1. these activities undermine the minister's authority
این فعالیت ها قدرت وزیر را تضعیف می کند.
2. The scandal threatened to undermine the institution of the Presidency.
[ترجمه ترگمان]این رسوایی موجب از بین رفتن نهاد ریاست جمهوری شد
[ترجمه گوگل]رسوایی تهدید کرد که نهاد ریاست جمهوری را تضعیف کند
3. Offering advice on each and every problem will undermine her feeling of being adult.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد مشاوره درباره هر یک از آن ها باعث می شود احساس فرد بالغ بودن را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]ارائه مشاوره در مورد هر کدام از این مشکلات باعث می شود که او احساس بالاتری کند
4. He constantly tried to undermine her self-confidence.
[ترجمه ترگمان]او پیوسته سعی می کرد اعتماد به نفس خود را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]او دائما سعی کرد اعتماد به نفس خود را تضعیف کند
5. The constant criticism was beginning to undermine her confidence.
[ترجمه ترگمان]انتقاد مداوم به تدریج باعث از بین رفتن اعتماد به نفس او می شد
[ترجمه گوگل]انتقاد مداوم اعتماد او را تضعیف می کند
6. The prosecution did its best to undermine the credibility of the witness.
[ترجمه ترگمان]دادستان نهایت تلاش خود را کرد تا اعتبار شهادت را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]پیگرد قانونی به بهترین نحو ممکن را برای تضعیف اعتبار شاهد انجام داد
7. The continued fighting threatens to undermine efforts to negotiate an agreement.
[ترجمه ترگمان]نبرد ادامه دار تهدید می کند که تلاش ها برای مذاکره بر سر یک توافقنامه را تضعیف می کند
[ترجمه گوگل]مبارزه ادامه می دهد که تلاش برای مذاکره بر توافق را تضعیف می کند
8. A mole can undermine the strongest rampart.
[ترجمه ترگمان]یک خبرچین می تواند قوی ترین دژ را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]یک مول می تواند قویترین رمپ را تضعیف کند
9. Western intelligence agencies are accused of trying to undermine the government.
[ترجمه ترگمان]نهاده ای اطلاعاتی غرب متهم به تلاش برای تضعیف دولت هستند
[ترجمه گوگل]سازمان های اطلاعاتی غربی متهم به تلاش برای تضعیف دولت هستند
10. The President's enemies are spreading rumours to undermine his authority.
[ترجمه ترگمان]دشمنان رئیس جمهور شایعات را گسترش می دهند تا قدرت او را تضعیف کنند
[ترجمه گوگل]دشمنان رئیس جمهور شایعات را گسترش می دهند تا قدرت خود را تضعیف کنند
11. The Red Army Faction tried to undermine the state by terror tactics .
[ترجمه ترگمان]گروه ارتش سرخ سعی کرد دولت را با استفاده از تاکتیک های تروریستی تضعیف کند
[ترجمه گوگل]فرماندهی ارتش سرخ تلاش میکرد تا با تاکتیکهای تروریستی دولت را تضعیف کند
12. These incidents could seriously undermine support for the police.
[ترجمه ترگمان]این رویدادها می تواند به طور جدی حمایت پلیس را تضعیف کند
[ترجمه گوگل]این حوادث می تواند به طور جدی حمایت از پلیس را تضعیف کند
13. He complained that we had tried to undermine his credibility within the company.
[ترجمه ترگمان]او شکایت داشت که ما سعی کرده ایم اعتبار او را در شرکت تضعیف کنیم
[ترجمه گوگل]او شکایت کرد که ما سعی کرده ایم اعتبار خود را در داخل شرکت تضعیف کنیم
14. His enemies are spreading rumours to undermine his authority.
[ترجمه ترگمان]دشمنان او شایعات را برای تضعیف قدرت او منتشر می کنند
[ترجمه گوگل]دشمنانش شایعات را گسترش می دهند تا قدرت خود را تضعیف کنند
15. Economic aid tends to undermine the national independence of third world countries.
[ترجمه ترگمان]کمک های اقتصادی باعث تضعیف استقلال ملی کشورهای جهان سوم می شود
[ترجمه گوگل]کمک های اقتصادی منجر به تضعیف استقلال ملی کشورهای جهان سوم می شود