کلمه جو
صفحه اصلی

unmuzzle


معنی : پوزهبند را باز کردن
معانی دیگر : (پوزبند سگ و غیره را) باز کردن، بی پوزبند کردن

انگلیسی به فارسی

پوزه بند را باز کردن


بی نظیر، پوزهبند را باز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unmuzzles, unmuzzling, unmuzzled
(1) تعریف: to remove a muzzle from (an animal).

(2) تعریف: to free from censorship or restraint of expression.

• remove a muzzle from an animal; free from restraint

مترادف و متضاد

پوزه بند را باز کردن (فعل)
unmuzzle


کلمات دیگر: