کلمه جو
صفحه اصلی

virility


معنی : نیرومندی، مردی، رجولیت، قوه مردی
معانی دیگر : مردی، رجولیت، قوه مردی، نیرومندی

انگلیسی به فارسی

مردی، رجولیت، قوه مردی، نیرومندی


روحیه، نیرومندی، رجولیت، مردی، قوه مردی


انگلیسی به انگلیسی

• masculinity; strength

مترادف و متضاد

نیرومندی (اسم)
potency, intensity, force, power, vigor, intension, virility

مردی (اسم)
man, manhood, virility, masculinity

رجولیت (اسم)
manhood, virility

قوه مردی (اسم)
virility

masculinity


Synonyms: forceful, machismo, macho, maleness, manhood, manliness, muscularity, potency, power, ruggedness, strength, vigor


جملات نمونه

1. There was no doubting his virility.
[ترجمه ترگمان]او به مردانگی او شک نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ شک و تردیدی از وی نداشت

2. Children are also considered proof of a man's virility.
[ترجمه ترگمان]کودکان نیز به عنوان اثباتی بر مردانگی مردان در نظر گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]بچه ها نیز اثبات هوشیاری مردان هستند

3. A restrained virility that boded ill for anyone so incredibly foolish as to even think of challenging his authority.
[ترجمه ترگمان]یک قدرت مردانگی مهار کننده که برای هر کسی بد شکل بود چنان احمقانه بود که حتی به فکر معارضه با قدرت خود نیز بود
[ترجمه گوگل]ویروسی آرامش بخش که برای هرکسی بیمار است، به طوری باور نکردنی احمقانه است که حتی فکر می کند که به چالش کشیدن قدرت او احتیاج دارد

4. Despite his frailty he represented virility, he got results, he at least reacted mIghtily.
[ترجمه ترگمان]او با وجود ضعف خود، قدرت مردانگی خود را نشان می داد، اما نتیجه گرفت، او دست کم به mightily واکنش نشان داد
[ترجمه گوگل]علیرغم ضعفش، او را به نمایش گذاشت، او نتایج را به دست آورد، او حداقل به طور قابل توجهی واکنش نشان داد

5. His reputedly Herculean virility long remained a byword throughout the district over which he held sway.
[ترجمه ترگمان]او به مدت مدیدی مردانه به نظر می رسید که در سراسر ناحیه نفوذ کرده بود و قدرت تسلط بر آن را در سراسر منطقه حفظ کرده بود
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیانه وحشیانه باقی ماند و در طول ولسوالی بیش از آن به قدرت رسید

6. Pottz marks a reversion to unreconstructed virility symbol.
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به قدرت فکر کردن به قدرت مردانگی تو بستگی داره
[ترجمه گوگل]پاتز نشان دهنده بازگشت به نماد غولپیکر غیر بازسازی شده است

7. Machismo is an exaggerated cult of virility which expresses itself in male assertions of superiority over females, and competition between men.
[ترجمه ترگمان]Machismo یک مکتب مردانه اغراق آمیز از مردانگی است که خود را در اظهار برتری مردان نسبت به زنان و رقابت بین مردان بیان می کند
[ترجمه گوگل]Machismo یک فرقه هیجان انگیز از ویلیم است که خود را در بیان مردان از برتری بیش از زنان و رقابت بین مردان بیان می کند

8. There was a virility about him that showed in his every movement.
[ترجمه ترگمان]در او چنان مردانگی وجود داشت که هر حرکت او را نشان می داد
[ترجمه گوگل]در مورد او که در هر جنبشش نشان داده بود، باهوش بود

9. He remembered reading somewhere, though, that baldness shows virility.
[ترجمه ترگمان]به یاد می آورد که طاسی سرش به مردانگی نشان می دهد
[ترجمه گوگل]با این حال، او بخاطر خواندن جایی به یاد می آورد که طاسی قحطی را نشان می دهد

10. To deprive of virility or spirit; emasculate.
[ترجمه ترگمان]نه آنکه او را از مردانگی و مردانگی محروم کنم
[ترجمه گوگل]برای محروم کردن روحانی یا روحانی؛ از بین بردن

11. But first it needs to regain its virility.
[ترجمه ترگمان]اما اول باید مردانگی خود را بازیابد
[ترجمه گوگل]اما برای اولین بار لازم است که ویروس را دوباره به دست آورد

12. Maasai men are known to demonstrate their virility by spearing elephants.
[ترجمه ترگمان]مردم ماسایی به خاطر نشان دادن قدرت مردانگی خود توسط spearing شناخته می شوند
[ترجمه گوگل]مردان مااسایی شناخته شده هستند که با استفاده از فیلارگانی به ظاهرشان عمل می کنند

13. Finally add virility with a Cedar note.
[ترجمه ترگمان]در پایان آن را با یک یادداشت سدر اضافه کنید
[ترجمه گوگل]در نهایت با یک یادداشت سدر یاد می شود

14. Hill with thick, calendar vicissitudes virility.
[ترجمه ترگمان]بالای تپه با فراز و نشیب های تقویم، بالا و پایین است
[ترجمه گوگل]تپه با ضخیم شدن، تقویت طغرل

پیشنهاد کاربران

قدرت جنسی مردانه

�مردانگی�
به مجموعه ای از ویژگی ها، رفتارها و نقش هایی گفته می شود که عموما مرتبط با پسران و مردان است. ( مثل شجاع بودن، با غیرت بودن، جوانمرد بودن که به عنوان بخشی از مردانگی تعریف میشوند )

توانمند

قوای جنسی

مردانگی


کلمات دیگر: