کلمه جو
صفحه اصلی

unmitigated


معنی : کامل، کاسته نشده، تخفیف نیافته
معانی دیگر : بی امان، شدید، سخت، مطلق، بی قید و شرط، صرف، تمام عیار

انگلیسی به فارسی

کامل، کاسته نشده، تخفیف نیافته


کاهش یافته است، کاسته نشده، کامل، تخفیف نیافته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unmitigatedly (adv.)
(1) تعریف: not softened or moderated; unrelieved.
مشابه: relentless

(2) تعریف: without qualification; absolute.
مشابه: absolute, arrant, bare, complete, out-and-out, outright, perfect, plain, unqualified

- an unmitigated liar
[ترجمه ترگمان] یه دروغگوی تمام عیار
[ترجمه گوگل] یک دروغ نابخشودنی

• not lessened; decisive, definite
you use unmitigated to say that a bad situation or quality is totally bad; a formal word.

مترادف و متضاد

کامل (صفت)
main, large, absolute, total, full, perfect, complete, thorough, exact, mature, whole, plenary, stark, orbicular, culminant, unabridged, intact, exhaustive, full-blown, full-fledged, unqualified, integral, unmitigated

کاسته نشده (صفت)
unabated, unmitigated

تخفیف نیافته (صفت)
unmitigated

absolute, pure


Synonyms: arrant, austere, clear-cut, complete, consummate, damned, downright, gross, intense, oppressive, out-and-out, outright, perfect, persistent, rank, relentless, rigid, severe, sheer, simple, straight-out, thorough, thoroughgoing, unabated, unabridged, unadulterated, unalleviated, unbending, unbroken, undiluted, unmixed, unqualified, unrelieved, utter


Antonyms: imperfect, mixed


جملات نمونه

1. unmitigated suffering
رنج بی امان

2. he is an unmitigated fool
او یک ابله تمام عیار است.

3. Last year's cotton crop was an unmitigated disaster.
[ترجمه ترگمان]محصول پنبه سال گذشته یک فاجعه کامل بود
[ترجمه گوگل]محصول پنبه سال گذشته یک فاجعه ناتمام بود

4. She leads a life of unmitigated misery.
[ترجمه ترگمان]اون یه زندگی پر از بدبختی رو رهبری می کنه
[ترجمه گوگل]او منجر به مرگ زناشویی می شود

5. The whole venture has been an unmitigated disaster.
[ترجمه ترگمان]تمام این ماجرا یک فاجعه کامل بوده است
[ترجمه گوگل]کل سرمایه گذاری یک فاجعه رفع شده است

6. The evening was an unmitigated disaster.
[ترجمه ترگمان]آن شب یک فاجعه تمام عیار بود
[ترجمه گوگل]شب یک فاجعه ناتمام بود

7. For all the abuse, there are moments of unmitigated delight as well.
[ترجمه ترگمان]برای همه سو تفاهم، لحظات خوشی هم وجود دارد
[ترجمه گوگل]برای همه سوء استفاده، لحظات لذت برانگیز نیز وجود دارد

8. What is happening in Assam is an unmitigated disaster.
[ترجمه ترگمان]چیزی که در آسام اتفاق می افتد یک فاجعه کامل است
[ترجمه گوگل]آنچه در آسام اتفاق می افتد یک فاجعه رفع نشده است

9. He must have been an unmitigated nuisance to Kasturt in the household.
[ترجمه ترگمان]لابد در خانه او بیش از حد مایه آزار و آزار بود
[ترجمه گوگل]او باید یک مزاحمت بی نظیر برای کاستورت در خانواده داشته باشد

10. Dinner, however, was an unmitigated triumph.
[ترجمه ترگمان]با این حال، شام پیروزی بزرگی بود
[ترجمه گوگل]اما شام یک پیروزی بی نظیر بود

11. So far, the tour had been an unmitigated disaster.
[ترجمه ترگمان]تا اینجا، تور یک فاجعه تمام عیار بود
[ترجمه گوگل]تا کنون، این تور یک فاجعه ناتمام بوده است

12. It is a most inscrutable and unmitigated staggerer!
[ترجمه ترگمان]این یکی از staggerer و inscrutable است!
[ترجمه گوگل]این یک جنجالی ترین و غیر قابل تحمل است!

13. That seems unlikely, given the junta's record of unmitigated repression.
[ترجمه ترگمان]با توجه به سابقه این سرکوبی، بعید به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]با توجه به سابقه خاندان سرکوب خشونت آمیز، به نظر میرسد بعید است

14. The bizarre independent horror films seem unmitigated and out of control.
[ترجمه ترگمان]فیلم های ترسناک عجیب و غریب از کنترل خارج و خارج از کنترل به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]فیلم های عجیب و غریب مستقل وحشت به نظر می رسد بدون تردید و بدون کنترل است

unmitigated suffering

رنج بی‌امان


He is an unmitigated fool.

او یک ابله تمام عیار است.


پیشنهاد کاربران

تمام عیار

تام، تمام، بی کم وکسر، درست و کامل، بی عیب ونقص، مستوفا

تمام عیار ، کامل ( معمولا چیز بد )
Not soften


کلمات دیگر: