کلمه جو
صفحه اصلی

unclothe


معنی : لخت شدن، جامه از تن بدر اوردن
معانی دیگر : رخت کندن، لباس در آوردن، عریان کردن

انگلیسی به فارسی

جامه از تن بدر آوردن، عریان کردن، لخت شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unclothes, unclothing, unclothed
مشتقات: unclothed (adj.)
• : تعریف: to remove the clothes or covering from; lay bare; strip.
متضاد: clothe, dress
مشابه: strip

• strip the clothes from; lay bare, uncover

مترادف و متضاد

لخت شدن (فعل)
do up, unclothe

جامه از تن بدر اوردن (فعل)
unclothe

جملات نمونه

1. He learned how to draw the unclothed human frame.
[ترجمه ترگمان]او یاد گرفت چگونه بدن لخت انسان را بکشد
[ترجمه گوگل]او یاد گرفت چگونگی رسم چارچوب انسانی را نادیده بگیرد

2. It's considered improper to be unclothed in public.
[ترجمه ترگمان]داشتن لخت بودن در جامعه نامناسب به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]این در نظر گرفته نشده است که به طور عمومی در دسترس نباشد

3. A rusted Radio Flyer wagon carried an unclothed crybaby doll with no legs.
[ترجمه ترگمان]یک واگن مسافربری زنگ زده با لخت لخت، عروسک crybaby را با پا برهنه حمل می کرد
[ترجمه گوگل]واگن رادیو فلیج زنگ زده یک عروسک جادوگر بدون سر و صدا با هیچ پا انجام داد

4. They were unclothed and denuded of their wigs.
[ترجمه ترگمان]آن ها لخت و عاری از wigs بودند
[ترجمه گوگل]آنها از کلاه گیس هایشان جدا شده و از بین رفته اند

5. All that slim, rounded, unclothed flesh I'd seen - from the back - had not been girl flesh.
[ترجمه ترگمان]تمام آن پیکر باریک و مدور و لخت لخت که از پشت آن دیده بودم گوشت دختر نبود
[ترجمه گوگل]همه ی آن گوشت گاو، گرد، خالص که دیده ام - از پشت - گوشت دختر نبود

6. Man unclothed would not have survived long in the far north or south.
[ترجمه ترگمان]مرد لخت از مدت ها در شمال یا جنوب زنده نخواهد ماند
[ترجمه گوگل]مرد نابالغ در طول شمال و جنوب دور نخواهد ماند

7. He unclothed his secret thoughts.
[ترجمه ترگمان]افکار نهانی او را لخت می کرد
[ترجمه گوگل]او افکار مخفی خود را خالی کرد

8. The unclothed, except when swimming, stayed in the background, secluded in the lee of a dune.
[ترجمه ترگمان]برهنه بودند، به غیر از شنا کردن، در پس زمینه جا مانده و به سمت لی تپه شنی پناه برده بودند
[ترجمه گوگل]Unclothed، به غیر از زمانی که شنا، در پس زمینه باقی مانده است، در لای یک مجسمه جدا شده است

9. Think of the countless statues of unclothed young women.
[ترجمه ترگمان]به مجسمه های بیشمار و بی شماری از زنان عریان فکر کنید
[ترجمه گوگل]از مجسمه های بی شماری از زنان جوان بی نظیر فکر کنید

10. She felt absolutely helpless and extremely vulnerable standing completely unclothed under his watchful eyes.
[ترجمه ترگمان]او کام لا بی پناه و بسیار آسیب پذیر بود و کام لا لخت در زیر چشم تیزبین او لخت ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او احساس کاملا بی نظیر و بسیار آسیب پذیر را پشت سر گذاشت و کاملا تحت نظارت مراقب او قرار گرفت

11. We have no right to possess anything while millions remain unclothed and unfed.
[ترجمه ترگمان]ما حق نداریم هر چیزی را داشته باشیم در حالی که میلیون ها نفر لخت و نا خوردنی باقی مانده اند
[ترجمه گوگل]ما هیچ حق نداریم چیزی را در اختیار داشته باشیم، در حالی که میلیون ها نفر از هم جدا و ناامید می شوند

12. Apparently what she does isn't as important as the fact that people are willing to pay her to see her unclothe.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا کاری که او می کند مهم نیست که مردم به او پول می دهند تا او را ببیند
[ترجمه گوگل]ظاهرا آنچه که او انجام می دهد، به اندازه این واقعیت که مردم حاضر به پرداخت هزینه های او نیستند، بسیار مهم است


کلمات دیگر: