کلمه جو
صفحه اصلی

vilify


معنی : بدگویی کردن، بد نام کردن، بهتان زدن
معانی دیگر : تهمت زدن، افترا بستن، سعایت کردن

انگلیسی به فارسی

تهمت زدن، افترا بستن، بهتان زدن، بدگویی کردن، سعایت کردن، بدنام کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vilifies, vilifying, vilified
مشتقات: vilification (n.)
• : تعریف: to speak ill of; denounce; defame.
مترادف: blacken, defame, denigrate, denounce, malign, traduce
متضاد: commend, eulogize, lionize
مشابه: abuse, affront, asperse, assassinate, attack, backbite, badmouth, blackguard, censure, discredit, dishonor, libel, revile, slander, smear

- She lost no opportunity to vilify her ex-husband.
[ترجمه رضا] او از هر فرصتی برای بی اعتبار کردن شوهر سابق خود استفاده می کرد.
[ترجمه ترگمان] اون هیچ فرصتی رو برای بدنام کردن شوهر سابقش از دست نداد
[ترجمه گوگل] او هیچ فرصتی برای از بین بردن شوهر سابق خود نداشت
- The tabloid vilified the prime minister at every turn.
[ترجمه ترگمان] این تابلوئید به هر نوبت نخست وزیر را بدنام می کرد
[ترجمه گوگل] نخست وزیر در هر نوبت، این تابلوئید را تحریک کرد

• slander, defame
if you vilify someone, you say or write very unpleasant things about them, so that people will be influenced against them; a formal word.

مترادف و متضاد

بدگویی کردن (فعل)
abuse, vilify, maledict

بد نام کردن (فعل)
vilify, blemish, attaint, asperse, defame, denigrate, malign, traduce, calumniate, lynch

بهتان زدن (فعل)
vilify

criticize very harshly


Synonyms: abuse, asperse, assail, attack, bad-mouth, berate, blister, call down, caluminate, censure, curse, cuss, damn, debase, decry, defame, denigrate, denounce, dig, disparage, dress down, dump on, give a black eye, jinx, knock, libel, malign, mistreat, mudsling, pan, put a whammy on, put down, rag on, rap, revile, rip up, roast, run down, scorch, skin alive, slam, slander, slur, smear, speak ill of, tear down, tear into, traduce, vituperate, voodoo


Antonyms: compliment, praise


جملات نمونه

1. some people vilify what they can't comprehend
برخی از مردم از آنچه که نمی توانند درک کنند بدگویی می کنند.

2. The agency has been vilified by some doctors for being unnecessarily slow to approve life-saving drugs.
[ترجمه ترگمان]این موسسه توسط برخی از پزشکان نادیده گرفته شده است که به طور غیر ضروری برای تایید داروهای نجات بخش زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از پزشکان این آژانس را مجبور کرده است که برای تأیید مواد مخدر صرفه جویی کند

3. He was vilified by the press as a monster of perversity.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک هیولا به او تهمت می زدند
[ترجمه گوگل]او مطبوعات را به عنوان یک هیولا از انحراف کشف کرد

4. Johnson was vilified in the press for refusing to resign.
[ترجمه ترگمان]جانسون برای امتناع از استعفا در مطبوعات بدنام شد
[ترجمه گوگل]جانسون در مطبوعات فریب خورده بود که حاضر به استعفا نشد

5. Why is he always trying to vilify my reputation?
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه می خواهد شهرت مرا بدنام کند؟
[ترجمه گوگل]چرا او همیشه تلاش می کند شهرت من را تحسین کند؟

6. He was vilified, hounded, and forced into exile by the FBI.
[ترجمه ترگمان]به او تهمت زدن و به تبعید توسط اف بی آی به تبعید تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او فریب خورده، به قتل رسید و توسط FBI مجبور به تبعید شد

7. Stevens has been vilified by his opponents in the press.
[ترجمه ترگمان]استیونز توسط مخالفان او در مطبوعات بدنام شده است
[ترجمه گوگل]استیونس توسط مخالفانش در مطبوعات مورد تمسخر قرار گرفته است

8. He was vilified in newspapers.
[ترجمه ترگمان]در روزنامه ها به او تهمت می زدند
[ترجمه گوگل]او در روزنامه ها فریب خورده بود

9. Many welfare opponents vilify recipients as lazy and immoral cheats and con artists.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مخالفان خیریه، دریافت کنندگان را به عنوان شیاد و شیاد متقلب و شیاد بدنام می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مخالفان رفاه، گیرندگان را به عنوان تقلبی و غیرقابل انکار تقلب و مجرمین متهم می کنند

10. Another image from the Cultural Revolution flashed before his eyes: his aging mother being vilified on her hands and knees.
[ترجمه ترگمان]تصویر دیگری از انقلاب فرهنگی در مقابل چشمانش درخشید: مادر سالخورده او روی دست ها و زانوانش بدنام شد
[ترجمه گوگل]تصویر دیگری از انقلاب فرهنگی قبل از چشمان او چشم دوخته بود که مادر پیری او بر روی دستها و زانوهایش غرق شده بود

11. On the one hand they are vilified as criminals, nipping at small children in city parks where they have been fed.
[ترجمه ترگمان]از طرفی آن ها به عنوان مجرم بدنام (بی اعتبار)هستند و به بچه های کوچک در پارک های شهری که در آنجا غذا می خوردند خفه می شوند
[ترجمه گوگل]از یک طرف آنها به عنوان جنایتکارانه ها محسوب می شوند و در بچه های کوچک در پارک های شهر که آنها تغذیه شده اند، از بین می روند

12. Kevin's glasses had slipped down his nose as he stared at bracteate, trowel and vilifies.
[ترجمه ترگمان]عینک کوین همچنان که به bracteate و trowel خیره شده بود بینی اش را پایین انداخته بود
[ترجمه گوگل]عینک کوین تا به حال در بینی، قلاب و vilifies خیره شده بینی خود را تضعیف شده است

13. Vilified by opposition politicians, Bryan lost to McKinley in 1896 and again in 1900.
[ترجمه ترگمان]برایان، از سوی سیاستمداران مخالف، در سال ۱۸۹۶ و دوباره در سال ۱۹۰۰ به \"مک کینلی\" باخت
[ترجمه گوگل]بریان توسط سیاستمداران اپوزیسیون ضعیف شده است، در سال 1896 و دوباره در سال 1900 به McKinley از دست داد

14. Salmond was vilified by Labour and parts of his own party for making a similar deal with Lang.
[ترجمه ترگمان]\"سالموند\" توسط حزب کارگر و بخش هایی از حزب خود بدنام شد و قراردادی مشابهی با Lang انجام داد
[ترجمه گوگل]سالموند توسط کارگر و بخشی از حزب خود برای انجام یک معامله مشابه با لنگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت

they vilified him in front of the king.

نزد شاه از او بدگویی کردند.


some people vilify what they can't comprehend.

برخی از مردم از آنچه که نمی‌توانند درک کنند بدگویی می‌کنند.


پیشنهاد کاربران

بدنام کردن, بهتان زدن defame, disparage
از ریشه vile
To spread/utter nasty, slanderous , or negative stories about someone whether true or not
In return, she’s been harassed, sued, vilified
. and insulted


کلمات دیگر: