کلمه جو
صفحه اصلی

verbosity


معنی : گزاف گویی، پرگویی، دراز نویسی، اطناب گویی
معانی دیگر : اطناب گویی، دراز نویسی، پرگویی، گزافگویی

انگلیسی به فارسی

اطناب‌گویی، درازنویسی، پرگویی، گزاف‌گویی


سخاوتمندانه، دراز نویسی، پرگویی، گزاف گویی، اطناب گویی


انگلیسی به انگلیسی

• excess of words, wordiness

مترادف و متضاد

گزاف گویی (اسم)
hyperbole, grandiloquence, bounce, extravaganza, verbosity, magniloquence, rodomontade

پرگویی (اسم)
prate, verbosity, prolixity, verbalization

دراز نویسی (اسم)
verbosity, prolixity

اطناب گویی (اسم)
verbosity

wordiness


Synonyms: garrulous, logorrhea, long-windedness, loquaciousness, loquacity, prolixity, talkativeness, verbiage, verboseness


جملات نمونه

1. We became bored with his verbosity.
[ترجمه ترگمان]از این verbosity حوصله اش سر رفته بود
[ترجمه گوگل]ما با سخاوت او خسته شدیم

2. Slightly increased verbosity of GDFS access initialization error handling code.
[ترجمه ترگمان]اندکی افزایش verbosity دسترسی به کد کنترل خطای راه اندازی خطا
[ترجمه گوگل]خط مشی خطا در ابتدای دسترسی دسترسی GDFS کمی افزایش داده شده است

3. His speeches were always marred by verbosity.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی هایش همیشه به by لطمه می زد
[ترجمه گوگل]سخنرانی های او همیشه با سخاوتمندانه متاثر شد

4. This is a big step forward in reducing verbosity but is still not any more abstract — it still forces the user to calculate the comparison function imperatively.
[ترجمه ترگمان]این یک گام بزرگ به جلو در کاهش verbosity است اما هنوز هم انتزاعی نیست - هنوز کاربر را مجبور می کند که عملکرد مقایسه را با این کار محاسبه کند
[ترجمه گوگل]این یک قدم بزرگ برای کاهش گفتار است اما هنوز هم انتزاعی نیست - هنوز هم کاربر را مجبور به محاسبه تابع مقایسه ضروری می کند

5. A small number representing the level ( verbosity ) to log at.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی که نشان دهنده سطح (verbosity)برای ورود به سیستم است
[ترجمه گوگل]یک عدد کوچک نشان دهنده سطح (وضوح) ورود به سیستم

6. Sets the verbosity level for the build output.
[ترجمه ترگمان]سطح verbosity را برای خروجی ساختمان تنظیم می کند
[ترجمه گوگل]سطح مقدماتی برای خروجی ساخت را تنظیم می کند

7. Shortcuts can help you work around the verbosity of the DOM and create code that is self-explanatory and elegant.
[ترجمه ترگمان]راه های فرعی می توانند به شما کمک کنند تا در اطراف the ها کار کنید و کد ایجاد کنید که خود - توضیحی و برازنده است
[ترجمه گوگل]میانبرها می توانند به شما کمک کنند که در اطراف کارایی DOM کار کنید و کد ایجاد کنید که خود توضیحی و ظریف است

8. Output Message Type: Specifies the level of verbosity of output messages to generate during the build.
[ترجمه ترگمان]نوع پیغام خروجی: سطح of پیغام های خروجی برای تولید در طول ساخت را مشخص می کند
[ترجمه گوگل]نوع پیام خروجی میزان سطوح خروجی پیام های خروجی را در طول ساخت ایجاد می کند

9. Truscott's verbosity made it hard to separate plain fact from decorative embellishment.
[ترجمه ترگمان]verbosity Truscott این کار را سخت می کرد که این حقیقت را از زینت تزیین کند
[ترجمه گوگل]وراثت Truscott باعث شده است که جدایی واقعی از زینت های تزئینی جدا شود

10. The message is clear and concise and displays no verbosity that one would expect to find in more courtly love scenes.
[ترجمه ترگمان]این پیغام واضح و مختصر است و هیچ verbosity نشان نمی دهد که کسی انتظار داشته باشد در صحنه های عشقی more پیدا کند
[ترجمه گوگل]پیام روشن و مختصر است و نشان می دهد هیچ حرفهای است که انتظار می رود در صحنه های عاشقانه بیشتر کریسمس را پیدا کنید

11. Additionally, developers involved with operating system messaging strategies tend to be suspicious of XML's verbosity.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، توسعه دهندگان درگیر با استراتژی های پیام رسانی سیستم عملیاتی تمایل دارند نسبت به verbosity XML بدگمان باشند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، توسعه دهندگان درگیر با سیستم عامل پیام رسانی سیستم عامل تمایل به مشکوک بودن وظیفه XML دارند

12. As expressions get more complicated the need to reduce the verbosity of type specification gets more compelling.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که عبارات پیچیده تر می شوند، نیاز به کاهش the استاندارد ویژگی جذابیت بیشتری پیدا می کند
[ترجمه گوگل]همانطور که عبارات پیچیده تر می شوند، نیاز به کاهش کارایی نوع مشخصات بیشتر می شود

پیشنهاد کاربران

طولانی نوشتن
a critic with a reputation for verbosity"

پرگویی
پرحرفی
استفاده کردن از کلمات زیاد {بیش تر از حد احتیاج} برای توضیح دادن درباره ی چیزی
طولانی بودن بیهوده ی چیزی {مانند: نوشته، سخن، توضیح، خطوط کُدهای کامپیوتری در برنامه نویسی، جزئیات در نظر گرفته شده در یک روش یا الگوریتم}
ارائه ی جزئیات بیشتر درباره ی یک عملیات، مثلاً عملیات محاسباتی. {این جزئیات می توانند برای عیب یابی مفید باشند}

حرافی، تطویل کلام ( زاید بود لفظ بر اصل موضوع ) ، اطاله کلام، به درازا کشاندن کلام
To talk at length
Gabbing and blabbing about trivial matters


کلمات دیگر: