کلمه جو
صفحه اصلی

unlock


معنی : گشودن
معانی دیگر : (قفل در و غیره را) باز کردن، از هم جدا کردن، بروز دادن، آشکار کردن، باز شدن، گشودن قفل، بازکردن

انگلیسی به فارسی

گشودن (قفل)، بازکردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unlocks, unlocking, unlocked
(1) تعریف: to open the lock of (a door or other closure) by turning a key or mechanism.
متضاد: lock

(2) تعریف: to set free by or as if by undoing a lock.

- Her speech unlocked a tide of resentment.
[ترجمه ترگمان] صحبت او باز شد و موجی از رنجش را در خود احساس کرد
[ترجمه گوگل] سخنرانی او موجب انزجار شد

(3) تعریف: to make known; disclose.

- They unlocked the mystery at last.
[ترجمه ترگمان] سرانجام معما را باز کردند
[ترجمه گوگل] آنها آخرین رمز را باز کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: unlockable (adj.)
• : تعریف: to become unlocked.
متضاد: lock

- The vault unlocks electronically.
[ترجمه ترگمان] گاوصندوق با الکترونیکی باز میشه
[ترجمه گوگل] قفسه ها به صورت الکترونیکی باز می شود

• unfasten the lock of, unlatch, unbolt, open; free from restraints
if you unlock something such as a door or a container, you open it using a key.

مترادف و متضاد

گشودن (فعل)
open, unbrace, auspicate, unfurl, unlock, untie, unlace, inaugurate, untwine, unbolt, unhinge, unknit, unloose, untwist

open; solve


Synonyms: break in, crack, decipher, free, jimmy, liberate, open the door, pop, release, set free, unbolt, unbutton, uncork, undo, unfasten, unhook, unlatch, unravel, unseal, unshut


جملات نمونه

to unlock clenched jaws

فک‌های به‌هم‌فشرده را از هم گشودن


to unlock a secret

رازی را آشکار کردن


1. to unlock a chest
قفل صندوق را باز کردن

2. to unlock a secret
رازی را آشکار کردن

3. to unlock clenched jaws
فک های به هم فشرده را از هم گشودن

4. The police required the traveler to unlock his suitcase.
[ترجمه ترگمان]پلیس از مسافر خواست تا چمدانش را باز کند
[ترجمه گوگل]پلیس مسافر را مجبور کرد تا چمدان خود را باز کند

5. He had found the clue to unlock the whole mystery.
[ترجمه مریم] اوسرنخ موردنظر را برای گشودن تمام رموز پیدا کرده بود
[ترجمه ترگمان]او سرنخ را پیدا کرده بود تا تمام این معما را باز کند
[ترجمه گوگل]او کلاهبرداری را برای باز کردن تمام رمز و راز پیدا کرده بود

6. I heard Lila unlock the front door.
[ترجمه ترگمان]شنیدم که لیلا در جلویی را باز کرد
[ترجمه گوگل]من شنیدم لیلا باز کردن درب جلو

7. She planned to unlock the store at 00 sharp this morning.
[ترجمه ترگمان]اون می خواست امروز صبح مغازه رو باز کنه
[ترجمه گوگل]او برنامه ریزی کرده بود تا این فروشگاه را در ساعت 00 صبح باز کند

8. The divers hoped to unlock some of the secrets of the sea bed.
[ترجمه ترگمان]غواصان امید داشتند برخی از اسرار بس تر دریا را کشف کنند
[ترجمه گوگل]غواصان امیدوار بودند برخی از اسرار تختخواب را باز کنند

9. We have an opportunity now to really unlock the secrets of the universe.
[ترجمه ترگمان]ما الان یه فرصت داریم که رازهای دنیا رو باز کنیم
[ترجمه گوگل]اکنون فرصتی برای باز کردن قفل اسرار جهان وجود دارد

10. Drama helps to unlock young people's creative talents.
[ترجمه ترگمان]درام به باز کردن استعدادهای خلاق جوانان کمک می کند
[ترجمه گوگل]درام به ایجاد استعدادهای خلاقانه جوانان کمک می کند

11. He used his free hand to unlock the door and open it.
[ترجمه ترگمان]او از دست آزادش برای باز کردن در و باز کردن آن استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او دستش را آزاد کرد تا درب را باز کند و آن را باز کند

12. The border police required the traveler to unlock his luggage.
[ترجمه ترگمان]پلیس مرزی به مسافر نیاز داشت تا چمدان ها را باز کند
[ترجمه گوگل]پلیس مرزی مسافر را مجبور کرد تا قفس خود را باز کند

13. For the song of the suffering servant helps unlock the mystery that defies logic.
[ترجمه ترگمان]برای آواز پیشخدمت که زجر می کشد، به باز کردن رازی که منطق را به مبارزه می طلبد کمک می کند
[ترجمه گوگل]برای ترانه ی بنده ی رنج می اندازد که رمز و راز را که منطق را رد می کند باز می کند

14. You unlock the front door of your house.
[ترجمه ترگمان] در جلویی خونه ات رو باز می کنی
[ترجمه گوگل]درب ورودی خانه خود را باز کنید

15. You arrive home, unlock the door, and realize you are very hot and sweaty.
[ترجمه ترگمان]تو به خونه می رسی، در رو باز می کنی و می فهمی که تو خیلی سکسی و عرق کردی
[ترجمه گوگل]شما وارد خانه می شوید، درب را باز کنید و متوجه شوید که بسیار گرم و عرق می باشد

16. Unlock the door! We can't get out!
[ترجمه ترگمان]! در رو باز کن نمی توانیم بیرون برویم!
[ترجمه گوگل]درب را باز کن ما نمیتوانیم خارج شویم

to unlock a chest

قفل صندوق را باز کردن


پیشنهاد کاربران

شکوفا کردن

دست یافتن


رونمایی کردن

بازکردن، گُشودن
که وارنه آن بستن، قفل کردن است.


پرده برداشتن، رازگشایی، رمزگشایی


کلمات دیگر: