کلمه جو
صفحه اصلی

undergo


معنی : تحمل کردن، دستخوش شدن، متحمل چیزی شدن
معانی دیگر : (سختی یا تجربه و غیره) دیدن، به خود هموار کردن، دستخوش (چیزی) شدن، تن در دادن

انگلیسی به فارسی

تحمل کردن، دستخوش (چیزی) شدن، متحمل چیزی شدن


تحت تاثیر قرار می گیرد، تحمل کردن، دستخوش شدن، متحمل چیزی شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: undergoes, undergoing, undergone, underwent
• : تعریف: to be subjected to, esp. to endure or suffer.
مترادف: endure, suffer
مشابه: brave, encounter, experience, live, receive, stand, submit to, survive, sustain, weather

- She'll have to undergo another operation on her spine.
[ترجمه ترگمان] اون باید یه عمل دیگه روی ستون فقراتش انجام بده
[ترجمه گوگل] او باید بر روی ستون فقراتش عمل دیگری انجام دهد
- The government underwent many reforms under the new leadership.
[ترجمه ترگمان] دولت تحت رهبری جدید تحت بسیاری از اصلاحات قرار گرفت
[ترجمه گوگل] دولت تحت اصلاحات زیادی تحت رهبری جدید انجام گرفت
- Our family underwent a tremendous strain during my mother's illness.
[ترجمه ترگمان] خانواده ما در طول بیماری مادرم متحمل فشار زیادی شدند
[ترجمه گوگل] خانواده ما در طول بیماری مادر من تحت فشار زیادی قرار گرفتند

• endure, experience, go through, suffer
if you undergo something necessary or unpleasant, it happens to you.

Simple Past: underwent, Past Participle: undergone


دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تحمل کردن - کشیدن
[ریاضیات] مذکور

مترادف و متضاد

تحمل کردن (فعل)
stomach, support, stand, tolerate, withstand, bear, stick, comport, sustain, suffer, endure, bide, thole, experience, undergo

دستخوش شدن (فعل)
undergo

متحمل چیزی شدن (فعل)
undergo

be subjected to


Synonyms: abide, bear, bear up, bow, defer, encounter, endure, experience, feel, go through, have, know, meet with, put up with, see, share, stand, submit to, suffer, support, sustain, tolerate, weather, withstand, yield


Antonyms: commit, do, execute


جملات نمونه

1. to undergo many hardships
دستخوش مشقات زیاد شدن

2. You may have to undergo disappointment and failure before experiencing success.
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است قبل از تجربه موفقیت، دچار ناامیدی و شکست باشید
[ترجمه گوگل]قبل از موفقیت، ممکن است مجبور شوید ناامیدی و شکست را تجربه کنید

3. It took me some time to undergo the metamorphosis from teacher to lecturer.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا این دگردیسی را از معلم به مدرس ادامه دهم
[ترجمه گوگل]من چند وقت وقت گرفتم تا دگرگونی را از معلم به مدرس انجام دهم

4. Most patients undergo some sort of drug therapy for leukaemia.
[ترجمه ترگمان]بیشتر بیماران دچار نوعی درمان اعتیاد به سرطان خون می شوند
[ترجمه گوگل]اکثر بیماران در معرض نوع خاصی از داروها برای درمان لوسمی قرار می گیرند

5. The planes have to undergo rigorous safety checks.
[ترجمه ترگمان]هواپیماها باید تحت بررسی های دقیق ایمنی قرار گیرند
[ترجمه گوگل]این هواپیما ها باید تحت کنترل دقیق ایمنی قرار بگیرند

6. New recruits undergo six weeks' basic training at this naval base.
[ترجمه ترگمان]نیروهای جدید در این پایگاه نیروی دریایی شش هفته آموزش پایه می بینند
[ترجمه گوگل]سربازان جدید تحت آموزش پایه شش هفته در این پایگاه نیروی دریایی قرار می گیرند

7. He had to undergo surgery to cure the problem with his knee.
[ترجمه ترگمان]اون باید جراحی رو تحمل می کرد تا مشکلش رو با زانوش درمان کنه
[ترجمه گوگل]او باید عمل جراحی را انجام دهد تا مشکل را با زانوش حل کند

8. He has been released from prison to undergo medical treatment in the United States.
[ترجمه ترگمان]او از زندان آزاد شد تا تحت درمان پزشکی در آمریکا قرار گیرد
[ترجمه گوگل]او از زندان آزاد شده است تا تحت درمان پزشکی در ایالات متحده قرار گیرد

9. The castle will undergo extensive and costly renovations.
[ترجمه ترگمان]این قلعه تحت تعمیرات شدید و پر هزینه قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]قلعه بازسازی گسترده و پر هزینه خواهد شد

10. Fans may undergo body searches by security guards.
[ترجمه ترگمان]هواداران ممکن است تحت بازرسی بدنی توسط نگهبانان امنیتی قرار گیرند
[ترجمه گوگل]طرفداران ممکن است توسط سازمان های امنیتی مورد بررسی قرار بدن

11. Some children undergo a complete transformation when they become teenagers.
[ترجمه ترگمان]برخی از کودکان زمانی که نوجوان می شوند تبدیل به یک تغییر کامل می شوند
[ترجمه گوگل]بعضی از کودکان در هنگام تبدیل شدن به نوجوانان تغییر کامل می کنند

12. Beetles undergo a complete metamorphosis in their life cycle.
[ترجمه ترگمان]beetles دست خوش نوعی دگردیسی کامل در چرخه زندگی خود می شوند
[ترجمه گوگل]سوسک ها در طول زندگی خود دگرگون می شوند

13. The men will undergo voluntary DNA testing of their saliva.
[ترجمه ترگمان]مردان آزمایش DNA اختیاری بزاق خود را انجام خواهند داد
[ترجمه گوگل]مردان تحت آزمایش داوطلبانه DNA آزمایش بزاق قرار می گیرند

14. I had to have/undergo a medical examination when I started my pension scheme.
[ترجمه ترگمان]باید زمانی که برنامه بازنشستگی خود را شروع کردم، یک معاینه پزشکی داشته باشم
[ترجمه گوگل]وقتی برنامه ریزی بازنشستگی را شروع کردم مجبور شدم / تحت معاینه پزشکی قرار بگیرم

15. Athletes must undergo a mandatory drugs test before competing in the championship.
[ترجمه ترگمان]ورزش کاران باید قبل از رقابت در این رقابت ها، آزمایش اجباری مواد مخدر را انجام دهند
[ترجمه گوگل]ورزشکاران قبل از رقابت در مسابقات قهرمانی، باید آزمایش مواد مخدر ضروری را انجام دهند

to undergo many hardships

دستخوش مشقات زیاد شدن


پیشنهاد کاربران

دستخوش تغییر شدن

از پس چیزی برآمدن

عهده دار شدن

متحمل شدن
در معرض قرار گرفتن

زیر بار رفتن , متقبل شدن

تجربه کردن

دستخوش چیزی قرار گرفتن

دستخوش قرارگرفتن

تحت چیزی قرار گرفتن . بطور مثال تخت جراحی قرار گرفتن

تحت چیزی قرار گرفتن، ( بیشتر برای اصطلاح تحت عمل جراحی قرار گرفتن بکار میرود ) ، دستخوش چیزی قرار گرفتن، به چیزی تن در دادن، سختی یا تجربه تلخی از چیزی را متحمل شدن، She has reportedly undergone the surgeries to mimic Angelina گزارش شده که او تحت عمل جراحی هایی قرار گرفته است تا بدل آنجلینا شود

بازبینی شدن، اصلاح شدن، تجدیدنظرکردن

دچار شدن

تجربه کردن، سپری کردن، متحمل شدن، از سر گذراندن، پشت سر گذاشتن، دست خوش رویدادی شدن و تحت فرایندی قرار گرفتن.

موردِ . . . قرار گرفتن ( مثلاً آزمایش )

undergo: برابر های فارسی برای آن : بندیده به و " در بند آن است" و " دستخوش " " زیر رفتار"

Undergo a revolution :
دست به انقلاب زدن
انقلاب کردن
دستخوش انقلاب شدن

شروع شدن.
مثال:
the nuclear fuel undergoes its chain reaction
سوخت اتمی واکنش زنجیره ای خودش را آغاز می کند.


کلمات دیگر: