کلمه جو
صفحه اصلی

temperance


معنی : اعتدال، میانه روی
معانی دیگر : تعادل، خویشتن داری، میانه روی در صرف مشروبات الکلی، طرفداری از منع نوشابه های الکلی، خودداری

انگلیسی به فارسی

اعتدال، میانه روی، طرفداری از منع نوشابه های الکلی، خودداری


محبت، اعتدال، میانه روی، طرفداری از منع نوشابه های الکلی، خود داری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: moderation in action, emotion, speech, or the like; self-restraint.
مترادف: moderation, restraint, self-control, self-restraint
متضاد: excess, intemperance, intemperateness
مشابه: abstinence, continence, forbearance, reserve, self-denial, will power

(2) تعریف: habitual moderation in the use of alcoholic drink, or complete abstinence.
مترادف: abstemiousness, abstention, abstinence, sobriety, teetotalism
متضاد: intemperance

- His doctor urged temperance, as his immoderate drinking and eating were endangering his health.
[ترجمه ترگمان] دکتر همان طور که در حال نوشیدن و غذا خوردن بود، temperance را به خطر می انداخت
[ترجمه گوگل] دکتر او از محبت خواسته بود، زیرا نوشیدن و خوردن ناهنجار او به سلامتی او آسیب می رساند

• moderation, restraint; abstinence from alcoholic beverages
temperance is the habit of not drinking alcohol because you believe that it is dangerous or morally wrong.

مترادف و متضاد

self-restraint; abstinence


اعتدال (اسم)
mean, moderation, sobriety, temperance

میانه روی (اسم)
moderation, temperance

Synonyms: abnegation, abstemiousness, asceticism, astringency, austerity, conservatism, constraint, continence, control, discretion, eschewal, forbearance, forgoing, frugality, golden mean, happy medium, measure, moderateness, moderation, moderatism, mortification, prohibition, prudence, reasonableness, refrainment, restraint, sacrifice, self-control, self-denial, self-deprivation, self-discipline, soberness, sobriety, stoicism, teetotalism, uninebriation, unintoxication


Antonyms: excess, intemperance, wildness


جملات نمونه

1. Exercise, temperance, fresh air, and needful rest are the best of all physicians.
[ترجمه ترگمان]ورزش، میانه روی، هوای تازه و استراحت ضروری بهترین پزشکان است
[ترجمه گوگل]ورزش، آرامش، هوای تازه و استراحت مناسب بهترین پزشکان است

2. Temperance is the greatest of virtues.
[ترجمه ترگمان] تمپرنس \"بزرگ ترین فضیلت است\"
[ترجمه گوگل]قدیسین بزرگترین فضایل است

3. Temperance is the greatest of virture.
[ترجمه ترگمان] تمپرنس \"بزرگ ترین\" virture \"- ه\"
[ترجمه گوگل]Temperance بزرگترین virture است

4. Temperance is the best physic.
[ترجمه ترگمان] تمپرنس \"بهترین درمانه\"
[ترجمه گوگل]Temperance بهترین فیزیک است

5. The old man preached temperance to young people.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد temperance را برای جوانان موعظه کرد
[ترجمه گوگل]مرد پیرمرد به جوانان موعظه می کند

6. The temperance movement was at its peak at the end of the 19th century.
[ترجمه ترگمان]جنبش temperance در اواخر قرن نوزدهم در اوج خود بود
[ترجمه گوگل]جنبش آرامش در اوج قرن نوزدهم بود

7. The temperance league wanted to close all the saloons in town.
[ترجمه ترگمان]تیم temperance می خواد همه میخانه ها رو در شهر ببنده
[ترجمه گوگل]اتحادیه دموکراسی خواهان بستن تمام سالن های شهر شد

8. A function of Temperance activities was to enhance the symbolic properties of liquor and abstinence as marks of status.
[ترجمه ترگمان]یک تابع از فعالیت های ضد مشروب برای افزایش ویژگی های نمادین نوشیدنی و پرهیز به عنوان نشانه وضعیت بود
[ترجمه گوگل]یک عملکرد از فعالیت های تندرستی به منظور افزایش ویژگی های نمادین مشروب و خستگی به عنوان نشانه های وضعیت است

9. Wisdom is the mother of kindness, temperance and tolerance. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]عقل، مادر مهربانی، میانه روی و تحمل است دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]حکمت مادری مهربانی، مهربانی و تحمل است دکتر T P Chia

10. Until then, the Vietminh leaders had calculated that temperance would win them Allied favor.
[ترجمه ترگمان]تا آن زمان، رهبران Vietminh محاسبه کرده بودند که میانه روی می تواند آن ها را به نفع متفقین به پیروزی برساند
[ترجمه گوگل]تا آن زمان، رهبران ویمنشی ها محاسبه کرده بودند که برتری آنها به نفع متفقین است

11. A devout Calvinist Methodist and strict advocate of temperance, Davies became a patron of Nonconformist and other charitable and educational causes.
[ترجمه ترگمان]یک متدیست کالونی متعصب و طرفدار سرسخت میانه روی، دیویس حامی of و سایر علل خیریه و آموزشی شد
[ترجمه گوگل]دیویس متدیست Calvinist متدیست و مدافع سختگیرانه، دیوئیس به عنوان مدافع غیرخطی و سایر عوامل خیرخواه و آموزشی تبدیل شد

12. That grim smile smuggled beneath his moustache; a temperance flag at his elbow.
[ترجمه ترگمان]این لبخند شوم در زیر سبیل او بیرون آمد؛ یک پرچم temperance که روی آرنجش بود
[ترجمه گوگل]این لبخند تلخی زیر قوطی اش قاچاق کرد یک پرچم آرام در آرنج خود

13. John, your present temperance is admirable but, selfishly, I am comforted by your inclusion of that awful tale.
[ترجمه ترگمان]جان، هدیه your قابل تحسینه ولی خودخواهانه تو از inclusion این داستان وحشتناک به من آرامش میده
[ترجمه گوگل]جان، معنویت فعلی شما قابل تحسین است، اما خودخواهانه، من با رضایت شما از این داستان ترسناک تسلیم شدم

14. I found my way to a temperance hotel advertised in the guide-book and found it a homely house.
[ترجمه ترگمان]راه خود را به یک هتل temperance که در کتاب راهنما تبلیغ شده بود یافتم و آن را یک خانه خودمانی یافتم
[ترجمه گوگل]من راه خود را به یک هتل معتدل که در کتاب راهنما تبلیغ شده بود پیدا کردم و آن را یک خانه دوست داشتم

پیشنهاد کاربران

temperance ( اعتیاد )
واژه مصوب: میانه روی
تعریف: مهار رفتار خود با غلبه بر هیجان ها و انگیزش ها


کلمات دیگر: