کلمه جو
صفحه اصلی

uninterrupted


معنی : متوالی، پیوسته، مسلسل، مداوم، مستمر، قطع نشده، بی وقفه، غیر منقلع
معانی دیگر : پیوسته، غیر منقلع، قطع نشده، متوالی، مسلسل

انگلیسی به فارسی

پیوسته، غیر منقلع، قطع نشده، متوالی، مسلسل


بی وقفه


بدون وقفه، بی وقفه، مداوم، مستمر، پیوسته، متوالی، مسلسل، غیر منقلع، قطع نشده


انگلیسی به انگلیسی

• continuous, unbroken, constant
if something is uninterrupted, it continues without any breaks or interruptions.

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of interrupted.
مشابه: continual, continuous, solid, unbroken

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بی وقفه، نامعبر

مترادف و متضاد

continuing; unbroken


Synonyms: ceaseless, consecutive, constant, continual, continuous, direct, endless, interminable, nonstop, peaceful, perpetual, steady, straight, straightforward, sustained, through, unceasing, undisturbed, unending, unremitting


Antonyms: broken, discontinuous, intermittent, interrupted


متوالی (صفت)
adjacent, following, consecutive, successive, continuous, sequential, long, uninterrupted, succedent

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

مسلسل (صفت)
consecutive, successive, connected, linked, catenary, continued, uninterrupted, concatenated, continuing, continuos, unceasing

مداوم (صفت)
stable, persistent, continuous, uninterrupted, steady, unremitting, continuing, ongoing, running

مستمر (صفت)
uninterrupted, continuos

قطع نشده (صفت)
uninterrupted, uncut

بی وقفه (صفت)
uninterrupted

غیر منقلع (صفت)
uninterrupted

جملات نمونه

1. This enables the healing process to continue uninterrupted.
[ترجمه ترگمان]این کار روند درمان را قادر می سازد که بدون وقفه ادامه یابد
[ترجمه گوگل]این باعث می شود فرایند شفا بدون وقفه ادامه یابد

2. We had an uninterrupted view of the stage.
[ترجمه ترگمان]نگاهی بی وقفه به صحنه داشتیم
[ترجمه گوگل]ما یک نمایش بدون وقفه از صحنه داشتیم

3. She was uninterrupted with the entrance of an attendant.
[ترجمه ترگمان]او بدون هیچ مشکلی با ورود یک خدمتکار به خود مشغول بود
[ترجمه گوگل]او با ورود یک شرکت کننده بدون وقفه ادامه داد

4. The present government has had eight uninterrupted years in office.
[ترجمه ترگمان]دولت کنونی هشت سال بی وقفه در اداره داشته است
[ترجمه گوگل]دولت کنونی هشت سال بدون وقفه در دفتر داشته است

5. He took uninterrupted occupancy of this position for ten years.
[ترجمه ترگمان]او به مدت ده سال بی وقفه این مکان را اشغال کرده بود
[ترجمه گوگل]او مدت 10 سال بدون دخالت این موقعیت به سر می برد

6. Diners can enjoy an uninterrupted view of the garden.
[ترجمه کامبیز] مهمانان شام می توانند از مناظر بی وقفه باغ لذت ببرند
[ترجمه ترگمان]Diners می توانند از مناظر بی وقفه باغ لذت ببرند
[ترجمه گوگل]دینرها می توانند از یک نمایش بدون وقفه از باغ لذت ببرند

7. Lulled by almost uninterrupted economic growth, too many European firms assumed that this would last for ever.
[ترجمه ترگمان]با رشد اقتصادی تقریبا بدون وقفه رشد اقتصادی، بسیاری از شرکت های اروپایی فرض کردند که این کار برای همیشه ادامه خواهد داشت
[ترجمه گوگل]بسیاری از شرکت های اروپایی تصریح کرده اند که این امر تا به ابد ادامه خواهد یافت

8. We managed to eat our meal uninterrupted by phone calls.
[ترجمه ترگمان]ما با تماس های تلفنی موفق شدیم meal را بی وقفه بخوریم
[ترجمه گوگل]ما موفق به خوردن وعده های غذایی ما با تماس تلفنی شدیم

9. But he was uninterrupted in his journey, eventually arriving at a vantage point near the Monument.
[ترجمه ترگمان]اما او در سفر خود بی وقفه بود و سرانجام به نقطه مناسبی نزدیک بنای یادبود رسید
[ترجمه گوگل]اما او در سفر خود بی وقفه بود، و در نهایت به نقطه ای نزدیک در نزدیکی بنای یادبود رسید

10. At that point he needs to have an uninterrupted view of the audience and they need a clear view of him.
[ترجمه ترگمان]در این نقطه باید دید بدون وقفه مخاطبان داشته باشد و آن ها به یک دیدگاه روشن از او نیاز دارند
[ترجمه گوگل]در آن لحظه او نیاز به یک نمایش بدون وقفه از مخاطب دارد و نیاز به یک دید کلی از او دارد

11. The noise was like thunder breaking in uninterrupted waves.
[ترجمه ترگمان]صدا مثل صاعقه بود که با امواج بزرگ به هم می زد
[ترجمه گوگل]سر و صدا مثل انفجار رعد و برق در امواج بی وقفه بود

12. It appears that a few extra hours of uninterrupted sleep can remedy the situation.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که چند ساعت اضافی خواب بدون وقفه می تواند این وضعیت را درمان کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که چند ساعت اضافی از خواب بدون وقفه می تواند وضعیت را بهبود بخشد

13. Uninterrupted power supply is a vital support for the modern way of life.
[ترجمه ترگمان]تامین انرژی uninterrupted یک پشتیبان حیاتی برای شیوه مدرن زندگی است
[ترجمه گوگل]منبع تغذیه بدون وقفه حمایتی حیاتی برای شیوه زندگی مدرن است

14. The listening, the uninterrupted speaking, made us realize how smart we were, and how inhibited.
[ترجمه ترگمان]گوش دادن، حرف زدن بدون وقفه، باعث شد بفهمیم که چقدر باهوش هستیم و چگونه مهار شده است
[ترجمه گوگل]گوش دادن، صحبت بی وقفه، ما را متوجه شدیم که چقدر هوشمند بودیم و چقدر مهار شد

پیشنهاد کاربران

فاقد تقاطع ( برای خیابان )


کلمات دیگر: