییر داد، زیرا در جزئیات بی نظیر، وحشت مرگ در جنگ و مصلحت های بی وقفه در صحنه های آخر جنگ، نشان داد

10. Once the money's inserted, the crabs drop down to the drawer with an unceremonious plop — something that doesn't happen to, say, bananas in other vending machines (see the video).
[ترجمه ترگمان]هنگامی که این پول وارد شد، خرچنگ های کوچک با یک آهنگ غیر معمول به سمت کشویی سرازیر می شوند - چیزی که اتفاق نمی افتد، مثلا موز در دستگاه های پخش فروش دیگر (به تصویر مراجعه کنید)
[ترجمه گوگل]هنگامی که پول وارد می شود، خرچنگ ها با کشوی بدون سرقت به پایین کش می ریزند - چیزی که اتفاق نمی افتد، مانند موز در سایر دستگاه های فروش (ویدیو را ببینید)

پیشنهاد کاربران

بدون تشریفات , ساده، بی تکلف
با بی ادبی و بدون تشریفات لازم
Without fue gormalities
His career after two decades ended up in
unceremonious fadhion; the record industry dumped him


کلمات دیگر: