کلمه جو
صفحه اصلی

unfasten


معنی : رها کردن، ازاد کردن، باز کردن
معانی دیگر : (قلاب یا گیره و غیره را) باز کردن، شل کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

رها کردن، باز کردن، آزاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unfastens, unfastening, unfastened
• : تعریف: to release from fastenings; untie; undo; separate.
متضاد: affix, fasten
مشابه: detach, loose, loosen, release
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become open, loose, unbound, or unattached.
متضاد: fasten

• undo, untie; become unfastened
if you unfasten a piece of clothing or something such as a seat belt, you undo its buttons, hooks, or straps.

مترادف و متضاد

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

باز کردن (فعل)
undo, open, unfold, disclose, pick, solve, untie, unfix, unscrew, unpack, unwind, unwrap, disengage, disentangle, splay, unbend, unroll, unbolt, unclasp, unclose, unfasten, unhinge, unhitch, unknit, untwist

جملات نمونه

1. unfasten the buckle and disjoin the two belts
سگک را باز و دو تسمه را از هم جدا کن.

2. unfasten your seatbelt!
کمر بند ایمنی خود را باز کنید!

3. I can't unfasten this button/belt.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم این دکمه رو ببندم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم این دکمه / کمربند را فشرده کنم

4. Can you unfasten the lock catch of a box?
[ترجمه ترگمان]میتونی قفل جعبه رو باز کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید قفل گرفتن یک جعبه را باز کنید؟

5. Please unfasten your safety belt now.
[ترجمه ترگمان]لطفا کمربند ایمنی ت رو باز کن
[ترجمه گوگل]لطفا کمربند ایمنی خود را باز کن

6. Then his fingers fumbled to unfasten the small buttons of her suit jacket.
[ترجمه ترگمان]بعد دستش را دراز کرد تا دکمه های کت و شلوارش را باز کند
[ترجمه گوگل]سپس انگشتان دستش را روی دکمه های کوچک کت و شلوار کتش گذاشت

7. She watched him unfasten his belt, and drop his trousers.
[ترجمه ترگمان]او به او نگاه کرد که کمربندش را باز کند و شلوارش را پایین بیاورد
[ترجمه گوگل]او تماشا کرد او کمربند خود را باز کرد و شلوار خود را رها کرد

8. Now you can unfasten your safe belt.
[ترجمه ترگمان] حالا میتونی کمربند ایمنی ت رو باز کنی
[ترجمه گوگل]حالا شما می توانید کمربند ایمن خود را باز کنید

9. Who Wants to Unfasten the Screw of Fixed Exchange Rate of RMB?
[ترجمه ترگمان]چه کسی می خواهد نقطه نرخ مبادله ثابت RMB را از بین ببرد؟
[ترجمه گوگل]چه کسی می خواهد خراب کردن نرخ ارز ثابت RMB را باز کند؟

10. You may unfasten your seat belt now.
[ترجمه ترگمان]حالا می توانید کمربند ایمنی خود را باز کنید
[ترجمه گوگل]شما اکنون می توانید کمربند ایمنی خود را باز کنید

11. Please unfasten your jacket and shirt and let me listen to your heart and chest.
[ترجمه ترگمان]لطفا کت و shirt را از تن درآورید و اجازه بدهید به قلب و سینه شما گوش بدهم
[ترجمه گوگل]لطفا ژاکت و پیراهن خود را باز کنید و اجازه دهید به قلب و قفسه سینه گوش کنم

12. Plucking to unfix an enemy, He doth unfasten so and shake a friend.
[ترجمه ترگمان]شجاعانه در حال unfix کردن به unfix یک دشمن است و یک دوست را تکان می دهد
[ترجمه گوگل]برای اینکه یک دشمن را نابود نکنید، او به راحتی پاک می شود و یک دوست را تکان می دهد

13. Please unfasten your jacket and shirt and let me examine your heart and chest.
[ترجمه ترگمان]لطفا کت و shirt را از تن درآورید و بگذارید قلب و سینه شما را معاینه کنم
[ترجمه گوگل]لطفا ژاکت و پیراهن خود را باز کنید و اجازه دهید قلب و سینه شما را بررسی کنم

14. She not very unfasten Ni too!
[ترجمه ترگمان]خیلی هم چفت هم ندا ره
[ترجمه گوگل]او خیلی نازک را هم نداشت!

15. You can unfasten your seat belt now.
[ترجمه ترگمان]حالا می تونی کمربند ایمنی ت رو باز کنی
[ترجمه گوگل]اکنون میتوانید کمربند ایمنی خود را باز کنید

unfasten your seatbelt!

کمر بند ایمنی خود را باز کنید!


پیشنهاد کاربران

باز کردن

باز کردن ( کمربند )

. to release or open something that is fixed or closed

in the state of not being awake and not aware of things around you, especially as the result of a head injury


کلمات دیگر: