کلمه جو
صفحه اصلی

verbose


معنی : پرگو، دراز، دراز نویس، درازگو
معانی دیگر : دارای اطناب، طولانی، مطول، پرگویانه، درازگویانه، لفاظ، روده دراز

انگلیسی به فارسی

دراز، مطول، دراز نویس، درازگو، پرگو


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: verbosely (adv.), verboseness (n.), verbosity (n.)
• : تعریف: using or characterized by many or superfluous words; wordy.
مترادف: garrulous, long-winded, loquacious, pleonastic, prolix, redundant, wordy
متضاد: concise, laconic, succinct
مشابه: chatty, diffuse, effusive, gabby, lengthy, talkative, voluble, windy

- The committee chair is a verbose person, and this adds greatly to the length of meetings.
[ترجمه پرسپولیس] رئیس کمیته فردی پر حرف است و این تا حد زیادی به طولانی شدن جلسه می افزاید.
[ترجمه ترگمان] صندلی کمیته یک فرد مفصل است و این موضوع تا حد زیادی به طول جلسات می افزاید
[ترجمه گوگل] صندلی کمیته یک شخص شایسته است، و این به میزان زیادی به طول جلسات اضافه می کند
- My thoughts began to wander during the superintendent's verbose speech.
[ترجمه ترگمان] افکار من در حین سخنرانی دراز مدیر شروع به پرسه زدن کرد
[ترجمه گوگل] افکار من در طول سخنرانی عمیق سرپرست خود سرگردان شد

• wordy, long-winded, containing more words than necessary
a person or a piece of writing that is verbose uses more words than are necessary, and so makes you feel bored or annoyed.

مترادف و متضاد

Antonyms: concise, succinct


پرگو (صفت)
prolix, talkative, loquacious, verbose, long-winded

دراز (صفت)
long, lengthy, prolix, linear, lengthwise, oblong, prolate, verbose, longish

دراز نویس (صفت)
verbose

درازگو (صفت)
windy, verbose

wordy, long-winded


Synonyms: bombastic, circumlocutory, diffuse, flowery, full of air, fustian, gabby, garrulous, grandiloquent, involved, loquacious, magniloquent, palaverous, periphrastic, pleonastic, prolix, redundant, repeating, repetitious, repetitive, rhetorical, talkative, talky, tautological, tautologous, tedious, tortuous, windy, yacking


جملات نمونه

1. For once, his usually verbose wife was content to listen.
[ترجمه Kourosh sabbagh] برای یک بار، همسر معمولا پر حرف او راضی به گوش دادن شد
[ترجمه ترگمان]برای یک بار، معمولا همسر verbose به شنیدن این حرف راضی بود
[ترجمه گوگل]برای یک بار، او اغلب همسر با صدای بلند برای گوش دادن بود

2. His writing is difficult and often verbose.
[ترجمه ترگمان]نوشتن او دشوار و مفصل است
[ترجمه گوگل]نوشتن او دشوار است و اغلب متضاد است

3. Legal writing is often unclear and verbose.
[ترجمه ترگمان]نوشتن قانونی اغلب مبهم و طولانی است
[ترجمه گوگل]نوشتن قانونی اغلب نامشخص و واضح است

4. He was a notoriously verbose after-dinner speaker.
[ترجمه ترگمان] اون یه سخنران معروف و بدنام بود
[ترجمه گوگل]او یک سخنران بعد از ناهار بود

5. Much academic language is, in practice, obscure and verbose.
[ترجمه ترگمان]بیشتر زبان دانشگاهی در عمل، obscure و verbose است
[ترجمه گوگل]زبان علمی زیادی در عمل، مبهم و واضح است

6. Legal writing is frequently criticised for being unclear, verbose, convoluted and incomprehensible.
[ترجمه ترگمان]نوشته های قانونی اغلب به خاطر مبهم بودن، پیچیده، پیچیده و نامفهوم مورد انتقاد قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]نوشته های حقوقی اغلب برای عدم تعبیر، واضح، پیچیده و غیر قابل درک مورد انتقاد قرار می گیرند

7. Parts are too brief or repetitive and verbose.
[ترجمه ترگمان]بخش ها خیلی کوتاه یا تکراری و طولانی هستند
[ترجمه گوگل]قطعات بیش از حد مختصر، تکراری و عمیق هستند

8. He had taken it for granted that his verbose and glib explanation of the facts would convince the jury of his innocence.
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده بود که شرح verbose و توضیح صریح حقایق، هیئت منصفه را از بی گناهی خود راضی خواهد ساخت
[ترجمه گوگل]او آن را به عهده گرفته است که توضیح عمیق و روشن خود را از حقایق قانع کننده هیئت منصفه بی گناهی خود را

9. He has an inimitably verbose style.
[ترجمه ترگمان]سبک مفصلی دارد
[ترجمه گوگل]او یک سبک بی قید و شرط دارد

10. She is really a verbose companion.
[ترجمه ترگمان] اون واقعا یه رفیق verbose
[ترجمه گوگل]او واقعا یک همراه همسر است

11. Neither of us was what anyone would call verbose.
[ترجمه ترگمان]هیچ کدوم از ما چیزی نبود که کسی بتونه باه ام تماس بگیره
[ترجمه گوگل]هیچکدام از ما چیزی نبود که کسی بتواند با او صحبت کند

12. For example, here's a RE that uses re. VERBOSE ; see how much easier it is to read?
[ترجمه ترگمان]برای مثال، این یک برنامه کامپیوتری است که از آن استفاده می کند ببینید، خواندن آن چقدر آسان تر است؟
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، RE در اینجا RE استفاده می شود VERBOSE؛ ببینید چقدر ساده تر است که بخوانید؟

13. Your report is too long and verbose.
[ترجمه ترگمان] گزارش تو خیلی دراز و دراز مدته
[ترجمه گوگل]گزارش شما خیلی طولانی و عمیق است

14. Verily this vichyssoise of verbiage veers most verbose.
[ترجمه ترگمان]به راستی این vichyssoise of verbiage است
[ترجمه گوگل]بدیهی است که این واژگانی از واژگان، عمیق تر است

پیشنهاد کاربران

زیاده گو
پرحرف
دارای اطاله کلام

- پر کلام
- طولانی مطلب


دراز نویس


کلمات دیگر: