کلمه جو
صفحه اصلی

unpack


معنی : باز کردن، بسته بندی را گشودن، غیر بستهای کردن
معانی دیگر : چمدان یا بسته

انگلیسی به فارسی

باز کردن، (چمدان یا بسته)، بسته بندی را گشودن


باز کردن، غیر بسته ای کردن


باز کردن، بسته بندی را گشودن، غیر بستهای کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unpacks, unpacking, unpacked
(1) تعریف: to take (something) out of a package, suitcase, or the like.

(2) تعریف: to take contents out of (a package or container).

(3) تعریف: to take a pack off of (a mule, horse, or the like).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to take the contents out of a package or container.

(2) تعریف: to allow unpacking.

- This shipping crate unpacks easily.
[ترجمه ترگمان] این جعبه بارگیری بسیار آسان است
[ترجمه گوگل] این جعبه حمل و نقل به راحتی بازپرداخت می شود

• remove items from a suitcase; empty, remove contents
when you unpack a suitcase, bag, or box, you take everything out of it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] غیر بسته ای کردن ؛ باز کردن
[برق و الکترونیک] باز کردن جداسازی اطلاعات کامپیوتری جمع شده به صورت توالی لغات یا عناصر جداگانه .
[ریاضیات] از بسته بندی در آوردن، باز، غیر متراکم، نافشرده، باز کردن

مترادف و متضاد

باز کردن (فعل)
undo, open, unfold, disclose, pick, solve, untie, unfix, unscrew, unpack, unwind, unwrap, disengage, disentangle, splay, unbend, unroll, unbolt, unclasp, unclose, unfasten, unhinge, unhitch, unknit, untwist

بسته بندی را گشودن (فعل)
unpack

غیر بسته ای کردن (فعل)
unpack

جملات نمونه

1. I haven't had a chance to unpack yet.
[ترجمه ترگمان]هنوز فرصت نشده که وسایلم رو باز کنم
[ترجمه گوگل]من هنوز فرصتی برای باز کردن ندارم

2. I haven't even had time to unpack .
[ترجمه ترگمان]من حتی وقت نکردم که وسایلم رو باز کنم
[ترجمه گوگل]من حتی زمان کافی برای باز کردن ندارم

3. She went to her room to unpack.
[ترجمه ترگمان]به اتاقش رفت تا وسایلش را باز کند
[ترجمه گوگل]او برای بازپرداخت به اتاقش رفت

4. She helped me unpack my things and then we went around to see the other girls.
[ترجمه ترگمان]او به من کمک کرد تا وسایلم را باز کنم و بعد به اطراف رفتیم تا بقیه دخترها را ببینیم
[ترجمه گوگل]او به من کمک کرد تا چیزهایم را باز کند و سپس به اطراف نگاه کردیم تا دخترهای دیگر را ببینیم

5. Jim began to unpack his things.
[ترجمه ترگمان]جیم شروع به باز کردن وسایلش کرد
[ترجمه گوگل]جیم شروع به باز کردن چیزهای خود کرد

6. No doubt you'll want to unpack and have a rest before dinner.
[ترجمه ترگمان]شکی نیست که می خواهید باز هم unpack باز کنید و قبل از شام استراحت کنید
[ترجمه گوگل]بدون شک شما می خواهید به باز کردن و قبل از شام بقیه را ببخشید

7. Let's unpack before we go to bed.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه به رختخواب برویم وسایل را باز کنیم
[ترجمه گوگل]قبل از رفتن به رختخواب بیایید

8. After tea we all went upstairs to unpack our things.
[ترجمه ترگمان]بعد از صرف چای همه به طبقه بالا رفتیم تا things را باز کنیم
[ترجمه گوگل]پس از چای همه ما بالا رفتیم تا چیزهایمان را باز کنیم

9. Burun could hear her ordering the slaves to unpack the boxes of bed linen.
[ترجمه ترگمان]Burun می توانست صدای او را بشنود که به برده ها دستور می داد که جعبه ها را باز کنند
[ترجمه گوگل]بورون می تواند او را وادار کند که بردگان را برای باز کردن جعبه های کتانی بپوشاند

10. When they start to unpack, they find they can't get the cellar door open.
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به بسته شدن می کنند، پیدا می کنند که نمی توانند در زیرزمین را باز کنند
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها شروع به باز کردن می کنند، می بینند نمی توانند درب انبار را باز کنند

11. He began to unpack a delightful array of items - including two one-serving-size bottles of wine.
[ترجمه ترگمان]او شروع به باز کردن مجموعه ای از اشیا کرد - از جمله دو بطری که به اندازه یک بطری شراب عمل می کردند
[ترجمه گوگل]او شروع به جمع آوری یک دسته بندی عالی از اقلام - از جمله دو بطری یک شراب شراب

12. Let me give two illustrations that might unpack this a little more.
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید دو صفحه از تصاویر را که ممکن است باز هم باز کند، باز کنم
[ترجمه گوگل]بگذارید دو تصویر را ارائه دهم که ممکن است کمی بیشتر از آن باز شود

13. You unpack the orb from the heavy - duty insulation stuffed around it.
[ترجمه ترگمان]تو گوی رو از یه پوشش سنگین که دورش پیچیده شده باز می کنی
[ترجمه گوگل]شما از عایق کاری سنگین که در اطراف آن قرار گرفته است، چرخان را از هم جدا می کنید

14. He began to unpack his things at once.
[ترجمه ترگمان]شروع به باز کردن وسایلش کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به باز کردن همه چیز خود را در یک بار

15. It will unpack a number of Star printer drivers.
[ترجمه ترگمان]این کار باعث خالی کردن تعدادی از رانندگان چاپگر استار خواهد شد
[ترجمه گوگل]این تعدادی از رانندگان چاپگر ستاره را باز خواهد کرد

Unpacking a suitcase is easier than packing it.

قرار دادن چیزها در چمدان آسان‌تر از خالی کردن آن است.


پیشنهاد کاربران

گشودن

سر در آوردن

واکاوی

تحلیل و کاوش تا رسیدن به اجزای تشکیل دهنده، مثلا در مورد یک مشکل معین

تحلیل و بیان کردن

تجزیه و تحلیل کردن, حلاجی کردن مسئله

مشکل گشایی


کلمات دیگر: