1. to unlock a chest
قفل صندوق را باز کردن
2. to unlock a secret
رازی را آشکار کردن
3. to unlock clenched jaws
فک های به هم فشرده را از هم گشودن
4. The police required the traveler to unlock his suitcase.
[ترجمه ترگمان]پلیس از مسافر خواست تا چمدانش را باز کند
[ترجمه گوگل]پلیس مسافر را مجبور کرد تا چمدان خود را باز کند
5. He had found the clue to unlock the whole mystery.
[ترجمه مریم] اوسرنخ موردنظر را برای گشودن تمام رموز پیدا کرده بود
[ترجمه ترگمان]او سرنخ را پیدا کرده بود تا تمام این معما را باز کند
[ترجمه گوگل]او کلاهبرداری را برای باز کردن تمام رمز و راز پیدا کرده بود
6. I heard Lila unlock the front door.
[ترجمه ترگمان]شنیدم که لیلا در جلویی را باز کرد
[ترجمه گوگل]من شنیدم لیلا باز کردن درب جلو
7. She planned to unlock the store at 00 sharp this morning.
[ترجمه ترگمان]اون می خواست امروز صبح مغازه رو باز کنه
[ترجمه گوگل]او برنامه ریزی کرده بود تا این فروشگاه را در ساعت 00 صبح باز کند
8. The divers hoped to unlock some of the secrets of the sea bed.
[ترجمه ترگمان]غواصان امید داشتند برخی از اسرار بس تر دریا را کشف کنند
[ترجمه گوگل]غواصان امیدوار بودند برخی از اسرار تختخواب را باز کنند
9. We have an opportunity now to really unlock the secrets of the universe.
[ترجمه ترگمان]ما الان یه فرصت داریم که رازهای دنیا رو باز کنیم
[ترجمه گوگل]اکنون فرصتی برای باز کردن قفل اسرار جهان وجود دارد
10. Drama helps to unlock young people's creative talents.
[ترجمه ترگمان]درام به باز کردن استعدادهای خلاق جوانان کمک می کند
[ترجمه گوگل]درام به ایجاد استعدادهای خلاقانه جوانان کمک می کند
11. He used his free hand to unlock the door and open it.
[ترجمه ترگمان]او از دست آزادش برای باز کردن در و باز کردن آن استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او دستش را آزاد کرد تا درب را باز کند و آن را باز کند
12. The border police required the traveler to unlock his luggage.
[ترجمه ترگمان]پلیس مرزی به مسافر نیاز داشت تا چمدان ها را باز کند
[ترجمه گوگل]پلیس مرزی مسافر را مجبور کرد تا قفس خود را باز کند
13. For the song of the suffering servant helps unlock the mystery that defies logic.
[ترجمه ترگمان]برای آواز پیشخدمت که زجر می کشد، به باز کردن رازی که منطق را به مبارزه می طلبد کمک می کند
[ترجمه گوگل]برای ترانه ی بنده ی رنج می اندازد که رمز و راز را که منطق را رد می کند باز می کند
14. You unlock the front door of your house.
[ترجمه ترگمان] در جلویی خونه ات رو باز می کنی
[ترجمه گوگل]درب ورودی خانه خود را باز کنید
15. You arrive home, unlock the door, and realize you are very hot and sweaty.
[ترجمه ترگمان]تو به خونه می رسی، در رو باز می کنی و می فهمی که تو خیلی سکسی و عرق کردی
[ترجمه گوگل]شما وارد خانه می شوید، درب را باز کنید و متوجه شوید که بسیار گرم و عرق می باشد
16. Unlock the door! We can't get out!
[ترجمه ترگمان]! در رو باز کن نمی توانیم بیرون برویم!
[ترجمه گوگل]درب را باز کن ما نمیتوانیم خارج شویم