کلمه جو
صفحه اصلی

unloose


معنی : رها کردن، ازاد کردن، گشودن، ضعیف کردن، ول کردن، شل کردن
معانی دیگر : آزاد کردن (unloosen هم می گویند)، گشودن گره

انگلیسی به فارسی

شل کردن، آزاد کردن، رها کردن، ول کردن، گشودن (گره)


بی نظیر، رها کردن، شل کردن، ازاد کردن، ول کردن، گشودن، ضعیف کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unlooses, unloosing, unloosed
(1) تعریف: to release from restraint; set loose.
متضاد: bind
مشابه: loose, spring

(2) تعریف: to loosen, relax, unfasten, or undo.
متضاد: bind
مشابه: loose

- He unloosed his tie and shoes.
[ترجمه ترگمان] کراوات و کفش هایش را باز کرد
[ترجمه گوگل] او کراوات و کفش خود را آزاد کرد
- She unloosed her grip.
[ترجمه ترگمان] او دستش را باز کرد
[ترجمه گوگل] او دستگیره اش را بی حرکت کرد

• set loose, loosen, release

مترادف و متضاد

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

گشودن (فعل)
open, unbrace, auspicate, unfurl, unlock, untie, unlace, inaugurate, untwine, unbolt, unhinge, unknit, unloose, untwist

ضعیف کردن (فعل)
diminish, feeble, slack, emaciate, weaken, debilitate, infirm, impair, enfeeble, devitalize, loosen, relax, unloose

ول کردن (فعل)
leave, quit, relinquish, give up, desert, let, discard, forsake, unhand, unbridle, unloose

شل کردن (فعل)
slack, unbrace, unscrew, loosen, relax, jellify, unbend, unbind, unhitch, unhook, unloose, unstring

جملات نمونه

1. Unloosed my grip on the handlebars.
[ترجمه ترگمان]فرمان را روی فرمان بردار
[ترجمه گوگل]دستم را بر روی صندلی ها گذاشتم

2. He unloosed his grip.
[ترجمه ترگمان]دستش را باز کرد
[ترجمه گوگل]او دست خود را باز کرد

3. Ezra unloosed the rope and pulled it in.
[ترجمه ترگمان]ازرا طناب رو باز کرد و به داخل کشید
[ترجمه گوگل]عزرا طناب را برداشته و آن را برداشته است

4. He unloosed his tie.
[ترجمه ترگمان]کراواتش را باز کرد
[ترجمه گوگل]او کراوات خود را آزاد کرد

5. I am not worthy so much as to unloose the latchet of his shoes.
[ترجمه ترگمان]من شایسته این نیستم که بنده ای کفشش را ببندم
[ترجمه گوگل]من به اندازه ی کافی ارزش ندارم که بتوانم از چنگال کفش هایم بکاهم

6. Unloose the waste paper-box and place them on the dumpcart, send them to the garbage room at all times.
[ترجمه ترگمان]این جعبه کاغذ باطله رو بذار روی dumpcart و همه رو به اتاق زباله بفرست
[ترجمه گوگل]بطری جعبه های کاغذ را بردارید و آنها را در dumpcart بگذارید و آنها را در هر زمان به محفظه زباله بفرستید

7. But One mightier than I cometh, the latchet of whose shoes I am not worthy to unloose .
[ترجمه ترگمان]اما یکی قوی تر از آن چیزی است که من در پیش دارم، the که من شایسته unloose نیستم
[ترجمه گوگل]اما یکی از قدرتمندتر از من می آید، کفش های کفش من که ارزش شان ندارند

8. It is a shame that so far the central authorities have not appeared determined to unloose this Gordian knot.
[ترجمه ترگمان]این شرم آور است که تا کنون مقامات مرکزی مصمم به مهار این گره خورده اند
[ترجمه گوگل]شرم آور است که تاکنون مقامات مرکزی تصمیمی نگرفته اند تا این گره گوردی را از بین ببرند

9. After me shall come another mightier than I. I am not worthy so much as to unloose the latchet of his shoes.
[ترجمه ترگمان]پس از آنکه من از من قوی تر خواهد شد من شایسته این نیستم که بنده ای کفشش را ببندم
[ترجمه گوگل]بعد از من باید یکی دیگر از قدرتمندتر از من آمده است من به اندازه کافی ارزش ندارم تا لگد زدن کفش هایم را از بین ببرم

10. He it is, who coming after me is preferred before me, whose shoe's latchet I am not worthy to unloose.
[ترجمه ترگمان]او، که به دنبال من می آید، ترجیح می دهد قبل از من، latchet که من شایسته unloose نیستم
[ترجمه گوگل]او این است که پس از من پیش از من ترجیح داده شده است، که دستکش کفش من من مقدس نیست

11. Fear is all around, robbing people of their pride, hurting them, robbing them of a chance to contribute to the company. It is unbelievable what happens when you unloose fear.
[ترجمه ترگمان]ترس تماما در اطراف است و مردم را از غرور خود محروم می کند، به آن ها آسیب می رساند، و آن ها را از فرصتی برای کمک به شرکت سرقت می کنند باور کردنی نیست که چه اتفاقی می افتد وقتی که شما احساس ترس می کنید
[ترجمه گوگل]همه چیز در اطراف است، افراد غم انگیز را غارت می کنند، به آنها آسیب می رسانند، و آنها را از فرصت شغلی برای شرکت در این شرکت سرزنش می کنند این غیر قابل باور است که وقتی اتفاق می افتد ترس را از بین می برد

12. He it is, who coming after me is preferred before me, whose shoe-latchet I am not worthy to unloose .
[ترجمه ترگمان]او کسی است که به دنبال من می آید، ترجیح می دهد قبل از من، latchet که من شایسته unloose نیستم
[ترجمه گوگل]او آن است، که بعد از من پیشتر پیش من ترجیح داده شده است، که کفش من چسبیده من ارزشش را ندارم


کلمات دیگر: