کلمه جو
صفحه اصلی

vibratile


معنی : جنبنده، لرزنده، مرتعش، قابل لرزش و ارتعاش، قابل اهتزاز
معانی دیگر : ارتعاشی، شیوانی، نوانی، لرزه ای، لرزشی، مواج

انگلیسی به فارسی

قابل لرزش و ارتعاش، جنبنده، قابل اهتزاز، مرتعش،مواج، لرزنده


ارتعاشی، قابل لرزش و ارتعاش، جنبنده، قابل اهتزاز، مرتعش، لرزنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: vibratility (n.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or characterized by vibration.

(2) تعریف: able to vibrate or be vibrated.

(3) تعریف: having a vibrating motion.

مترادف و متضاد

جنبنده (صفت)
motive, wobbly, motile, vacillant, vibratile

لرزنده (صفت)
tremulous, shaky, vibratile

مرتعش (صفت)
tremulous, tremulant, vibratile, vibrant, quavery, vibrating, shuddering, trembling, shivery, trepid, tottery, trembly

قابل لرزش و ارتعاش (صفت)
vibratile

قابل اهتزاز (صفت)
vibratile


کلمات دیگر: