کلمه جو
صفحه اصلی

ungainly


معنی : زشت، بی لطف، بی حاصل، ناازموده، بدون سود، زمخت و غیرجذاب
معانی دیگر : بدقواره، کت و کلفت، بی شاخ و دم، خشن، بدترکیب، دست و پاچلفتی، (قدیمی) با خشونت و زشتی

انگلیسی به فارسی

زمخت و غیرجذاب، زشت، بی لطف، ناازموده، بیحاصل،بدون سود


بی نظیر، زشت، بی حاصل، بدون سود، زمخت و غیرجذاب، بی لطف، ناازموده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: ungainliness (n.)
• : تعریف: lacking gracefulness or ease of movement; clumsy; awkward.
مترادف: awkward, clumsy, ungraceful
متضاد: graceful
مشابه: bungling, fumbling, inept, inexpert, maladroit, uncoordinated, unskillful

- He felt ungainly and feared being pressed into dancing.
[ترجمه ترگمان] او خود را زشت و ungainly می یافت و می ترسید که او را به رقص دعوت کنند
[ترجمه گوگل] او احساس غم و اندوه و ترس از تکان دادن به رقص

• awkward, clumsy, lacking grace
ungainly people move in an awkward or clumsy way.

مترادف و متضاد

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

بی لطف (صفت)
bald, ungainly

بی حاصل (صفت)
barren, unfruitful, lean, ungainly, infertile

ناازموده (صفت)
simple, ungainly, clumsy, untried

بدون سود (صفت)
ungainly

زمخت و غیر جذاب (صفت)
ungainly

جملات نمونه

1. On land the turtle is ungainly, but in the water it isvery agile.
[ترجمه ترگمان]روی زمین، لاک پشت تنبل است، اما در آب خیلی چابک است
[ترجمه گوگل]در سرزمین لاک پشت ناخوشایند است، اما در آب بسیار فعال است

2. The dog, an ungainly mongrel pup, was loping about the road.
[ترجمه ترگمان]سگ، توله سگ ungainly، همیشه به راه خود ادامه می داد
[ترجمه گوگل]این سگ، یک توله سگ نادری، در مورد جاده چرت زد

3. I thought him terribly ungainly when he danced.
[ترجمه ترگمان]وقتی می رقصید، فکر می کردم او خیلی ungainly
[ترجمه گوگل]وقتی او رقصید، او به طرز وحشتناکی فکر کرد

4. Paul swam in his ungainly way to the side of the pool.
[ترجمه ترگمان]پل شنا کنان به طرف کنار استخر شنا کرد
[ترجمه گوگل]پولس در راه پنهان خود در کنار استخر سوار شد

5. He walked in long ungainly strides.
[ترجمه ترگمان]با قدم های بلند بلند راه می رفت
[ترجمه گوگل]او در گام های گاه به گاه راه می رفت

6. Michael Heseltine's ungainly hybrid replacement received a poor reception from Tory activists gathered at Southport last weekend.
[ترجمه ترگمان]جایگزینی سنتی مایکل Heseltine یک پذیرش ضعیف از فعالان حزب محافظه کار در هفته گذشته در Southport دریافت کرد
[ترجمه گوگل]مایکل هسلتین، جایگزین هیبرید بی نظیر دریافت کننده ضعیف از فعالان Tory در آخر هفته آخر هفته در Southport گردید

7. Ungainly as that may sound, it is efficient in terms of energy use.
[ترجمه ترگمان]با توجه به اینکه این روش ممکن است به نظر برسد، از نظر مصرف انرژی بسیار کارآمد است
[ترجمه گوگل]به طوری که ممکن است صدایی آن را نادیده بگیرد، از لحاظ مصرف انرژی کارآمد است

8. It is ungainly and slovenly to lean or lounge on a counter or desk.
[ترجمه ترگمان]لخت و شلخته است تا روی پیشخوان یا میز لم بدهد
[ترجمه گوگل]این نومیدانه و ناخوشایند است که بر روی یک میز یا میز کنار گذاشته شود

9. Ducks are ungainly on land.
[ترجمه ترگمان]اردک در زمین نیستند
[ترجمه گوگل]اردک ها به طور ناگهانی در زمین هستند

10. The second was propped, ungainly as a rag doll, against the far wall.
[ترجمه ترگمان]دومیش مثل عروسک پارچه ای بود که به دیوار چسبیده بود
[ترجمه گوگل]دوم، به طرز عجیب و غریب به عنوان یک عروسک پوشیدنی، در برابر دیوار دور بود

11. After an ungainly dash across the rocks he comes to rest at my side with an almighty splash.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک برخورد ungainly، او به طرف من می اید و با یک صدای پر از آب، کنار من می نشیند
[ترجمه گوگل]بعد از یک تکه پاره پاره در سراسر سنگ، او می آید به کنار من با چلپ چلوپ همه جا قدرتمند است

12. It was four feet tall, ungainly and untuned, and Clarisa was no musician.
[ترجمه ترگمان]چهار پا بلند و ungainly و untuned بود و Clarisa موسیقی دان نبود
[ترجمه گوگل]این چهار پا بلند بود، بی حد و حصر و نادیده گرفته شد، و Clarisa هیچ موسیقیدان نبود

13. She, has an ungainly walk for a child whose support payments specify weekly ballet lessons.
[ترجمه ترگمان]او، پیاده روی ungainly برای کودکی دارد که پرداخت های حمایت او، درس های هفتگی باله را مشخص می کند
[ترجمه گوگل]او، به طور غریزی برای کودکانی که پرداخت های حمایتی آنها درس های بله هفتگی را مشخص می کند، پیاده روی می کند

14. She was old, fat and ungainly, and had to struggle to get to her feet.
[ترجمه ترگمان]او پیر، چاق و ungainly بود و مجبور بود پا به پای او بگذارد
[ترجمه گوگل]او قدیمی بود، چاق و بی سابقه بود، و مجبور شد برای رسیدن به پاهای خود تلاش کند

15. What a relief I thought, that that ungainly thing was no longer needed by me.
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که دیگر به من احتیاجی ندارد
[ترجمه گوگل]چه فکر کردم که امیدوار بودم که چیزی غیر از این بود که من از آن استفاده نکردم

پیشنهاد کاربران

بی مصرف


کلمات دیگر: