کلمه جو
صفحه اصلی

teamwork


معنی : کار دسته جمعی، روح همکاری
معانی دیگر : (کار یا کوشش به صورت یک تیم هماهنگ) کار گروهی، همکاری، معاضدت، همیاری

انگلیسی به فارسی

روح همکاری، کار دسته جمعی، کارگروه


کار گروهی، کار دسته جمعی، روح همکاری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the work or coordinated effort of a team or group of people to produce a desired result.
مشابه: cooperation

• working with a crew on a common task, working in a group
teamwork is action in which a group of people work together effectively.
joint action by a group of people

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] کار دسته جمعی، کار تیمی، کار گروهی

مترادف و متضاد

کار دسته جمعی (اسم)
teamwork

روح همکاری (اسم)
teamwork

collaboration, cooperation


Synonyms: alliance, assistance, coalition, combined effort, confederacy, confederation, doing business with, esprit de corps, federation, harmony, help, joint effort, partisanship, partnership, pulling together, symbiosis, synergism, synergy, team effort, teaming, union, unity, working together


جملات نمونه

1. In football teamwork is even more important than individual skill.
[ترجمه kiki] در فوتبال، کار تیمی از مهارت های فردی هم مهمتر است
[ترجمه ترگمان]در کار تیمی، کار تیمی از مهارت فردی مهم تر است
[ترجمه گوگل]در کار تیمی فوتبال حتی مهمتر از مهارت فردی است

2. Talent wins games, but teamwork wins championships.
[ترجمه ترگمان]استعداد در بازی ها برنده می شود، اما کار تیمی برنده رقابت های قهرمانی است
[ترجمه گوگل]استعداد برنده بازی ها می شود، اما کار تیمی برنده مسابقات قهرمانی می شود

3. Only teamwork will enable us to get the job done on time.
[ترجمه ترگمان]تنها کار تیمی ما را قادر خواهد ساخت که کار را به موقع انجام دهیم
[ترجمه گوگل]فقط کار گروهی ما را قادر می سازد که در زمان کار انجام شود

4. Teamwork is a key feature of the training programme.
[ترجمه ترگمان]کار گروهی یکی از ویژگی های کلیدی برنامه آموزشی است
[ترجمه گوگل]کار تیمی یکی از ویژگی های کلیدی برنامه آموزشی است

5. Brilliant teamwork and old fashioned grit got the team a last minute point.
[ترجمه ترگمان]یک کار تیمی عالی و grit قدیمی تیم را برای آخرین لحظه به دست اورده بود
[ترجمه گوگل]تیم با تجربه و کارآیی درخشان و مدافع قدیمی مدافع تیم، نقطه ی آخر را به دست آورد

6. Teamwork is required in order to achieve these aims.
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به این اهداف کار گروهی مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به این اهداف، کار تیمی ضروری است

7. Her determination, teamwork skills and leadership capabilities convinced us that she was perfect for the job.
[ترجمه ترگمان]عزم تیمی، مهارت تیمی و توانایی های رهبری ما را متقاعد کرد که برای این کار عالی است
[ترجمه گوگل]عزم او، مهارت های تیمی و توانایی های رهبری ما را متقاعد کرد که او برای کار مناسب است

8. There are three fundamental principles of teamwork.
[ترجمه ترگمان]سه اصل بنیادی برای کار گروهی وجود دارد
[ترجمه گوگل]سه اصل اساسی کار گروهی وجود دارد

9. We want to encourage good teamwork and communication.
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم کار تیمی و ارتباطات خوب را تشویق کنیم
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم کار خوب تیم و ارتباطات را تشویق کنیم

10. Today's complex buildings require close teamwork between the architect and the builders.
[ترجمه ترگمان]ساختمان های پیچیده امروزی نیازمند کار تیمی نزدیک بین معمار و سازندگان هستند
[ترجمه گوگل]ساختمان های پیچیده امروز، نیاز به همکاری نزدیک بین معمار و سازندگان دارند

11. Good teamwork is a powerful tool for effective management.
[ترجمه ترگمان]کار تیمی خوب یک ابزار قدرتمند برای مدیریت موثر است
[ترجمه گوگل]کار تیمی خوب یک ابزار قدرتمند برای مدیریت موثر است

12. Success was due in large part to good teamwork.
[ترجمه ترگمان]موفقیت به دلیل بخش بزرگی از کار گروهی بود
[ترجمه گوگل]موفقیت در بخش بزرگی به کار گروهی منجر شد

13. The company says the aim is to encourage teamwork.
[ترجمه ترگمان]این شرکت می گوید هدف تشویق کار تیمی است
[ترجمه گوگل]این شرکت می گوید هدف این است که کار گروهی را تشویق کند

14. Excellent teamwork from our staff has brought improvement on all fronts .
[ترجمه ترگمان]کار تیمی عالی از کارکنان ما باعث بهبود همه زمینه ها شده است
[ترجمه گوگل]کار گروهی عالی از کارکنان ما در تمامی سطوح بهبود یافته است

15. She stressed the importance of good teamwork.
[ترجمه ترگمان]او بر اهمیت کار گروهی خوب تاکید کرد
[ترجمه گوگل]او بر اهمیت کار گروهی تأکید کرد

16. Team work at its best results in a synergy that can be very productive.
[ترجمه ترگمان]تیم در بهترین نتایج خود در یک همکوشی که می تواند بسیار سازنده باشد، کار می کند
[ترجمه گوگل]کار تیمی در بهترین نتایج خود در یک همکاری که می تواند بسیار سودآور باشد

17. The coach made the team work hard on ball control .
[ترجمه ترگمان]این مربی تیم را به شدت تحت کنترل توپ قرار داد
[ترجمه گوگل]مربی این تیم را به سمت کنترل توپ هدایت کرد

18. Only good team work will enable us to get the job done on time.
[ترجمه ترگمان]تنها کار تیمی خوب ما را قادر خواهد ساخت که کار را به موقع انجام دهیم
[ترجمه گوگل]فقط کار تیمی خوب ما را قادر می سازد که در زمان کار انجام شود

19. I saw outstanding examples of team work with results impressive in their professionalism.
[ترجمه ترگمان]من نمونه های برجسته کار تیمی را با نتایج قابل توجه در حرفه ای گری آن ها دیدم
[ترجمه گوگل]من نمونه های برجسته ای از کار تیمی را با نتایج چشمگیر حرفه ای خود دیدم

20. And good members of the team work within the system.
[ترجمه ترگمان]و اعضای خوب تیم در داخل سیستم کار می کنند
[ترجمه گوگل]و اعضای خوب تیم در داخل سیستم کار می کنند

21. His physician and our hospice team work together to manage his chest pains and episodes of breathlessness.
[ترجمه ترگمان]پزشک او و تیم خانگی ما با هم برای مدیریت درد و مشکلات سینه خود کار می کنند
[ترجمه گوگل]پزشک و تیم بیمارستان ما با هم کار می کنند تا درد قفسه سینه و قسمت های تنفس خود را مدیریت کنند

22. Job sharers scored high marks on problem solving, team work and flexibility and demonstrated greater resilience in the face of setbacks.
[ترجمه ترگمان]کارمندان شغل نمره بالایی در حل مساله، کار تیمی و انعطاف پذیری کسب کردند و انعطاف پذیری بیشتری را در برابر عقب نشینی نشان دادند
[ترجمه گوگل]اشتراک کنندگان شغلی در مورد حل مشکلات، کار تیمی و انعطاف پذیری بالا و امتیازات بالا را نشان دادند و مقاومت در برابر مشکلات را نشان دادند

23. Good team work spirit and a hard working person ( willing to take overtime work when needed ).
[ترجمه ترگمان]روحیه کار تیمی خوب و یک فرد سخت کوش (مایل به کار اضافه کاری در صورت نیاز)
[ترجمه گوگل]روحیه خوب کار تیمی و شخص سختگیر (مایل به انجام کار اضافه کاری در صورت نیاز)

24. While Hancock and his team work on the east coast.
[ترجمه ترگمان]در حالی که Hancock و تیم او در ساحل شرقی کار می کنند
[ترجمه گوگل]در حالی که هانکاک و تیمش در ساحل شرقی کار می کنند

25. Can undertake work pressure, have innovation mindset and team work spirit.
[ترجمه ترگمان]می تواند فشار کاری را تقبل کند، ذهنیت نوآوری و روحیه کار تیم را داشته باشد
[ترجمه گوگل]آیا می توان فشار کاری، فشار روحی و روحی نوشتاری و روحیه تیم کار را انجام داد

26. Recently I took part in a team work regarding to conflict resolution.
[ترجمه ترگمان]اخیرا من در یک تیم در ارتباط با حل اختلافات شرکت کردم
[ترجمه گوگل]اخیرا در یک کار گروهی در مورد حل و فصل منازعه شرکت کردم

27. How can you be active performance a team work?
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانید عملکرد فعالی داشته باشید؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان عملکرد فعال یک تیم را فعال کرد؟

28. Fly right, work sedulity, good team work.
[ترجمه ترگمان]در سمت راست پرواز کنید، کار را انجام دهید، کار تیمی خوبی را انجام دهید
[ترجمه گوگل]پرواز راست، کار سوزش، کار تیم خوب است

29. Good spirit of team work, Strong sense of responsibility.
[ترجمه ترگمان]روحیه خوب کار تیمی، احساس مسئولیت قوی
[ترجمه گوگل]روحیه خوب کار تیمی، احساس قوی مسئولیت

پیشنهاد کاربران

کار تیمی

کار گروهی. کار تیمی. کار دسته جمعی

کار گروهی

کآر گروهی

کار تیمی، کار گروهی، کار یا عملی که دسته جمعی و با اعضای گروه انجام میشود


کلمات دیگر: