کلمه جو
صفحه اصلی

vex


معنی : ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، رنجه دادن
معانی دیگر : اذیت کردن، آزار دادن، دردسر دادن، سر به سر گذاشتن، فشار آوردن، آشفته کردن، دچار کردن، رنج دادن، (به تفصیل یا مکررا) مورد بحث قرار دادن، پرداختن به، حلاجی کردن

انگلیسی به فارسی

ازردن، رنجاندن، رنجه دادن، خشمگین کردن


وکس، رنجاندن، ازردن، رنجه دادن، خشمگین کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vexes, vexing, vexed
مشتقات: vexingly (adv.), vexer (n.)
(1) تعریف: to annoy or irritate.
مترادف: annoy, bother, gall, irk, irritate, miff, nettle, plague, rile, trouble, worry
متضاد: soothe
مشابه: aggravate, anger, chafe, cloud, exasperate, gripe, harass, hound, nag, offend, peeve, pester, pique, provoke, rasp, ruffle, torment

- The long wait for their food vexed the customers.
[ترجمه ترگمان] انتظار طولانی برای غذای آن ها مشتریان را ناراحت می کرد
[ترجمه گوگل] انتظار طولانی برای مواد غذایی آنها مشتریان را ناراحت کرد
- The traffic at the bridge entrance vexed the taxi driver.
[ترجمه ترگمان] ترافیک در ورودی پل، راننده تاکسی را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل] ترافیک در ورودی پل باعث رانندگی تاکسی شد
- Something about her tone of voice vexed him that morning.
[ترجمه ترگمان] چیزی در لحن صدایش آن روز صبح او را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل] چیزی که در مورد صدایی از صدای او صبح زل زده بود
- It vexes him that he can't do simple things now without help.
[ترجمه ترگمان] این کار باعث می شود که او بدون کمک، کاره ای ساده ای انجام دهد
[ترجمه گوگل] او را ناراحت می کند که اکنون بدون کمک نمی تواند کارهای ساده انجام دهد
- It always vexed my mother when we didn't come to the table when the food was ready.
[ترجمه ترگمان] وقتی غذا آماده می شد، مادرم همیشه ناراحت بود
[ترجمه گوگل] وقتی مادر غذا آماده شد، مادر همیشه مضطرب شد

(2) تعریف: to puzzle or worry.
مترادف: bother, disquiet, disturb, perturb, puzzle, trouble, upset, worry
مشابه: afflict, baffle, bewilder, buffalo, confound, confuse, distress, mystify, perplex, plague

- The various problems with the traffic flow vexed the city's planners.
[ترجمه ترگمان] مشکلات مختلف مربوط به جریان ترافیک، برنامه ریزان شهر را خشمگین ساخت
[ترجمه گوگل] مشکلات مختلف با جریان ترافیک، برنامه ریزان شهر را ناراحت کرد
- She was vexed by her daughter's hostility and felt powerless to do anything about it.
[ترجمه ترگمان] از خصومت دخترش ناراحت بود و دلش نمی خواست کاری در این باره انجام دهد
[ترجمه گوگل] او توسط خصومت دخترش خجالت زده شد و احساس ناتوانی کرد تا هر کاری را در مورد آن انجام دهد

• anger, irritate, exasperate; puzzle, confuse and concern
if something vexes you, it makes you feel annoyed; a formal word.

مترادف و متضاد

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

خشمگین کردن (فعل)
annoy, incense, aggravate, exasperate, anger, infuriate, vex, make angry, disgruntle, spite, irritate, enrage, make furious, provoke

رنجاندن (فعل)
annoy, mortify, vex, offend, irk, irritate, put out

رنجه دادن (فعل)
vex, scathe

distress, bother


Synonyms: abrade, afflict, aggravate, agitate, anger, annoy, be at, chafe, depress, displease, disquiet, disturb, eat, embarrass, exasperate, fret, gall, get in one’s hair, get under one’s skin, give a bad time, give a hard time, grate on, harass, harry, hassle, infuriate, irk, irritate, molest, needle, nettle, offend, peeve, perplex, pester, pique, plague, provoke, put out, rasp, ride, rile, tease, tick off, torment, trouble, turn off, upset, worry


Antonyms: aid, assist, help, please, soothe


جملات نمونه

Don't vex the cat; it might scratch you.

سر به‌سر گربه نگذار؛ ممکن است تو را چنگ بزند.


All night he vexed his mind to remember her name.

سراسر شب به مغز خود فشار می‌آورد تا نام او را به‌خاطر بیاورد.


1. don't vex the cat; it might scratch you
سربه سر گربه نگذار; ممکن است تو را چنگ بزند.

2. hard tasks that vex our quiet days
کارهای دشواری که روزهای پرآرامش ما را آشفته می کند

3. This issue looks likely to continue to vex the government.
[ترجمه ترگمان]این مساله به احتمال زیاد موجب آزار دولت خواهد شد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این موضوع احتمالا دولت را تحریک کند

4. His silly chatter would vex a saint.
[ترجمه ترگمان]حرف های احمقانه او یک قدیس را ناراحت می کرد
[ترجمه گوگل]پریشانی احمقانه او یک سنت است

5. Ministers have begun work on the vexed issue of economic union.
[ترجمه ترگمان]وزرا شروع به کار بر روی مساله ناراضی اتحادیه اقتصادی کرده اند
[ترجمه گوگل]وزیران در مورد مسئله ناامید اتحادیه اقتصادی کار خود را آغاز کرده اند

6. It vexed me to think of others gossiping behind my back.
[ترجمه ترگمان]ناراحت بودم که دیگران پشت سر من غیبت می زنند
[ترجمه گوگل]من را ناراحت کرد تا دیگران را به پشت سرم بشنود

7. His conduct vexed her very much.
[ترجمه ترگمان]رفتارش با او خیلی ناراحت بود
[ترجمه گوگل]رفتار او او را بسیار ناراحت کرد

8. Later Mr Moi raised the vexed question of refugees.
[ترجمه ترگمان]کمی بعد، آقای موی مساله ناراحت کننده پناهندگان را مطرح کرد
[ترجمه گوگل]بعدها آقای مینی سوال مبهم پناهندگان را مطرح کرد

9. It is really vexing to have to wait a long time for anyone.
[ترجمه ترگمان]خیلی آزاردهنده است که برای هر کسی وقت زیادی را منتظر بمانیم
[ترجمه گوگل]واقعا حیرت انگیز است که باید به مدت طولانی برای هر کسی صبر کنید

10. The government has to deal with the vexed question of how to reduce spending.
[ترجمه ترگمان]دولت باید با این سوال ناراحت که چگونه هزینه ها را کاهش دهد، سر و کار دارد
[ترجمه گوگل]حکومت باید با مسأله ای که در مورد کاهش هزینه ها دارد، مقابله کند

11. I found their attitude extremely vexing.
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد آن ها به شدت آزاردهنده بود
[ترجمه گوگل]من نگرش آنها را بسیار دشوار یافتم

12. They're discussing the vexed question of private health insurance.
[ترجمه ترگمان]آن ها درباره مساله تلخ بیمه خصوصی بحث می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد سوال غم انگیز بیمه خصوصی خصوصی بحث می کنند

13. He was vexed and flounced out of the dining room.
[ترجمه ترگمان]ناراحت بود و به زحمت از اتاق ناهارخوری بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او از اتاق ناهار خجالت زده بود

14. The memory of their conversation still vexed him.
[ترجمه ترگمان]خاطره گفتگوی آن ها هنوز او را ناراحت کرده بود
[ترجمه گوگل]حافظه مکالمات آنها هنوز هم او را ناراحت کرد

15. particularly vexing aspects of modern life.
[ترجمه ترگمان]به ویژه یکی از جنبه های زندگی مدرن
[ترجمه گوگل]به خصوص جنبه های مبهم زندگی مدرن

wintery winds that were vexing the forest trees

بادهای زمستانی که درختان جنگلی را آزار می‌دادند


hard tasks that vex our quiet days

کارهای دشواری که روزهای پرآرامش ما را آشفته می‌کند


vexed with a psychological disorder

دچار اختلال روانی


Headache vexed her all day.

سردرد تمام روز او را رنج داد.


Many men have vexed this problem without reaching a solution.

مردان بسیاری بدون دستیابی به راه‌حل، این مسأله را بارها مورد بررسی قرار دادهاند.


پیشنهاد کاربران

irritate

annoy

insult

خون کسی را به جوش آوردن


کلمات دیگر: