کلمه جو
صفحه اصلی

uncomplicated


معنی : ساده، سبک

انگلیسی به فارسی

بدون عارضه، ساده، سبک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of complicated.
مشابه: simple

- She married an uncomplicated man for whom happiness was tossing a football with his two sons.
[ترجمه ترگمان] با یک مرد ساده ازدواج کرده بود که با دو پسرش فوتبال بازی می کرد
[ترجمه گوگل] او با یک مرد عجیب و غریب ازدواج کرد که برایش خوشبختانه یک دوچرخه سواری با دو پسر خود را برداشت

• not complicated, simple, not complex
uncomplicated things are simple and straightforward.

مترادف و متضاد

ساده (صفت)
accustomed, ordinary, normal, simple, easy, plain, naive, modest, bare, open-and-shut, artless, onefold, natural, smooth, unobtrusive, unaffected, customary, dupeable, free-standing, simplex, homely, humbly, inartificial, unassuming, simple-minded, uncomplicated, unforced, unlabored, unlaboured, unpretending

سبک (صفت)
light, fast, easy, quick, lively, thin, flippant, frivolous, volatile, gossamer, light-minded, flyaway, lightsome, uncomplicated

جملات نمونه

1. She is a beautiful, uncomplicated girl.
[ترجمه ترگمان] اون یه دختر زیبا و ساده - ه
[ترجمه گوگل]او یک دختر زیبا و بدون عارضه است

2. Why can't I have an uncomplicated life?
[ترجمه ترگمان]چرا من نمی تونم یه زندگی معمولی داشته باشم؟
[ترجمه گوگل]چرا من نمی توانم زندگی عادی داشته باشم؟

3. Some cases are uncomplicated with a good prognosis while others are difficult to manage with a poor anticipated outcome.
[ترجمه ترگمان]برخی از موارد با یک پیش بینی خوب پیچیده هستند در حالی که مدیریت با نتیجه پیش بینی شده ضعیف دشوار است
[ترجمه گوگل]بعضی از موارد با پیش آگهی خوبی همراه نیستند، در حالی که دیگران با نتایج ضعیف پیش بینی مشکل دارند

4. So would I. You need to be uncomplicated, maybe, to sacrifice yourself willingly.
[ترجمه ترگمان] منم همینطور تو باید خودت رو با میل خودت قربانی کنی
[ترجمه گوگل]بنابراین، اول باید به راحتی خود را فدا کنید

5. Indeed, Schiffer's natural beauty is as uncomplicated as the mineral water that she appears to live on.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، زیبایی طبیعی Schiffer به اندازه آب معدنی که به نظر می رسد در آن زندگی می کند، غیر پیچیده است
[ترجمه گوگل]زیبایی طبیعی اشیفر به عنوان آب معدنی است که به نظر می رسد در آن زندگی می کند

6. There was, however, no significant difference between the uncomplicated Barrett's patients and those with complications.
[ترجمه ترگمان]با این حال، تفاوت معنی داری بین بیماران uncomplicated و those وجود نداشت
[ترجمه گوگل]با این حال، تفاوت معنی داری بین بیماران بدون عارضه بارت و بیماران مبتلا به عوارض وجود نداشت

7. But cleaning your windows is not the uncomplicated, value-neutral endeavor you thought it was.
[ترجمه ترگمان]اما تمیز کردن پنجره های شما یک تلاش غیر پیچیده و غیر خنثی نیست
[ترجمه گوگل]اما تمیز کردن پنجره های شما، تلاش های بی سابقه و ارزشمند بی طرف نیست که فکر می کردید

8. Uncomplicated computer interface that is truly easy to use.
[ترجمه ترگمان]interface رایانه ای که استفاده از آن واقعا آسان است
[ترجمه گوگل]رابط کاربری بدون کامپیوتر که واقعا آسان است برای استفاده

9. Mathilde's friendship was uncomplicated and undemanding, with no element of passion or competition.
[ترجمه ترگمان]دوستی Mathilde غیر پیچیده و undemanding بود، بدون هیچ عنصری از شور و شوق یا رقابت
[ترجمه گوگل]دوستی ماتیلد بدون عارضه و بدون نیاز به هیچ عارضه ای از اشتیاق و رقابت بود

10. They stressed the manufacture of uncomplicated and easily repaired weapons.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر تولید سلاح های غیر پیچیده و به راحتی تعمیر شده تاکید کردند
[ترجمه گوگل]آنها بر ساخت سلاح های ساده و راحت تعمیر تأکید کردند

11. Wound healing uncomplicated with no evidence of recurrence at 3 months.
[ترجمه ترگمان]بهبود زخم، بدون هیچ شاهدی مبنی بر عود در سه ماه، غیر پیچیده است
[ترجمه گوگل]درمان زخم بدون عارضه بدون مدرک عود در 3 ماه

12. Uncomplicated pyelonephritis is usually caused by E . coli .
[ترجمه ترگمان]uncomplicated معمولا توسط E ایجاد می شود coli بود
[ترجمه گوگل]پیلونفریت بدون عارضه معمولا توسط E ایجاد می شود کولی

13. He invented thermograph and uncomplicated telescope and microscope.
[ترجمه ترگمان]او thermograph اختراع کرد و تلسکوپ و تلسکوپ پیچیده را اختراع کرد
[ترجمه گوگل]او ترموگراف و تلسکوپ و میکروسکوپ بدون عارضه را اختراع کرد

14. Play consecutive altissimo notes with most logical and uncomplicated fingerings that work well together.
[ترجمه ترگمان]پخش یادداشت های altissimo متوالی با most و غیر پیچیده که به خوبی با هم کار می کنند
[ترجمه گوگل]یادداشت های altissimo متوالی را با بیشترین انگشتان منطقی و ساده که همگی با هم کار می کنند، بازی کنید

15. In fact she was twelve, a happy, uncomplicated child with a nature as open as the red hibiscus that decorated her black, waist-length hair.
[ترجمه ترگمان]در واقع او دوازده سال داشت، یک کودک شاد و غیر پیچیده با طبیعتی باز چون the قرمز که موهای مشکی و بلندش را تزئین کرده بود
[ترجمه گوگل]در واقع او دوازده، یک کودک خوش شانس و بدون عارضه با طبیعت باز بود که به عنوان هیبیسکو قرمز تزئین موهای سیاه و سفید خود را به او نشان داد

پیشنهاد کاربران

ساده، سهل - سرراست

غیر پیچیده، مسائل غیر پیچیده

رک سرراست، بی پرده، آسان، مستقیم

مترادف straightforward


کلمات دیگر: