کلمه جو
صفحه اصلی

unnecessary


معنی : غیر ضروری، غیر واجب، بیش از حد لزوم، غیر لازم، نالازم
معانی دیگر : نابایسته، نبایست

انگلیسی به فارسی

نالازم، غیر ضروری، غیر واجب، بیش از حد لزوم


غیر ضروری، غیر لازم، نالازم، بیش از حد لزوم، غیر واجب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unnecessarily (adv.)
• : تعریف: not required or essential; needless.
مترادف: inessential, needless, superfluous, unessential, unneeded
متضاد: essential, necessary
مشابه: dispensable, expendable, extraneous, nonessential, otiose, supernumerary, surplus

- It's unnecessary to buy a new one if there's nothing wrong with the old one.
[ترجمه زیبا] اگه هنوز قبلیه مشکلی ندازه، لازم نیست یه دونه جدیدشو بخری.
[ترجمه ترگمان] اگه با اون پیر هیچ مشکلی نداشته باشه، لازم نیست یه جدیدش رو بخریم
[ترجمه گوگل] لازم نیست که یکی از آنها را خریداری کنید، اگر با یک پیرمرد هیچ مشکلی نداشته باشید
- The more expensive models have unnecessary features.
[ترجمه ترگمان] مدل های گران تر دیگر ویژگی های غیر ضروری دارند
[ترجمه گوگل] مدل های گران تر ویژگی های غیر ضروری دارند

• excessive, redundant, superfluous
something that is unnecessary is not needed or does not have to be done, and is undesirable.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] غیر ضروری، غیر لازم، نابایسته

مترادف و متضاد

غیر ضروری (صفت)
useless, irrelevant, dispensable, unessential, undue, unnecessary, inessential, uncalled-for

غیر واجب (صفت)
dispensable, unnecessary, inessential

بیش از حد لزوم (صفت)
unnecessary, supererogatory

غیر لازم (صفت)
unnecessary

نالازم (صفت)
unnecessary

not required


Synonyms: accidental, additional, avoidable, beside the point, casual, causeless, chance, dispensable, excess, exorbitant, expendable, extraneous, extrinsic, fortuitous, futile, gratuitous, haphazard, inessential, irrelevant, lavish, needless, noncompulsory, nonessential, optional, prodigal, profuse, random, redundant, supererogatory, superfluous, surplus, uncalled-for, uncritical, undesirable, unessential, unneeded, unrequired, useless, wanton, worthless


Antonyms: indispensable, necessary, needed, required


جملات نمونه

1. unnecessary precautions
اقدامات احتیاطی غیر ضروری

2. the unnecessary and costly junkets by high-ranking officials
سفرهای غیرضروری و پرهزینه ی کارمندان عالی رتبه

3. it is unnecessary for you to come
آمدن شما لازم نیست.

4. don't task your mind with unnecessary details
با جزئیات غیر ضروری به مغز خودت فشار نیاور.

5. to penalize a team 10 yards for unnecessary roughness
به خاطر خشونت بی مورد تیم را 10 یارد جریمه کردن

6. he doctored the play by cutting out the unnecessary scenes
او با حذف بخش های غیرضروری نمایشنامه را اصلاح کرد.

7. I don't want to encumber myself with unnecessary luggage.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم با وسایل غیر ضروری دست و پا بزنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم خودم را با چمدان های غیر ضروری محکم کنم

8. They were found guilty of causing unnecessary suffering to animals.
[ترجمه ترگمان]آن ها به خاطر ایجاد مزاحمت غیر ضروری برای حیوانات گناهکار شناخته شدند
[ترجمه گوگل]آنها مجرم شناخته شدند و باعث درد و رنج غیر ضروری برای حیوانات شدند

9. We should trim off the unnecessary parts of our spending.
[ترجمه ترگمان]ما باید بخش های غیرضروری مخارج خود را کاهش دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید بخش های غیر ضروری از هزینه های ما را ترمیم کنیم

10. There's no sense in taking unnecessary risks.
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی برای ریسک های غیر ضروری وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ حساسیتی در در نظر گرفتن خطرات غیر ضروری وجود ندارد

11. Explanation is unnecessary, because people know you do not need it.
[ترجمه ترگمان]توضیح لازم نیست، زیرا مردم می دانند که شما به آن نیازی ندارید
[ترجمه گوگل]توضیح ضروری نیست، زیرا مردم می دانند که به آن نیاز ندارید

12. In writing this report I have omitted all unnecessary details.
[ترجمه ترگمان]در نوشتن این گزارش همه جزئیات غیر ضروری را حذف کردم
[ترجمه گوگل]در نوشتن این گزارش من تمام جزئیات غیر ضروری را حذف کرده ام

13. We edited out some unnecessary words or sentences from the draft.
[ترجمه ترگمان]ما برخی کلمات و یا جملات غیر ضروری از پیش نویس را ویرایش کردیم
[ترجمه گوگل]ما برخی از کلمات یا جملات غیر ضروری را از پیش نویس ویرایش کردیم

14. The slaughter of whales is unnecessary and inhuman.
[ترجمه ترگمان]کشتار وال ها غیر ضروری و غیر انسانی است
[ترجمه گوگل]کشتار نهنگها غیر ضروری و غیرانسانی است

15. There's no point in taking unnecessary risks.
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی برای ریسک های غیر ضروری وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در مورد خطرات غیر ضروری وجود ندارد

16. I paid that well, but was felt unnecessary pain.
[ترجمه ترگمان]به این خوبی پرداخت کردم، اما درد غیر ضروری احساس کردم
[ترجمه گوگل]من آن را به خوبی پرداخت کردم، اما احساس درد غیرممکن بود

17. He cancelled many unnecessary words in his manuscript.
[ترجمه ترگمان]او بسیاری از کلمات غیرضروری را در دست نوشته خود لغو کرد
[ترجمه گوگل]او بسیاری از کلمات غیر ضروری را در دستنوشته خود لغو کرد

It is unnecessary for you to come.

آمدن شما لازم نیست.


unnecessary precautions

اقدامات احتیاطی غیرضروری


پیشنهاد کاربران

بیخودی

ناضرور

نابه جا

زائد

بی اثر


کلمات دیگر: